𝙿𝙰𝚁𝚃 ¹⁸
ᴇsᴛᴇᴘ ғᴀᴛʜᴇʀ 🤍🦋
بعد از اینکه تلفنو قطع کردم با قدمای آهسته رفتم سمت اتاقش ، با مشت کردن دستام مانع لرزششون شدم و از استرسم کم کردم
رسیدم پشت در اتاقش و در زدم و بعد ازینکه بهم اجازه ورود داد رفتم تو
ا/ت: کارم داشتی جیمین شی
جیمین: ا/ت میخوام یکم باهات صحبت کنم
ا/ت: چیزی شده جیمینا آخه انگار استرس داری
جیمین: ا/ت با حرفی که الان میخوام بهت بزنم ممکنه که ازم متنفر شی
ا/ت: چ...چیزی شده
جیمین: برای تو نه ولی برای من چرا
ا/ت: میتونی یکم واضح تر توضیح بدی
جیمین: لطفا بیا کنارم بشین
آروم رفتم کنارش رو تخت نشستم و منتظر نگاهش کردم که شروع کرد به حرف زدن...
جیمین: ا/ت من.....من عاشقتم
همین جوری نگاهش میکردم انتظار داشتم الان بهم بگه یه شوخی بود ولی با تکرار حرفش مطمئن شدم که این شوخی نیست.
ا/ت: میفهمی چی میگی
جیمین: ا/ت پسم نزن تو اگه بدونی من چقد دوست دارم این حرفو بهم نمیزدی
ا/ت: از اتاقم برو بیرون
جیمین: ا/ت یه لحظه گوش کن بزار همه چیو برات توضیح بدم
ا/ت: چیو توضیح بدی هیچ میفهمی که تو با مامانم داری ازدواج میکنی
جیمین: منو مامانت به هم نمیایم من تو رو میخوام
با سیلی که از طرف ا/ت خورد حرفش قطع شد و زل زد بهش
ا/ت: گمشو بیرون
جیمین: ا/ت نزار کاری که اصلا دوس ندارمو انجام بدم
ا/ت: مثلا چه غلطی میخوای بکنی ، بهت گفتم گمشو بیرون
جیمین: ا/ت منو ببخش که این کارو باهات میکنم
ا/ت: خواهش میکنم جیمین ، داری میترسونیم لطفا تنهام بزار
راوی: ولی جیمین بدون اینکه به حرفای دختر گوش کنه به سمتش قدم برمیداشت و نزدیکش میشد ، تا جایی که ا/ت به دیوار برخورد کرد
اخم بین ابروی های جیمین غلظ تر میشد و این باعث ترس بیشتر ا/ت میشد..
آروم دستو کرد تو جیبش دستمالی رو درآورد و بعد اونو گذاشت جلوی دهن ا/ت
ا/ت که فهمید دستمال توی دست جیمین اغشته به چیه نفس نکشید و هی تقلا میکرد که خودشو آزاد کنه ولی زورش به جیمین نمیرسید
تنها کاری که میتونست بکنه این بود که نفس نکشه
جیمین: ا/ت نفس بکش ، خواهش میکنم نفس بکش قربونت برم
پسر تقریبا داشت گریش میگرفت از اینکه داره عشقشو مجبور به کاری میکنه
آخر ا/ت از اینکه نفس کم آورد مجبور به تنفس از دستمال آغشته با مواد بی هوشی شد و در آخر سیاهی مطلق
•ادامه دارد•
▪︎پدر خوانده▪︎
"بچه ها میدونم دوست دارید سریع پارت بزارم ولی شما ام باید یکم باهام هم کاری کنید ، با هزار و خورده ای فالو ور خیلی کم لایک میشه ، پیجای دیگه با اینکه فالوراشون از من کم تره تو یک هفته پونصد تا لایک میگیرن تا لایکا حدود ۱۰۰ تا نباشه پارت بعدی رو نمیزارم"
بعد از اینکه تلفنو قطع کردم با قدمای آهسته رفتم سمت اتاقش ، با مشت کردن دستام مانع لرزششون شدم و از استرسم کم کردم
رسیدم پشت در اتاقش و در زدم و بعد ازینکه بهم اجازه ورود داد رفتم تو
ا/ت: کارم داشتی جیمین شی
جیمین: ا/ت میخوام یکم باهات صحبت کنم
ا/ت: چیزی شده جیمینا آخه انگار استرس داری
جیمین: ا/ت با حرفی که الان میخوام بهت بزنم ممکنه که ازم متنفر شی
ا/ت: چ...چیزی شده
جیمین: برای تو نه ولی برای من چرا
ا/ت: میتونی یکم واضح تر توضیح بدی
جیمین: لطفا بیا کنارم بشین
آروم رفتم کنارش رو تخت نشستم و منتظر نگاهش کردم که شروع کرد به حرف زدن...
جیمین: ا/ت من.....من عاشقتم
همین جوری نگاهش میکردم انتظار داشتم الان بهم بگه یه شوخی بود ولی با تکرار حرفش مطمئن شدم که این شوخی نیست.
ا/ت: میفهمی چی میگی
جیمین: ا/ت پسم نزن تو اگه بدونی من چقد دوست دارم این حرفو بهم نمیزدی
ا/ت: از اتاقم برو بیرون
جیمین: ا/ت یه لحظه گوش کن بزار همه چیو برات توضیح بدم
ا/ت: چیو توضیح بدی هیچ میفهمی که تو با مامانم داری ازدواج میکنی
جیمین: منو مامانت به هم نمیایم من تو رو میخوام
با سیلی که از طرف ا/ت خورد حرفش قطع شد و زل زد بهش
ا/ت: گمشو بیرون
جیمین: ا/ت نزار کاری که اصلا دوس ندارمو انجام بدم
ا/ت: مثلا چه غلطی میخوای بکنی ، بهت گفتم گمشو بیرون
جیمین: ا/ت منو ببخش که این کارو باهات میکنم
ا/ت: خواهش میکنم جیمین ، داری میترسونیم لطفا تنهام بزار
راوی: ولی جیمین بدون اینکه به حرفای دختر گوش کنه به سمتش قدم برمیداشت و نزدیکش میشد ، تا جایی که ا/ت به دیوار برخورد کرد
اخم بین ابروی های جیمین غلظ تر میشد و این باعث ترس بیشتر ا/ت میشد..
آروم دستو کرد تو جیبش دستمالی رو درآورد و بعد اونو گذاشت جلوی دهن ا/ت
ا/ت که فهمید دستمال توی دست جیمین اغشته به چیه نفس نکشید و هی تقلا میکرد که خودشو آزاد کنه ولی زورش به جیمین نمیرسید
تنها کاری که میتونست بکنه این بود که نفس نکشه
جیمین: ا/ت نفس بکش ، خواهش میکنم نفس بکش قربونت برم
پسر تقریبا داشت گریش میگرفت از اینکه داره عشقشو مجبور به کاری میکنه
آخر ا/ت از اینکه نفس کم آورد مجبور به تنفس از دستمال آغشته با مواد بی هوشی شد و در آخر سیاهی مطلق
•ادامه دارد•
▪︎پدر خوانده▪︎
"بچه ها میدونم دوست دارید سریع پارت بزارم ولی شما ام باید یکم باهام هم کاری کنید ، با هزار و خورده ای فالو ور خیلی کم لایک میشه ، پیجای دیگه با اینکه فالوراشون از من کم تره تو یک هفته پونصد تا لایک میگیرن تا لایکا حدود ۱۰۰ تا نباشه پارت بعدی رو نمیزارم"
۲۴.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.