تکپارتی جدید از تهیونگ؟!!
تکپارتی جدید از تهیونگ؟!!
سوال عجیبی روی تخته نوشته شد
«عشق چیست؟!»
صدای استاد درس فلسفه توی کلاس پیچید: توضیح بدین..عشق چیه؟ میخوام افکار شما ها رو بدونم..
نظر ها یکی یکی گفته شدن «عشق یه احساس عمیقه».. «رویایی شیرین که قلب انسان رو به وجد میاره» .... «زیبا و در عین حال توصیف ناپذیر»... «عشق تلخه»..
توصیف های ساده و کوچیک!
و حتی بعضی ها وجود عشق رو انکار کردن«عشق وجود نداره» ... «عشقی در کار نیست..همه چی توهمه».... «عشق؟؟ نه چیزی به این اسم وجود نداره»
بعد از دقایقی حالا همه کلاس نظر هاشون رو گفته بودن
حالا فقط نظر تهیونگ مونده بود...
از پشت میز بلند شد و کف دستاش رو روی میز گذاشت: عشق؟ تلخه..شیرینه..شاده..غمگینه..پر حسرته..
دردناکه..عشق با شیرین بودن بهت درد میده.. عشق باعث میشه با گریه بخندی یا وسط خنده اشک بریزی..
عشق باعث میشه همه چی برات معنی داشته باشه..از افتاد برگ های درختا توی پاییز تا شکوفه دادن گل ها توی بهار..همه چی برات معنادار میشه..
عشق باعث میشه نتونی نفس کشیدن یا نفس نکشیدن رو حس کنی..
یه چیزی مثل قلاده دور گلوی آدم پیچیده میشه و کاری میکنه احساس خفگی کنی
کاری میکنه تا قلبت رو بین استخون های قفسه سینهت حس کنی که چجوری بیتابی میکنه..
عشق کاری میکنه شب تا صبح بیدار بمونی..گریه کنی..لبخند بزنی..نامه ایی بنویسی که میدونی هیچوقت شاید به دستش نرسه..شعری بخونی که میدونی ممکنه هیچوقت نشنوه که تو این شعر رو براش خوندی..
عشق حسادت میاره..حسادت نفرت میاره.. و بعد نفرت نابودی میاره..
عشق آسیب زنندهس..یه زهر شیرین!
یه درد پر تلاطم... یه محبت پر چالش...یه احساس گیج بودن..وابستگی..!!
وقتی بهت بی توجهی کنه... میمیری و زنده میشی..
دردناکه!
صدای استاد دوباره توی کلاس پیچید: منظورت چیه کیم تهیونگ؟
دوباره شروع به توضیح دادن کرد: یعنی..از دردی که میکشی اذیت نمیشی..این درد رو دوست داری...یعنی.. این نگرانی رو دوست داری.. دوست داری نگاهت کنه و قلبت در هم بپیچه.. یعنی دوست داری وقتی یواشکی نگاهش میکنی و لبخندش رو میبینی..
دوست داری بهت آسیب بزنه و مرهم زخم هایی که زده خودش باشه..
این یعنی عشق...یعنی آسیب ببینی..ولی ناراحت نشی..
استاد لبخند عمیقی زد و سوال رو از روی تخته پاک کرد: کلاس تموم شد آقای عاشق..میتونی بری خونه..
کیفش رو روی دوشش انداخت و بهت نگاه کرد: حتما استاد..کاش کسی که عاشقش شدم هم بهم گوش میداد..
قدم هاش رو از کلاس بیرون کشید..
بدون اینکه بفهمی تمام حرفاش با تو بوده..
عشق همینه...درد داره!
سوال عجیبی روی تخته نوشته شد
«عشق چیست؟!»
صدای استاد درس فلسفه توی کلاس پیچید: توضیح بدین..عشق چیه؟ میخوام افکار شما ها رو بدونم..
نظر ها یکی یکی گفته شدن «عشق یه احساس عمیقه».. «رویایی شیرین که قلب انسان رو به وجد میاره» .... «زیبا و در عین حال توصیف ناپذیر»... «عشق تلخه»..
توصیف های ساده و کوچیک!
و حتی بعضی ها وجود عشق رو انکار کردن«عشق وجود نداره» ... «عشقی در کار نیست..همه چی توهمه».... «عشق؟؟ نه چیزی به این اسم وجود نداره»
بعد از دقایقی حالا همه کلاس نظر هاشون رو گفته بودن
حالا فقط نظر تهیونگ مونده بود...
از پشت میز بلند شد و کف دستاش رو روی میز گذاشت: عشق؟ تلخه..شیرینه..شاده..غمگینه..پر حسرته..
دردناکه..عشق با شیرین بودن بهت درد میده.. عشق باعث میشه با گریه بخندی یا وسط خنده اشک بریزی..
عشق باعث میشه همه چی برات معنی داشته باشه..از افتاد برگ های درختا توی پاییز تا شکوفه دادن گل ها توی بهار..همه چی برات معنادار میشه..
عشق باعث میشه نتونی نفس کشیدن یا نفس نکشیدن رو حس کنی..
یه چیزی مثل قلاده دور گلوی آدم پیچیده میشه و کاری میکنه احساس خفگی کنی
کاری میکنه تا قلبت رو بین استخون های قفسه سینهت حس کنی که چجوری بیتابی میکنه..
عشق کاری میکنه شب تا صبح بیدار بمونی..گریه کنی..لبخند بزنی..نامه ایی بنویسی که میدونی هیچوقت شاید به دستش نرسه..شعری بخونی که میدونی ممکنه هیچوقت نشنوه که تو این شعر رو براش خوندی..
عشق حسادت میاره..حسادت نفرت میاره.. و بعد نفرت نابودی میاره..
عشق آسیب زنندهس..یه زهر شیرین!
یه درد پر تلاطم... یه محبت پر چالش...یه احساس گیج بودن..وابستگی..!!
وقتی بهت بی توجهی کنه... میمیری و زنده میشی..
دردناکه!
صدای استاد دوباره توی کلاس پیچید: منظورت چیه کیم تهیونگ؟
دوباره شروع به توضیح دادن کرد: یعنی..از دردی که میکشی اذیت نمیشی..این درد رو دوست داری...یعنی.. این نگرانی رو دوست داری.. دوست داری نگاهت کنه و قلبت در هم بپیچه.. یعنی دوست داری وقتی یواشکی نگاهش میکنی و لبخندش رو میبینی..
دوست داری بهت آسیب بزنه و مرهم زخم هایی که زده خودش باشه..
این یعنی عشق...یعنی آسیب ببینی..ولی ناراحت نشی..
استاد لبخند عمیقی زد و سوال رو از روی تخته پاک کرد: کلاس تموم شد آقای عاشق..میتونی بری خونه..
کیفش رو روی دوشش انداخت و بهت نگاه کرد: حتما استاد..کاش کسی که عاشقش شدم هم بهم گوش میداد..
قدم هاش رو از کلاس بیرون کشید..
بدون اینکه بفهمی تمام حرفاش با تو بوده..
عشق همینه...درد داره!
۹۷۶
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.