پارت ۲ ی خانمی بیدارم کرد ساعت ۷ شب بود روزمو مرور کردم س
پارت ۲ ی خانمی بیدارم کرد ساعت ۷ شب بود روزمو مرور کردم ستین خانم ینی مادر خانم حالش بد شده و وصیحت کرده بیان دمبالم مهرداد ینی برادر بزرگم ک متولد سال ۶۹ هستش ک دکتر و بدنساز و مربی هست زنگ زد بهم خواست بیاد ولی خودم تصمیم گرفتم برم شیراز میلاد ینی داداش دومم متولد سال ۷۳ هستش فوتبالیسته از خانواده عمو بهمن خانواده ایی ک ی راز بزرگ رو ۱۹ سال ازم مخفی کردن خداحافظی کردم توی ترمینال منتظر موندم و اتوبوس اومد سوار شدم با موزیک خوابم رفت بعد اینکه ی خانم محترم بیدارم کرد رفتم سمت خیابون و منتظر تاکسی موندم ک جلو پام ی ماشیم صمند سبز ترمز کشید قلبم داشت میومد توی دهنم اخم کردم خم شدم دیدم راننده اش زنه خوشحال شدم و سوار شدم آدرس خونع خاله بدریه دادم گوشیمو از حالت پرواز در آوردم دیدم مهرداد شماره میلاد رو فرستاد ی سر توی برنامه فوتبالی زدم دیدم ای دل غافل امروز میلاد بازی داره با پرسپولیس ب مهرداد زنگ زدم +سلام _سلام چیزی شده +ن آخه امروز ک آقا میلاد بازی دارن میخوام برم پشت ورزشگاه منتظر باشم _ببین عزیزم ب میلاد گفتم قراره تو بری شیراز دل تو دلش نیس خطر داره بمون خونه خاله +باش مرسی خداحافظ باز باید رو ب رو میشدم با خاله همیشه متلکاش مغز منو میترکونه ای بابا رسیدم رفتم پایین تصمیم گرفتم برم خونه خاله راضیه اونجا راحت بودم
۳۸.۴k
۰۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.