Im nothing without you part 26
بعد از انجام سونوگرافی از مطب دکتر بیرون اومد و به طرف خونه حرکت کرد. توی راه مغازهای نظرشو جلب کرد و داخل رفت.لباس بچهی سفیدی که ست بود رو برداشت و با لبخندی نگاهش کرد ولی اونو سرجاش گذاشت و به سمت لباس دخترونه رفت و پیراهن صورتیای رو برداشت.فروشندهی خانمی طرفش اومد
_برای کی میخواین؟ _ممنون،فعلا فقط میخوام نگاه کنم
فروشنده با لبخند سری تکون داد.
وقتی جیمین کمی بعد،از مغازه بیرون اومد دوباره خیلی ریلکس پشت سرش حرکت کرد و توی هر کوچهای که میرفت دنبالش میکرد.با رسیدن به کوچهای که خلوت بود به جیمین نزدیکتر شد و جیمین ایستاد و نیمنگاهی به عقب انداخت ولی با دستی که جلوی دهنش قرار گرفت،ترسیده هینی کشید و خواست خودشو آزاد کنه اما با تفنگی که روی گردنش قرار گرفت سرجاش خشک شد و نفسش رو حبس کرد.
_دهنت رو میبندی و باهام راه میافتی،فهمیدی؟البته اگه میخوای نَمیری
جیمین از ترس حتی نمیتونست نفس بکشه پس مرد گنده هیکل اونو به سمت اون ماشین مشکی،که تهِ کوچه بود برد و سوارش کرد.
_منو کجا میبرین؟کی هستین؟ها؟کمککک
وقتی جوابی از مرد راننده نشنید دوباره داد زد_حرف بزنین،کمککک
درحالی که سعی میکرد در رو باز کنه با صدای مرد متوقف شد_اگه میخوای بچت سالم بمونه ساکت بشین سر جات
و این درحالی بود که اون مرد فقط داشت میترسوندش چون رئیسش گفته بود نباید بهش آسیب بزنن
~
جیمین همراه مرد از ماشین پیاده شد و وارد حیاطِ اون خونهی یک طبقهای شد؛تا حالا اونجا نیومده بود.در خونه رو باز کردن و جیمین رو داخل بردن.یونگی از یکی از اتاقا بیرون اومد و با دیدن جیمین جلوتر رفت.
_ی..یونگی؟
اون دو مرد بیرون رفتن و یونگی به سمت جیمین رفت و بازوش رو گرفت تا به سمت پذیرایی ببره اما جیمین ازش دور شد و با چشمای اشکی نگاهش کرد_تو...منو دزدیدی؟
یونگی سکوت کرد.
_یونگی..باورم نمیشه
با تاسف گفت و یونگی بیتوجه به حرف جیمین گفت_هوا سرده...بیا بغل شومینه
_به چه حقی منو دزدیدی؟!
یونگی هم در جواب با حرص گفت_به حق اینکه جفتمی
با کلافگی ادامه داد__بیا بحث نکنیم جیمین،نمیخوام ناراحتت کنم _نمیخوای ناراحتم کنی؟خودت میفهمی چی میگی؟تو منو با زور آوردی اینجا!...منو ول کن یونگی،بزار برم
_نمیتونم _فکر کردی اگه منو پیش خودت نگه داری عاشقت میشم؟
یونگی به چشمای جیمین نگاه کرد و بعد از چند ثانیه گفت_اتاق سمت چپ مال توعه،فکر فرار هم به سرت نزنه چون همه جا آدم گذاشتم
و از خونه بیرون رفت و جیمین حتی باورش نمیشد که یونگی روزی همچین کاری در حقش بکنه چون اصلا تصورش رو نمی کرد.
like please??
_برای کی میخواین؟ _ممنون،فعلا فقط میخوام نگاه کنم
فروشنده با لبخند سری تکون داد.
وقتی جیمین کمی بعد،از مغازه بیرون اومد دوباره خیلی ریلکس پشت سرش حرکت کرد و توی هر کوچهای که میرفت دنبالش میکرد.با رسیدن به کوچهای که خلوت بود به جیمین نزدیکتر شد و جیمین ایستاد و نیمنگاهی به عقب انداخت ولی با دستی که جلوی دهنش قرار گرفت،ترسیده هینی کشید و خواست خودشو آزاد کنه اما با تفنگی که روی گردنش قرار گرفت سرجاش خشک شد و نفسش رو حبس کرد.
_دهنت رو میبندی و باهام راه میافتی،فهمیدی؟البته اگه میخوای نَمیری
جیمین از ترس حتی نمیتونست نفس بکشه پس مرد گنده هیکل اونو به سمت اون ماشین مشکی،که تهِ کوچه بود برد و سوارش کرد.
_منو کجا میبرین؟کی هستین؟ها؟کمککک
وقتی جوابی از مرد راننده نشنید دوباره داد زد_حرف بزنین،کمککک
درحالی که سعی میکرد در رو باز کنه با صدای مرد متوقف شد_اگه میخوای بچت سالم بمونه ساکت بشین سر جات
و این درحالی بود که اون مرد فقط داشت میترسوندش چون رئیسش گفته بود نباید بهش آسیب بزنن
~
جیمین همراه مرد از ماشین پیاده شد و وارد حیاطِ اون خونهی یک طبقهای شد؛تا حالا اونجا نیومده بود.در خونه رو باز کردن و جیمین رو داخل بردن.یونگی از یکی از اتاقا بیرون اومد و با دیدن جیمین جلوتر رفت.
_ی..یونگی؟
اون دو مرد بیرون رفتن و یونگی به سمت جیمین رفت و بازوش رو گرفت تا به سمت پذیرایی ببره اما جیمین ازش دور شد و با چشمای اشکی نگاهش کرد_تو...منو دزدیدی؟
یونگی سکوت کرد.
_یونگی..باورم نمیشه
با تاسف گفت و یونگی بیتوجه به حرف جیمین گفت_هوا سرده...بیا بغل شومینه
_به چه حقی منو دزدیدی؟!
یونگی هم در جواب با حرص گفت_به حق اینکه جفتمی
با کلافگی ادامه داد__بیا بحث نکنیم جیمین،نمیخوام ناراحتت کنم _نمیخوای ناراحتم کنی؟خودت میفهمی چی میگی؟تو منو با زور آوردی اینجا!...منو ول کن یونگی،بزار برم
_نمیتونم _فکر کردی اگه منو پیش خودت نگه داری عاشقت میشم؟
یونگی به چشمای جیمین نگاه کرد و بعد از چند ثانیه گفت_اتاق سمت چپ مال توعه،فکر فرار هم به سرت نزنه چون همه جا آدم گذاشتم
و از خونه بیرون رفت و جیمین حتی باورش نمیشد که یونگی روزی همچین کاری در حقش بکنه چون اصلا تصورش رو نمی کرد.
like please??
۳.۴k
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.