تصادف عشق p6
رفتم سمت خونه هانا،تا در زدم با چهره عصبانی سوهی مواجه شدم..
&چی میخوای؟
-باید ا.ت و ببینم
&لازم نکرده
داشتیم بحث میکردم که صدای ا.ت اومد از صداش معلوم بود چقد گریه کرده و ناراحته..
+سوهی.. کیه
&شوهر عزیزت
+تو چرا اینجایی؟
-ا.ت متاسفم.. ته بهم گفت که اون عکس فیک بوده من واقعا متاسفم
&دیگه فایده ای نداره حتی اگه اون بخواد برگرده پیشت ما نمیزاریم دوباره بدبختش کنی!
+سوهی بسه
&بزار بگم، بزار بگم هروقت از دستش ناراحت بودی چقدر گریه میکردیو میگفتی براش کافی نیستی..
با چیزایی که سوهی میگفت قلبم له میشد. دیگه نتونستم تحمل کنم دست ا.ت و گرفتم بردم تو ماشین ..
+دستم و ول کن
-نمیخوام
+غلط کردی ولم کنننن
-گوش کن من معذرت میخوام من متاسفم جدی میگم نمیدونم چی باید بگم عذر میخوام جدی میگم
+باشه حالا دستم و ول کن
-(دستش و ول میکنه)
(چون گشادم میریم به پنج ماه بعد )
از اون اتفاق خیلی گذشته کوک و ا.ت آشتی کردن ولی فکر کردین قراره خوشبخت بشن؟
سخت در اشتباه هستین..تازه داستان شروع میشه،داستانی که توش ا.ت ضربه بدی میخوره اما تصمیم میگره قوی باشه…
ا.ت ویو.
صبح از خواب بیدارشدم دیدم کوک نیست باخودم گفتم رفته سرکار این چندوقت صبح زود میره شباهم دیر میاد.
رفتم داشتم صبحانه میخوردم که گوشیم زنگ خورد. مینجی بود
+به به مینجی خانم
٪ به به ا.ت خانم
+چطوری
٪ خوبم، میگم با دخترا قراره بریم بار توهم میای؟
+اره میام
٪باشه پس ساعت ۶ میام دنبالت
+باشه فعلا
٪فعلا
خب خب پس امشب قراره خوش بگذره
رفتم داشتم خونه و تمیز میکردم به خودم اومدم دیدم ساعت پنج شده .
دختره دیوونههه برو آماده شووو، رفتم خودم و انداختم تو حمام یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و آماده شدم گه مینجی پیام داد گفت دم دره رفتیم سمت باره وقتی رفتم داخل بوی سیگاری الکل داشت خفم میکرد اما بعد عادت کردم رفتیم سمت یکی از میزا و گارسون اومد
گ:سلام چی میل دارین؟
٪ سه تا ویسکی ۵۰ درصد و ا،ت تو چی میخوای؟
+ یه سوجو
٪ و یه سوجو
گ:چشم تا چند دقیقه دیگه میارم براتون
نشسته بودیم که گارسون سفارشامون و آورد دخترا خیلی نوشیده بودن داشتن میرقصیدن
همینجور نشسته بودم که یه نفر شبیه به کوک و دیدم وایستا ببینم اون…اون داشت یه نفر و میبوسید ؟!!
خشکم زد دیگه نمیتونستم اونجا بمونم از بار رفتم بیرون تا خود خونه پیاده میرفتم و گریه میکردم … رسیدم خونه تصمیم گرفتم برم پیش پدرم و همه چیزو بهش بگم.. رفتم تو اتاقم داشتم چمدونم و جمع میکردم که صدای در اومد فهمیدم کوک اومده خونه …
چمدونم و بستم رفتم پایین ..
-کجا داری میری؟(همه جملاتش مسته)
+قبرستون
-باتو شوخی دارممم؟
+فکردی میتونی به من خیانت کنیو منم پیشت بمونم(بغض و اعصابانیت )
-دلم خواست(داد)
+منم الان دلم میخواد برم و ازت طلاق بگیرم چون دیگه نمیکشم (اربده)
-(با داد ا.ت مستی از سرش میپره)
-منظورت چیه؟(نگران)
+یعنی قراره برم هق دیگه نمیخوام ببینمت(گریه عین خر)
انگشترم و در آوردم و انداختم تو صورتش و رفتم …
.
.
.
فکر میکنید تو پارت بعد چه اتفاقی میوفته؟ سرنوشت برای این دو چی نوشته؟ عشق اونا چی میشه؟امیدوارم خوشتون آمده باشه 🤡🤡🤡🤡
(میدونستین سانشاینمون ۱۷ اوکتبر برمیگردههه🥹🥹🥹)
&چی میخوای؟
-باید ا.ت و ببینم
&لازم نکرده
داشتیم بحث میکردم که صدای ا.ت اومد از صداش معلوم بود چقد گریه کرده و ناراحته..
+سوهی.. کیه
&شوهر عزیزت
+تو چرا اینجایی؟
-ا.ت متاسفم.. ته بهم گفت که اون عکس فیک بوده من واقعا متاسفم
&دیگه فایده ای نداره حتی اگه اون بخواد برگرده پیشت ما نمیزاریم دوباره بدبختش کنی!
+سوهی بسه
&بزار بگم، بزار بگم هروقت از دستش ناراحت بودی چقدر گریه میکردیو میگفتی براش کافی نیستی..
با چیزایی که سوهی میگفت قلبم له میشد. دیگه نتونستم تحمل کنم دست ا.ت و گرفتم بردم تو ماشین ..
+دستم و ول کن
-نمیخوام
+غلط کردی ولم کنننن
-گوش کن من معذرت میخوام من متاسفم جدی میگم نمیدونم چی باید بگم عذر میخوام جدی میگم
+باشه حالا دستم و ول کن
-(دستش و ول میکنه)
(چون گشادم میریم به پنج ماه بعد )
از اون اتفاق خیلی گذشته کوک و ا.ت آشتی کردن ولی فکر کردین قراره خوشبخت بشن؟
سخت در اشتباه هستین..تازه داستان شروع میشه،داستانی که توش ا.ت ضربه بدی میخوره اما تصمیم میگره قوی باشه…
ا.ت ویو.
صبح از خواب بیدارشدم دیدم کوک نیست باخودم گفتم رفته سرکار این چندوقت صبح زود میره شباهم دیر میاد.
رفتم داشتم صبحانه میخوردم که گوشیم زنگ خورد. مینجی بود
+به به مینجی خانم
٪ به به ا.ت خانم
+چطوری
٪ خوبم، میگم با دخترا قراره بریم بار توهم میای؟
+اره میام
٪باشه پس ساعت ۶ میام دنبالت
+باشه فعلا
٪فعلا
خب خب پس امشب قراره خوش بگذره
رفتم داشتم خونه و تمیز میکردم به خودم اومدم دیدم ساعت پنج شده .
دختره دیوونههه برو آماده شووو، رفتم خودم و انداختم تو حمام یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و آماده شدم گه مینجی پیام داد گفت دم دره رفتیم سمت باره وقتی رفتم داخل بوی سیگاری الکل داشت خفم میکرد اما بعد عادت کردم رفتیم سمت یکی از میزا و گارسون اومد
گ:سلام چی میل دارین؟
٪ سه تا ویسکی ۵۰ درصد و ا،ت تو چی میخوای؟
+ یه سوجو
٪ و یه سوجو
گ:چشم تا چند دقیقه دیگه میارم براتون
نشسته بودیم که گارسون سفارشامون و آورد دخترا خیلی نوشیده بودن داشتن میرقصیدن
همینجور نشسته بودم که یه نفر شبیه به کوک و دیدم وایستا ببینم اون…اون داشت یه نفر و میبوسید ؟!!
خشکم زد دیگه نمیتونستم اونجا بمونم از بار رفتم بیرون تا خود خونه پیاده میرفتم و گریه میکردم … رسیدم خونه تصمیم گرفتم برم پیش پدرم و همه چیزو بهش بگم.. رفتم تو اتاقم داشتم چمدونم و جمع میکردم که صدای در اومد فهمیدم کوک اومده خونه …
چمدونم و بستم رفتم پایین ..
-کجا داری میری؟(همه جملاتش مسته)
+قبرستون
-باتو شوخی دارممم؟
+فکردی میتونی به من خیانت کنیو منم پیشت بمونم(بغض و اعصابانیت )
-دلم خواست(داد)
+منم الان دلم میخواد برم و ازت طلاق بگیرم چون دیگه نمیکشم (اربده)
-(با داد ا.ت مستی از سرش میپره)
-منظورت چیه؟(نگران)
+یعنی قراره برم هق دیگه نمیخوام ببینمت(گریه عین خر)
انگشترم و در آوردم و انداختم تو صورتش و رفتم …
.
.
.
فکر میکنید تو پارت بعد چه اتفاقی میوفته؟ سرنوشت برای این دو چی نوشته؟ عشق اونا چی میشه؟امیدوارم خوشتون آمده باشه 🤡🤡🤡🤡
(میدونستین سانشاینمون ۱۷ اوکتبر برمیگردههه🥹🥹🥹)
۳۲۹
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.