پارت 4
پارت 4
نیکی تو بغلش اروم گرفت و اونا رفتن که شام بخورن تا اینکه. . .
صدای زنگ در اومد؛ بومگیو با تعجب پاشد تا در رو باز کنه
بومگیو: اخه کی میتونه باشه این ساعت شب؟ نکنه از بیمارستانه؟
نکنه کای چیزیش شده باشه؟
و کلی فکر دیگه... اما همه ی فکر هاش غلط از اب درومدن...
اون ادمی که پشت در بود کسی نبود جز. . .
نیکی تو بغلش اروم گرفت و اونا رفتن که شام بخورن تا اینکه. . .
صدای زنگ در اومد؛ بومگیو با تعجب پاشد تا در رو باز کنه
بومگیو: اخه کی میتونه باشه این ساعت شب؟ نکنه از بیمارستانه؟
نکنه کای چیزیش شده باشه؟
و کلی فکر دیگه... اما همه ی فکر هاش غلط از اب درومدن...
اون ادمی که پشت در بود کسی نبود جز. . .
۱.۸k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.