This is my powerful girl(Part1)
همه چیز از اون روزی شروع شد که جانگ بورام شد قماربازه باند و قابل اعتماد ترین افراده رئیس کیم.
و داستان عشق اونها یک روزی شروع شد که داشت باورن میبارید و جاده شده بود آینه ای برای انسان ها که وقتی به زمین نگاه میکنن بتونن خودشونو توی اون آینه ببینن و به خودشون بیان انسانی بشن واقعا هستن ولی کو گوش شنوا و چشم بینا؟
اون روز هم رئیس کیم همراه بورام به بار رفته بودن.....تهیونگ اعتماد کاملی به همراهش یعنی بورام داشت اون میتونست قمارباز های نامداره کل بار ها رو شکست بده برای همین به اون امید کامل داشت.
مرد:یعنی تو داری میگی که منی که 5 ساله اینجا تنها برنده ام توی قمار با تویی که معلوم نیست چند وقته قمار میکنی و اصن میبری یا نه قمار کنم؟هه.....مثله آب خوردنه ولی شرطتت چیه؟
بورام:اولن که هیچوقت یه انسانو از روی ظاهرش قضاوت نکن و در جواب سوالت باید بگم تمام اون اسلحه هایی که امروز به دستت میرسه.
مرد:چی؟برای چی اونا؟
بورام:ببینم نکنه ترسیدی از یه قماربازه تازه کار ببازی؟
مرد:به هیچ وجه!شرطتت قبوله ولی اگه من بردم....
بورام:اگه تو بردی چی؟
مرد:هر هفت روز هفته میای اینجا برام هر*زگی میکنی و زیرم نا*له میکنی و بعدشم میری فراموش نشود که باید برام تا تهش بخوریش و ددی هم صدام کنی.
میشد خشمی که توی چهره ی تهیونگ هست رو به وضوح دید ولی با بیاد آوردن این جمله که آروم باش تهیونگ اون تا حالا یه بارم نباخته به خودش آرامشی رو داد که کل اون صورت در هم رفته دوباره به حالت عادی برگشت.
تهیونگ:قبوله.
بورام:بله قبوله.
مرد:اوکی بیبی گرل شروع میکنیم.
بعد از 10 مین بازی کردن...
مرد:امکان نداره!!!
بورام:چیشد فکر کردی میتونی ببازونیم؟هه.....واقعا خیلی ساده ای.
مرد:هر*زه بیا اینجا ببینم.
مرد از موهای دختر کشید و اونو به سمت یکی از اتاقا برد ولی بورام با اینکه توی قمار کردن عالی بود توی دفاع از خود افتضاح بود و تهیونگ هم بعد از دیدن برد به سمت ماشین رفت و الان بورام و مرد اونجا تنها بودن.
مرد در حال باز کردن کمربندش بود و در اتاقو قفل کرد.
مرد:انتقاممو میگیرم هر*زه.
بورام با ترس به مرده لخ*ت شده ی جلوش نگاه کرد که مرد به سمت بورام حمله ور شد و بالا تنه ی دختره کاملا لخ*ت کرد و رفته سمته سی*نه های دختر و اونا رو میخورد و بورام نا*له های نه از روی لذت و از روی درد میکرد و دقیقا ولی میخواست دخترو کامل لخ*ت کنه و داخلش بکنه تهیونگ در رو شکست و اومد داخل و به بورامی که نیمه لخ*ته نگاهی انداخت
تهیونگ:عوضی چطور جرعت کردیییییی؟؟؟؟
بورام لباسشو پوشید و رفت پشت ته قایم شد.
تهیونگ تفنگشو در میاره:خیلی چندشی میدونستی؟و شلیک میکنه و با بورام میرن بیرون.
تهیونگ:ببینم چیزیت که نشد؟
بورام:نه تو دقیقا وقتی اومدی که کامل میخواست دخترونگیمو ازم بگیره.
تهیونگ:کامل؟
بورام:آره خب قبلش.....(توضیح میده)
تهیونگ به سمت زمین نگاه کرد و خودش رو توی چاله ای که رو به روش بود دید.
تهیونگ:بورام من یه چیزی میخوام بهت بگم.
بورام:بفرمایید رئیس.
تهیونگ:بورام میشه بشی عروس عمارت کیم؟خواهش میکنم نمیتونم دیگه توی خودم نگهش دارم.
بورام:ر....رئیس شما حالتون خوبه؟
تهیونگ:بورام لطفا.
بورام:با....باشه.
تهیونگ:ممنونم بورام.
و اون دو بوسه ای فرانسوی رو آغاز کردند و این گونه شد که عشق اون دو به وجود اومد و ثمره ی عشق اون شد ا.تی که الان در این دنیا وجود داره.
فعلا👋🏻💜
و داستان عشق اونها یک روزی شروع شد که داشت باورن میبارید و جاده شده بود آینه ای برای انسان ها که وقتی به زمین نگاه میکنن بتونن خودشونو توی اون آینه ببینن و به خودشون بیان انسانی بشن واقعا هستن ولی کو گوش شنوا و چشم بینا؟
اون روز هم رئیس کیم همراه بورام به بار رفته بودن.....تهیونگ اعتماد کاملی به همراهش یعنی بورام داشت اون میتونست قمارباز های نامداره کل بار ها رو شکست بده برای همین به اون امید کامل داشت.
مرد:یعنی تو داری میگی که منی که 5 ساله اینجا تنها برنده ام توی قمار با تویی که معلوم نیست چند وقته قمار میکنی و اصن میبری یا نه قمار کنم؟هه.....مثله آب خوردنه ولی شرطتت چیه؟
بورام:اولن که هیچوقت یه انسانو از روی ظاهرش قضاوت نکن و در جواب سوالت باید بگم تمام اون اسلحه هایی که امروز به دستت میرسه.
مرد:چی؟برای چی اونا؟
بورام:ببینم نکنه ترسیدی از یه قماربازه تازه کار ببازی؟
مرد:به هیچ وجه!شرطتت قبوله ولی اگه من بردم....
بورام:اگه تو بردی چی؟
مرد:هر هفت روز هفته میای اینجا برام هر*زگی میکنی و زیرم نا*له میکنی و بعدشم میری فراموش نشود که باید برام تا تهش بخوریش و ددی هم صدام کنی.
میشد خشمی که توی چهره ی تهیونگ هست رو به وضوح دید ولی با بیاد آوردن این جمله که آروم باش تهیونگ اون تا حالا یه بارم نباخته به خودش آرامشی رو داد که کل اون صورت در هم رفته دوباره به حالت عادی برگشت.
تهیونگ:قبوله.
بورام:بله قبوله.
مرد:اوکی بیبی گرل شروع میکنیم.
بعد از 10 مین بازی کردن...
مرد:امکان نداره!!!
بورام:چیشد فکر کردی میتونی ببازونیم؟هه.....واقعا خیلی ساده ای.
مرد:هر*زه بیا اینجا ببینم.
مرد از موهای دختر کشید و اونو به سمت یکی از اتاقا برد ولی بورام با اینکه توی قمار کردن عالی بود توی دفاع از خود افتضاح بود و تهیونگ هم بعد از دیدن برد به سمت ماشین رفت و الان بورام و مرد اونجا تنها بودن.
مرد در حال باز کردن کمربندش بود و در اتاقو قفل کرد.
مرد:انتقاممو میگیرم هر*زه.
بورام با ترس به مرده لخ*ت شده ی جلوش نگاه کرد که مرد به سمت بورام حمله ور شد و بالا تنه ی دختره کاملا لخ*ت کرد و رفته سمته سی*نه های دختر و اونا رو میخورد و بورام نا*له های نه از روی لذت و از روی درد میکرد و دقیقا ولی میخواست دخترو کامل لخ*ت کنه و داخلش بکنه تهیونگ در رو شکست و اومد داخل و به بورامی که نیمه لخ*ته نگاهی انداخت
تهیونگ:عوضی چطور جرعت کردیییییی؟؟؟؟
بورام لباسشو پوشید و رفت پشت ته قایم شد.
تهیونگ تفنگشو در میاره:خیلی چندشی میدونستی؟و شلیک میکنه و با بورام میرن بیرون.
تهیونگ:ببینم چیزیت که نشد؟
بورام:نه تو دقیقا وقتی اومدی که کامل میخواست دخترونگیمو ازم بگیره.
تهیونگ:کامل؟
بورام:آره خب قبلش.....(توضیح میده)
تهیونگ به سمت زمین نگاه کرد و خودش رو توی چاله ای که رو به روش بود دید.
تهیونگ:بورام من یه چیزی میخوام بهت بگم.
بورام:بفرمایید رئیس.
تهیونگ:بورام میشه بشی عروس عمارت کیم؟خواهش میکنم نمیتونم دیگه توی خودم نگهش دارم.
بورام:ر....رئیس شما حالتون خوبه؟
تهیونگ:بورام لطفا.
بورام:با....باشه.
تهیونگ:ممنونم بورام.
و اون دو بوسه ای فرانسوی رو آغاز کردند و این گونه شد که عشق اون دو به وجود اومد و ثمره ی عشق اون شد ا.تی که الان در این دنیا وجود داره.
فعلا👋🏻💜
۳.۷k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.