part:36
بعد1ساعت ماشینو جلوی ی ساختمون قدیمی پارک کردم
نمای کهنه ساختمون نشون میداد جیمین بازسازی کردنو دوس نداره و وقتی از ماشین پیاده شدم میتونستم بوی فاضلابو حس کنم. نمیدونم میتونستم به این بود عادت کنم یا نه
جلوی بینیمو گرفتم و سمت در اهنیه ساختمون رفتم.
داخل ساختمون از چیزی که نشون میداد خیلی بهتر بود دراصل من جیمینو زود قضاوت کرده بود اون ترجیح داده نمای بیرونیه باشگاهو به حال خودش رها کنه و داخلشو حسابی سر و سامون بده
کیسه بوکس هایی که هر طرف باشگاه اویزون شده بودن رینگ های کوچیکی که چهارطرف باشگاه بودن و تعدادی بوکسور درحال مبارزه رو تو خودشون جا داده بودن چن تا پسرم درحال تمرین بودن تونستم چان. کوک و جیمینو پیدا کنم به سمتشون رفتم اولین نفر جونگ کوک متوجه حضورم شد و سمتم برگشت
کوک: خوش اومدید خانم لی
رفتم کنارشون وایسادم و ضربه ای به بازوی جیمین زدمو گفتم
_چرا نگفته بودی همچین باشگای باحالی داری اصن چرا زودتر نیاووردیم
جیمین: هی هانی اروم باش ازین به بعد زیاد میایم اینجا
همینطور که داشتم به اطرافم نگا میکردم گفتم
_نخواییم هر روز اینجا پلاسم
خنده ای به حرفم کردن و سریع سوالی که ذهنمو درگیر کرده بودو پرسیدم
_ولی چرا اومدیم اینجا؟ بقیه کجان
کوک دستشو پشت کمرم گذاشت و به سمتی هدایتم کردو و با لبخند گف
_ بریم اتاق جیمین اونجا حرف میزنیم
لبخندای خرگوشیش همش ذهنمو بهم میریخیت و باعث میشد بیشتر گیج شم یجایی تو خاطراتم این لبخندا هس
خودش جلوتر وایساد و چشمکی زدو زودتر ازما رف داخل اتاق
رفتاراش کم کم برام عادی شده بود درواقع اگه این پسرو بدون کارهای لج دربیارش میدیدم تعجب میکردم.
اتاق جیمین برخلاف انتظاراتم اتاقی ساده بود که شامل یه میز، یه کمد پر از مدارک ثبت نام، و چند تا صندلی فلزی دور میز بود.
روی یکی از صندلی ها نشستم
هانا: پس جیسونگ و نامجون کجان
تا میخواستن جوابمو بدن در باشدن بازشد و جیسونگ با خوراکی های تو دستش وارد شد پشت سرشم نامجون اومد
جیسونگ: ببخشید دیر اومدیم داشتم خرید میکردم
نامجون: خبب ما ی نقشه داریم
ازونجایی که من فقط از قسمت اخر نقشه خبر داشتم منتظر شنیدن نقششون بودم
کوک: هیونگ بگو که مو لای درزش نمیره
نامی چشمکی زدو گف
_شک نکن
نمای کهنه ساختمون نشون میداد جیمین بازسازی کردنو دوس نداره و وقتی از ماشین پیاده شدم میتونستم بوی فاضلابو حس کنم. نمیدونم میتونستم به این بود عادت کنم یا نه
جلوی بینیمو گرفتم و سمت در اهنیه ساختمون رفتم.
داخل ساختمون از چیزی که نشون میداد خیلی بهتر بود دراصل من جیمینو زود قضاوت کرده بود اون ترجیح داده نمای بیرونیه باشگاهو به حال خودش رها کنه و داخلشو حسابی سر و سامون بده
کیسه بوکس هایی که هر طرف باشگاه اویزون شده بودن رینگ های کوچیکی که چهارطرف باشگاه بودن و تعدادی بوکسور درحال مبارزه رو تو خودشون جا داده بودن چن تا پسرم درحال تمرین بودن تونستم چان. کوک و جیمینو پیدا کنم به سمتشون رفتم اولین نفر جونگ کوک متوجه حضورم شد و سمتم برگشت
کوک: خوش اومدید خانم لی
رفتم کنارشون وایسادم و ضربه ای به بازوی جیمین زدمو گفتم
_چرا نگفته بودی همچین باشگای باحالی داری اصن چرا زودتر نیاووردیم
جیمین: هی هانی اروم باش ازین به بعد زیاد میایم اینجا
همینطور که داشتم به اطرافم نگا میکردم گفتم
_نخواییم هر روز اینجا پلاسم
خنده ای به حرفم کردن و سریع سوالی که ذهنمو درگیر کرده بودو پرسیدم
_ولی چرا اومدیم اینجا؟ بقیه کجان
کوک دستشو پشت کمرم گذاشت و به سمتی هدایتم کردو و با لبخند گف
_ بریم اتاق جیمین اونجا حرف میزنیم
لبخندای خرگوشیش همش ذهنمو بهم میریخیت و باعث میشد بیشتر گیج شم یجایی تو خاطراتم این لبخندا هس
خودش جلوتر وایساد و چشمکی زدو زودتر ازما رف داخل اتاق
رفتاراش کم کم برام عادی شده بود درواقع اگه این پسرو بدون کارهای لج دربیارش میدیدم تعجب میکردم.
اتاق جیمین برخلاف انتظاراتم اتاقی ساده بود که شامل یه میز، یه کمد پر از مدارک ثبت نام، و چند تا صندلی فلزی دور میز بود.
روی یکی از صندلی ها نشستم
هانا: پس جیسونگ و نامجون کجان
تا میخواستن جوابمو بدن در باشدن بازشد و جیسونگ با خوراکی های تو دستش وارد شد پشت سرشم نامجون اومد
جیسونگ: ببخشید دیر اومدیم داشتم خرید میکردم
نامجون: خبب ما ی نقشه داریم
ازونجایی که من فقط از قسمت اخر نقشه خبر داشتم منتظر شنیدن نقششون بودم
کوک: هیونگ بگو که مو لای درزش نمیره
نامی چشمکی زدو گف
_شک نکن
۷.۸k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲