فیک جین قلعه سیاه
فیک جین قلعه سیاه
(پارت ۴۵)
از زبان ات
الانخونهو کل ماشینایی که دارم توش پر دروبینجعبه سیاه وشونوت که بخاطر جانگبونگ کلی خرجروی دستمافتاده ماشین جدید گرفتم البتهخونهجدید که تا نیم ساعتدیگه ادممیفرسته تا این خونهو ماشینجدید روهمدوربینکار بزاره برای همین کلکخودشو سوارشدممیدونستمقرار روز تولد یکاری بکنهنهدیگهدر اینحد پس اون اومد پیش ما منم یکیو فرستادم خونش ودوربینکار گذاشتمفهمیدم که عشقم نیس وشکداره که من اونحرفاروبهش گفتم جین گفت مگه بهش چی گفتی گفتم که بگم گفت بگو گفتم که منوجین مناسب هم نیستیم جین یه بچه خرخون بهم چپ چپ نگاه کرد گفتمادمه حرمومی بیخیال اون شکداره کهمنعاشقشمپس میخواد نقشه بریزه شرط میبندمکه میخواد زودتر باهاش ازدواج کنممثلان فردا جینگفت حالا میخوای باهاش چیکار کنی گفتم هیچی روز عروسی میکشمش فقط قبلش باید کل محافظاش رو مسمومکنیم یوری گفت مار اف یی گفتم درسته من خیلی ادم بدیم پس نزدیکمنشین روبه جینکردموگفتم عشقم چیزی نموندهبعد باهات عروسی میکنم و خودمو تسلیممیکنم یعنی کل مالو انوالمو به خیریه اهدا میکنم اما بعد شکست جانگبونگ جین گفت همچی درستمیشه ساعتونگاه کردم ۱۰ دقیقهوقت دارین تا شما از اینجا برین جینگفت ات تو نمیای گفتم نه چون قرار با جانگ بونگ شام بخورم جین گفت خطر ناکه گفتمچیزی نمیشهفقط زود برید همه رفتناصلحمو اماده کردم تا اگه خواستخطایی بکنه بکشمش
(پارت ۴۵)
از زبان ات
الانخونهو کل ماشینایی که دارم توش پر دروبینجعبه سیاه وشونوت که بخاطر جانگبونگ کلی خرجروی دستمافتاده ماشین جدید گرفتم البتهخونهجدید که تا نیم ساعتدیگه ادممیفرسته تا این خونهو ماشینجدید روهمدوربینکار بزاره برای همین کلکخودشو سوارشدممیدونستمقرار روز تولد یکاری بکنهنهدیگهدر اینحد پس اون اومد پیش ما منم یکیو فرستادم خونش ودوربینکار گذاشتمفهمیدم که عشقم نیس وشکداره که من اونحرفاروبهش گفتم جین گفت مگه بهش چی گفتی گفتم که بگم گفت بگو گفتم که منوجین مناسب هم نیستیم جین یه بچه خرخون بهم چپ چپ نگاه کرد گفتمادمه حرمومی بیخیال اون شکداره کهمنعاشقشمپس میخواد نقشه بریزه شرط میبندمکه میخواد زودتر باهاش ازدواج کنممثلان فردا جینگفت حالا میخوای باهاش چیکار کنی گفتم هیچی روز عروسی میکشمش فقط قبلش باید کل محافظاش رو مسمومکنیم یوری گفت مار اف یی گفتم درسته من خیلی ادم بدیم پس نزدیکمنشین روبه جینکردموگفتم عشقم چیزی نموندهبعد باهات عروسی میکنم و خودمو تسلیممیکنم یعنی کل مالو انوالمو به خیریه اهدا میکنم اما بعد شکست جانگبونگ جین گفت همچی درستمیشه ساعتونگاه کردم ۱۰ دقیقهوقت دارین تا شما از اینجا برین جینگفت ات تو نمیای گفتم نه چون قرار با جانگ بونگ شام بخورم جین گفت خطر ناکه گفتمچیزی نمیشهفقط زود برید همه رفتناصلحمو اماده کردم تا اگه خواستخطایی بکنه بکشمش
۲.۲k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.