با يه شکلات شروع شد...
با يه شکلات شروع شد...
من يه شکلات گذاشتم تو دستش
اونم يه شکلات گذاشت تو دست من...
من بچه بودم,اونم بچه بود
سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد
ديد که منو ميشناسه
خنديدم
گفت :دوستيم؟
گفتم :دوسته دوست
گفت :تا کجا؟
گفتم :دوستى که "تا" نداره
گفت تامرگ!
خنديدم و گفتم :من که گفتم "تا" نداره
گفت باشه تا پس از مرگ
گفتم نه ...نه ...نه ...نه...
"تاااا" نداره
گفت :قبول,تا اونجا که همه دوباره زنده ميشن
يعنى زندگى پس از مرگ؛
بازم باهم دوستيم؟؟
تا بهشت...تا جهنم...
تاهرجا که باشه باهم دوستيم؟؟
خنديدم و گفتم:تو براش تا هرکجا که دلت ميخاد يه "تا" بذار...
اصلا يه"تااا"بکش از سر اين دنيا تا اون دنيا...
اما من اصلا براش "تا" نميذارم
نگام کرد...نگاش کردم...
باور نميکرد؛
ميدونستم اون ميخواست حتما دوستى ما "تا" داشته باشه
دوستى بدون "تا" رو نميفهميد...
من يه شکلات گذاشتم تو دستش
اونم يه شکلات گذاشت تو دست من...
من بچه بودم,اونم بچه بود
سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد
ديد که منو ميشناسه
خنديدم
گفت :دوستيم؟
گفتم :دوسته دوست
گفت :تا کجا؟
گفتم :دوستى که "تا" نداره
گفت تامرگ!
خنديدم و گفتم :من که گفتم "تا" نداره
گفت باشه تا پس از مرگ
گفتم نه ...نه ...نه ...نه...
"تاااا" نداره
گفت :قبول,تا اونجا که همه دوباره زنده ميشن
يعنى زندگى پس از مرگ؛
بازم باهم دوستيم؟؟
تا بهشت...تا جهنم...
تاهرجا که باشه باهم دوستيم؟؟
خنديدم و گفتم:تو براش تا هرکجا که دلت ميخاد يه "تا" بذار...
اصلا يه"تااا"بکش از سر اين دنيا تا اون دنيا...
اما من اصلا براش "تا" نميذارم
نگام کرد...نگاش کردم...
باور نميکرد؛
ميدونستم اون ميخواست حتما دوستى ما "تا" داشته باشه
دوستى بدون "تا" رو نميفهميد...
۳.۵k
۳۰ بهمن ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.