پارت«۶»
پارت«۶»
دریکو بدون اینکه سرش رو بالا بیاره گفت:الان میخوای بگی من باید عاشق تو میشدم؟
سرش رو بلند کرد:ماریا لایق عشقه منه.
حتی اگ اون منو یه ادم عوضی بدونه...
هری تمام حرف های دریکو شنید،تعجب کرد:دریکو عاشق ماریا شده؟
سریع سمت در رفت اما تا خواست ماریا رو صدا کنه دستی از پشت یقش رو گرفتو دهنش رو بست:خفه میشی پاتر،اگ چیزی بهش بگی خودم میکشمت.
دریکو بود،اما چرا نمی خواست ماریا چیزی بفهمه.
+متوجه شدی؟
هرس سر تکون داد؛دریکو دستش رو برداشت.
هری زمزمه کرد:پس میخوای سر جسه معجون سازی چیکار کنی؟
هری راست میگفت،غرید:اونش ب تو مربوط نیست پاتر.
و بعد یقش رو ول کرد.
هری بدون گفتن جمله ای داخل رفت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روی تخت دراز کشیده بود وخودش رو سرزنش میکرد،چرا انقدر یهویی...چجوری میخواست اینکار رو برای ماریا توجیح کنه؟
اون هرگز آدم لاشی نبوده...ا اما کاری کرد ک ماریا بهش بدبین بشه.
صورتش رو با دستاش پوشوند:این چ گوهی بود من خوردم آخهههه.
ماریا هم دراز کشیده بود و ب سقف خیره شده بود.
چرا اون حرف هارو ب دریکو زده بود؟اون میدونست ک دریکو اینطور آدمی نیست،اما دلیل این کار چی میتونست باشه؟؟
متوجه نمی شد...دریکو از همه متنفر بود،حتی خانوادش.
تصمیم گرفت ک فردا بعد از اینک از خرید برگشت،بره و ب دریکو بگه ک منظوری نداشته....
_______________________
دریکو زود پاشده و بی حوصله بود،تصمیم گرفت ک بره و داخل دهکده دوری بزنه بلکه هواش عوض بشه
ایستادو لباس هاش رو پوشید،حوصله مرتب کردن موهاش رو نداشت بنابراین فقط شونه ایی کشید که صاف بشن.
ماسک مشکی رو برداشت و ب دهنش زد...
کاشکی الان می تونست با ماریا بر.ه
اهی از ته دل کشید و گفت:خفه مالفوی،تو دیروز ریدی به همچی...
و بعد از هاگواترز خارج شد.
________________________
ماریا با هرماینی در حال گشتن بود،چشمش به ویترین مغازه ایی افتاد...کت پشمی بود که رنگ سرخی داشت.
چقدر قشنگ بود،حیف ک الان پول کافی با خودش نیاورده بود.
چشمش به پسری دوخته شد.
چقدر اشنا به نظر میومد،اما فرصت برسی کامل پیدا نکرد فقط در اخرین لحظه با چشمای رنگ دریای پسر مواجه شد[دریکو!]
اما فرصت نکرد...
هرماینی دستش رو کشید:بیا بریم ماریا!
دریکو قدم می زد که نگاهش به دختری جلب شد...
[اون ماریاست]
#مالفوی
#فیک_تنها_جرم
#هری_پاتر
#اسلیترین
دریکو بدون اینکه سرش رو بالا بیاره گفت:الان میخوای بگی من باید عاشق تو میشدم؟
سرش رو بلند کرد:ماریا لایق عشقه منه.
حتی اگ اون منو یه ادم عوضی بدونه...
هری تمام حرف های دریکو شنید،تعجب کرد:دریکو عاشق ماریا شده؟
سریع سمت در رفت اما تا خواست ماریا رو صدا کنه دستی از پشت یقش رو گرفتو دهنش رو بست:خفه میشی پاتر،اگ چیزی بهش بگی خودم میکشمت.
دریکو بود،اما چرا نمی خواست ماریا چیزی بفهمه.
+متوجه شدی؟
هرس سر تکون داد؛دریکو دستش رو برداشت.
هری زمزمه کرد:پس میخوای سر جسه معجون سازی چیکار کنی؟
هری راست میگفت،غرید:اونش ب تو مربوط نیست پاتر.
و بعد یقش رو ول کرد.
هری بدون گفتن جمله ای داخل رفت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روی تخت دراز کشیده بود وخودش رو سرزنش میکرد،چرا انقدر یهویی...چجوری میخواست اینکار رو برای ماریا توجیح کنه؟
اون هرگز آدم لاشی نبوده...ا اما کاری کرد ک ماریا بهش بدبین بشه.
صورتش رو با دستاش پوشوند:این چ گوهی بود من خوردم آخهههه.
ماریا هم دراز کشیده بود و ب سقف خیره شده بود.
چرا اون حرف هارو ب دریکو زده بود؟اون میدونست ک دریکو اینطور آدمی نیست،اما دلیل این کار چی میتونست باشه؟؟
متوجه نمی شد...دریکو از همه متنفر بود،حتی خانوادش.
تصمیم گرفت ک فردا بعد از اینک از خرید برگشت،بره و ب دریکو بگه ک منظوری نداشته....
_______________________
دریکو زود پاشده و بی حوصله بود،تصمیم گرفت ک بره و داخل دهکده دوری بزنه بلکه هواش عوض بشه
ایستادو لباس هاش رو پوشید،حوصله مرتب کردن موهاش رو نداشت بنابراین فقط شونه ایی کشید که صاف بشن.
ماسک مشکی رو برداشت و ب دهنش زد...
کاشکی الان می تونست با ماریا بر.ه
اهی از ته دل کشید و گفت:خفه مالفوی،تو دیروز ریدی به همچی...
و بعد از هاگواترز خارج شد.
________________________
ماریا با هرماینی در حال گشتن بود،چشمش به ویترین مغازه ایی افتاد...کت پشمی بود که رنگ سرخی داشت.
چقدر قشنگ بود،حیف ک الان پول کافی با خودش نیاورده بود.
چشمش به پسری دوخته شد.
چقدر اشنا به نظر میومد،اما فرصت برسی کامل پیدا نکرد فقط در اخرین لحظه با چشمای رنگ دریای پسر مواجه شد[دریکو!]
اما فرصت نکرد...
هرماینی دستش رو کشید:بیا بریم ماریا!
دریکو قدم می زد که نگاهش به دختری جلب شد...
[اون ماریاست]
#مالفوی
#فیک_تنها_جرم
#هری_پاتر
#اسلیترین
۴.۷k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.