قمارِ عشق پارت دوازدهم(فصل دوم)
اون جونگ کوک بود... جونگ کوکی که من رو دیگه نمی شناخت...جونگ کوکی که منو با یه بچه ول کرد ... ولی من بخشیدمش...چون هنوزم عاشقشم.
جونگ کوک لیوان رو از دست رونا گرفت و سر کشید و گفت:
_به نظرت زیادی نخوردی خانوم رونا.
خانوم رونا ... چقدر شنیدن این جمله از دهن جونگ کوک برای رونا عذاب آور بود . دختر در حالی که سرش رو میز بود موهاش جلوی دیدش رو گرفته بود.. لبخندی زد و گفت :
+جئون..جونگ...کوک
جونگ کوک شاتی دیگه بالا زد و با لبخند به رونا نگاه کرد و گفت:
_چه چیزی باعث شده بیای و انقدر مست کنی
رونا که به خاطر مستیش نمیدونست داره چیکار میکنه گفت:
+بخاطر...توع
ابرو های کوک بالا رفت و به جلوش خیره شد و یه شیشه دیگه پر کرد و زد بالا .
_پس بخاطر من
+اره..خود خودت
جونگ کوک از روی صندلی بلند شد و مماس رونا ایستاد و صورتش رو نزدیک به رونا کرد و گفت:
_چرا وقتی پیش تو ام از خود بی خود میشم.
دختر با چشمای بسته خنده ای از روی مستی کرد و گفت :
+هه...واقعا..من که چیزی نمی بینم
جونگ کوک پزخندی زد و گفت:
_میخوای نشونت بدم
دختر که چشماش بسته بود پوزخندی زد و گفت:
+نشون بده بیبینم.
جونگ کوک دستاش رو زیر پای دختر برد و اون رو براید استایل بغل کرد .نگاهی به رونا انداخت و با دیدن دختر که چشماش بسته بود و به شونش تکیه داده بود گفت:
+فک نکنم فردا چیزی یادت بیاد ...پس کارمو انجام میدم.
پارت بعد ،بعد از اینکه ۱۰۳ تا بشیم
جونگ کوک لیوان رو از دست رونا گرفت و سر کشید و گفت:
_به نظرت زیادی نخوردی خانوم رونا.
خانوم رونا ... چقدر شنیدن این جمله از دهن جونگ کوک برای رونا عذاب آور بود . دختر در حالی که سرش رو میز بود موهاش جلوی دیدش رو گرفته بود.. لبخندی زد و گفت :
+جئون..جونگ...کوک
جونگ کوک شاتی دیگه بالا زد و با لبخند به رونا نگاه کرد و گفت:
_چه چیزی باعث شده بیای و انقدر مست کنی
رونا که به خاطر مستیش نمیدونست داره چیکار میکنه گفت:
+بخاطر...توع
ابرو های کوک بالا رفت و به جلوش خیره شد و یه شیشه دیگه پر کرد و زد بالا .
_پس بخاطر من
+اره..خود خودت
جونگ کوک از روی صندلی بلند شد و مماس رونا ایستاد و صورتش رو نزدیک به رونا کرد و گفت:
_چرا وقتی پیش تو ام از خود بی خود میشم.
دختر با چشمای بسته خنده ای از روی مستی کرد و گفت :
+هه...واقعا..من که چیزی نمی بینم
جونگ کوک پزخندی زد و گفت:
_میخوای نشونت بدم
دختر که چشماش بسته بود پوزخندی زد و گفت:
+نشون بده بیبینم.
جونگ کوک دستاش رو زیر پای دختر برد و اون رو براید استایل بغل کرد .نگاهی به رونا انداخت و با دیدن دختر که چشماش بسته بود و به شونش تکیه داده بود گفت:
+فک نکنم فردا چیزی یادت بیاد ...پس کارمو انجام میدم.
پارت بعد ،بعد از اینکه ۱۰۳ تا بشیم
۱۰۵.۱k
۰۵ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.