❤️دوست دارم❤️ فیک تهیونگ❤️(2)
رفتیم آماده شدیم و حرکت کردیم به طرف شرکت همش تو فکر گذشته ها بودم چقدر خاطره باهاش دارم آخه....آخه چطور تونست ولم کنه نه .....نه ا/ت گذشته ها گذشته تو الان دیگه اون ا/ت سابق نیستی الان یه دختر قوی هستی که دیگه دلش از سنگ شده اره .....اره تو همین دختری میسو:امممم ا/ت حالت خوبه خواهرم. من:ها؟ ا..اره خوبم میسو: اما انگار گریه کردی....آخه چرا؟. من: گریه. دستمو رو گونم گذاشتم اره گریه کرده بودم همون لحظه هم رسیدیم شرکت.....
۴۰.۸k
۳۰ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.