فیک اجبار پارت 40
پارت ۴0
♒فیک اجبار♒
دو هفته بعد●
لونا
نه تنهاکوکی رو ندیدم .....بلکه دیگه هم قراد نیست ببینم.........دیگه قرار نیست هیچکسو اینجا ببینم.......واسه همیشه میرم......
○از زبان سوم شخص○
بلیط های پروازش به سمت فرانسه رو برداشت .....اشکاش بی اختیار از چشامانش سرازیر میشد اره نمیتونست جلوی خودشو بگیره....ولی بیشتر از همه...بیشتر از همه این عذابش میداد که ناعادلانه گرفتار این عذاب شده..........ناعادلانه از عشقش جدا شده....میدونست قبل رفتن باید واقعیت رو بگه.......ولی دری به روش باز نبود..
●جونگ کوک●
دو هفته از اون اتفاق گذشته......دلم برای لبای عسلیش......صورت خندونش.....حالتای کیوتش تنگ شده......ولی اون...اون بدترین ادمیه که تو زندگیم دیدم...اون..اون منو گول زد...با احساساتم بازی کرد.....نمیتونم ببخشمش....
□جی وونگ□
خب تو این دوهفته همه چی خوب پیش رفته یه کپی از پروژه جدید کوک دادم که وقتی به شرکت 헌뎡 (رقیب شرکت کوک)بفرومش....اونا زود تر طرح و مطرح میکنن و اینجوری جونگ کوک یه کلاه بردار شناخته میشه و در شرکتش تخته میشه...........و نوبت پادشاهیه من میرسه.............
■فرودگاه■
چمدونشو برداشت رو سمت هواپیما رفت......فرانسه.....صد ها مایل دور تر از کره.......بعد خرید بلیط هیچ پولی براش نمونده بود......قرار بود اونجا چیکار کنه؟؟؟؟؟؟
..................
قبل از رفتنش با منشیه جونگ کوک تماس گرفت و نامه رو بهش داد:
+لطفا بعد از یه هفته این رو به جونگ کوک بده
_این....این چیه؟؟؟
+لطفا فقط این کار انجام بده
_میخوای بری....شاید ..شاید اگه با جونگ کوک حرف....
+کاری که گفتمو انجاممیدی یا نه؟؟؟
_ب...بله
+متشکرم......بای
بااااییییییی یا خدااااااا چی قراره بشه😃😶
برای خوندن پارت بعد نظر فراموش نشه قشنگم💙💜
#FICEJBAR
#Milla
♒فیک اجبار♒
دو هفته بعد●
لونا
نه تنهاکوکی رو ندیدم .....بلکه دیگه هم قراد نیست ببینم.........دیگه قرار نیست هیچکسو اینجا ببینم.......واسه همیشه میرم......
○از زبان سوم شخص○
بلیط های پروازش به سمت فرانسه رو برداشت .....اشکاش بی اختیار از چشامانش سرازیر میشد اره نمیتونست جلوی خودشو بگیره....ولی بیشتر از همه...بیشتر از همه این عذابش میداد که ناعادلانه گرفتار این عذاب شده..........ناعادلانه از عشقش جدا شده....میدونست قبل رفتن باید واقعیت رو بگه.......ولی دری به روش باز نبود..
●جونگ کوک●
دو هفته از اون اتفاق گذشته......دلم برای لبای عسلیش......صورت خندونش.....حالتای کیوتش تنگ شده......ولی اون...اون بدترین ادمیه که تو زندگیم دیدم...اون..اون منو گول زد...با احساساتم بازی کرد.....نمیتونم ببخشمش....
□جی وونگ□
خب تو این دوهفته همه چی خوب پیش رفته یه کپی از پروژه جدید کوک دادم که وقتی به شرکت 헌뎡 (رقیب شرکت کوک)بفرومش....اونا زود تر طرح و مطرح میکنن و اینجوری جونگ کوک یه کلاه بردار شناخته میشه و در شرکتش تخته میشه...........و نوبت پادشاهیه من میرسه.............
■فرودگاه■
چمدونشو برداشت رو سمت هواپیما رفت......فرانسه.....صد ها مایل دور تر از کره.......بعد خرید بلیط هیچ پولی براش نمونده بود......قرار بود اونجا چیکار کنه؟؟؟؟؟؟
..................
قبل از رفتنش با منشیه جونگ کوک تماس گرفت و نامه رو بهش داد:
+لطفا بعد از یه هفته این رو به جونگ کوک بده
_این....این چیه؟؟؟
+لطفا فقط این کار انجام بده
_میخوای بری....شاید ..شاید اگه با جونگ کوک حرف....
+کاری که گفتمو انجاممیدی یا نه؟؟؟
_ب...بله
+متشکرم......بای
بااااییییییی یا خدااااااا چی قراره بشه😃😶
برای خوندن پارت بعد نظر فراموش نشه قشنگم💙💜
#FICEJBAR
#Milla
۳۵.۴k
۲۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.