عشق خوناشامی من پارت ۷
عشق خوناشامی من پارت ۷
رفتم بیرون که منتظرم وایساده بود با یه استایل دارک و خفن حب راستش جدیدا فهمیدم که به حونگکوک یه حس هایی دارم ولی خب هم میترسم و هم خجالت میکشم که بهش بگم میترسم که نکنه ردم کنه رفتم سمتش بهش گفتم:
ا/ت: تو چرا اینجایی؟
جونگکوک: منتظر شما بودم پرنسس
ا/ت: وقتی گفت پرنسس احساس کردم گونه هام اندازهی لبو قرمز شده
ویو جونگکوک:
منتظر ا/ت در اتاقش بودم که بیاد بیرون وقتی اومد بیرون شبیه پرنسس ها شده بود نمیتونستم چشم ازش بردارم آخه این دختر چرا اینقد من رو مجذوب خودش میکنه وقتی اومد جلوتر ازم پرسید اینجا چیکار میکنی وقتی بهش گفتم پرنسس گونه هاش قرمز شد
جونگکوک: (خنده)چرا گونه هات قرمز شده؟
ا/ت: چی نخیر اصلا هم اینطور نیست
جونگکوک:(خنده) خیلی خب بیا بریم
ا/ت: چی چرا من باید با تو بیام
جونگکوک: اها ببخشید یادم رفت بهت بگم خب ببین تو یه انسانی و اینجا یه عالمه خونآشام هست پس بهتر اینه که تو به عنوان دوست دختر من وارد مهمونی بشی که کسی باهات کاری نداشته باشه
ا/ت: راستش وقتی اینو گفت یکم ترسیدم ولی راه حلش درست بود برای همین گفتم:
ا/ت: اها اوکی قبوله
جونگکوک: خیلی خب
دستش رو گرفتم و به طبقه پایین رفتیم که همهی مهمونا به سمت ما برگشتن بعد از سلام و احوال پرسی رفتیم روی یک میز نشستم که یه نفر رو دیدم که خیلی عصبانی شدم من اونو دعوت نکردم پس اون اینجا چه غلطی میکنه؟.....
اسلاید دوم: اسلایل جونگکوک و اعضا
ادامه دارد ...
حمایت کنید
رفتم بیرون که منتظرم وایساده بود با یه استایل دارک و خفن حب راستش جدیدا فهمیدم که به حونگکوک یه حس هایی دارم ولی خب هم میترسم و هم خجالت میکشم که بهش بگم میترسم که نکنه ردم کنه رفتم سمتش بهش گفتم:
ا/ت: تو چرا اینجایی؟
جونگکوک: منتظر شما بودم پرنسس
ا/ت: وقتی گفت پرنسس احساس کردم گونه هام اندازهی لبو قرمز شده
ویو جونگکوک:
منتظر ا/ت در اتاقش بودم که بیاد بیرون وقتی اومد بیرون شبیه پرنسس ها شده بود نمیتونستم چشم ازش بردارم آخه این دختر چرا اینقد من رو مجذوب خودش میکنه وقتی اومد جلوتر ازم پرسید اینجا چیکار میکنی وقتی بهش گفتم پرنسس گونه هاش قرمز شد
جونگکوک: (خنده)چرا گونه هات قرمز شده؟
ا/ت: چی نخیر اصلا هم اینطور نیست
جونگکوک:(خنده) خیلی خب بیا بریم
ا/ت: چی چرا من باید با تو بیام
جونگکوک: اها ببخشید یادم رفت بهت بگم خب ببین تو یه انسانی و اینجا یه عالمه خونآشام هست پس بهتر اینه که تو به عنوان دوست دختر من وارد مهمونی بشی که کسی باهات کاری نداشته باشه
ا/ت: راستش وقتی اینو گفت یکم ترسیدم ولی راه حلش درست بود برای همین گفتم:
ا/ت: اها اوکی قبوله
جونگکوک: خیلی خب
دستش رو گرفتم و به طبقه پایین رفتیم که همهی مهمونا به سمت ما برگشتن بعد از سلام و احوال پرسی رفتیم روی یک میز نشستم که یه نفر رو دیدم که خیلی عصبانی شدم من اونو دعوت نکردم پس اون اینجا چه غلطی میکنه؟.....
اسلاید دوم: اسلایل جونگکوک و اعضا
ادامه دارد ...
حمایت کنید
۸.۰k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.