ادامه ی سناریو درخواستی :)))))
ته ته : فسقلی بیا باهم بریم شهربازی . باشه ؟
بچه : اخجونننننننننننننننن . اپااااااا امادم کُنننننننن ( بابا امادم کن ) ( ویت ذوقق )
ته ته : بیا بریم فسقلک ( بردش رفتن لباس پوشیدن رفتن شهربازی ) ( چرا مال بچم ته ته اینقد کم بود 🥺😭 )
ا/ت : بانیاااا ( با گریه )
بانیی : چي شده ، کی حمله کرده ، کی مرده ، مافیا حمله کرده ، کی قمار کرده ؟ ( پسرم دیگه به قمار چه ربطی داشت ؟ 🤨😐😑 )
ا/ت : خدایاااااااا همه شوهر دارن منم شوهر دارم ( با گریه اشک روبه خدا ) ( جوری میگم روبه خدا انگار ا/ت مرده و الان دقیقااااااا تکرار میکنم دقیقاااااااا روبه روی خداس 😐 )
کوک : یاااا چاگیا فک کردم اتفاقی افتاده ... ولش من میرم بخوابم ... اوا بم ( اسم سگش ) پسرم اونجا چیکار میکنی چرا قایم شدی ؟
بم میاد بیرون بچتون میبینتش گریه اش میگیره بم هم ... بم ... پدرتون جلوتون وایساده ها 🤦♀️ ... بم هم قایم میشه ... چون دوتاشون از هم میترسیدن ... ا/ت بچه میده کوک و میگه
ا/ت : منو به امون خدا بزارین برمم ... بیا اینارو باهم جور کن ( خسته و با چشم های خیس )
کوک : ( بچه هنوز گیجه ) کی با کی رو باهم جور کنم ؟ ... اها لیتل بانی با بم .... خخخخخخخ ( خنده ) اینا باهم دعوا ندارن که خخخخخخ 🤣😂😅😆😐😶🙁😦😧😟😬😱 .... خیلی خب من دوتا تونو دوست دارم بچه ها من و مامان دوتاتونو دوست داریم عزیزای من ( میپرسین چی شد ؟ .... باشه میگم یه فلش بک بریم )
فلش بک سه سال قبل :
ا/ت : کوکککککککک شیشه شیرش کوووووووووووووووو
کوک : ا/تتتتتتتتتتا پوشکا کووووووووووووووو
بم : ( می خواد با کوک بازی کنه )
کوک : بم الان وقتش نیست
ا/ت : کککککککووووووووکککککککککککک
کوک : اومدممممم ، ببخشید بماااا
بم : ( این بچه ناراحت میشه و چون بچه هم میبینتش گریه اش میگیره بم رو میفرستن به پناهگاه حیوانات خانگی ) ( اخییی ... بم بیچاره دلم سوخت براش 🥺 ... هرچند کوک هیچوقت اینکار رو با پسرش نمیکنه تکرار میکنم هیچوقت 🥲🤲 از بچگی خودش بزرگش کرده ... تازه بیمار هم بوده ( گوشاش ( بم ) ) همه بهش میگفتن گوشاش روعمل کن ولی کوک میگفت من بم روبخاطر خودش دوست دارم ودلم نمی خواد خود واقعیش رو ازش بگیرم 🥲 )
فلش بک به امسال :
بم رو اوردن خونه ولی اون دوتا بازم مشکل داشتن باهم
پایان فلش بک :
کوک سعی میکنه اون دوتا رو باهم اشتی بده ... ولی نشد که نشد تا اینکه یک روز بچه کوک و ا/ت نزدیک بود تصادف کنه ولی خداروشکر بم زود رسید و بچه رو از جلوی ماشین برداشت ... و از اون روز به بعد به خانواده ی شادی ها معروف شدن
پایان ... مال کوک خیلی شد ولی میدونم زیاد ربطی به پ*یو*ی نداشت ولی امیدوارم که خوشتون اومده باشه ... از لایک و کامنت غافل نشیددد 🥰❤❤💜💜
بچه : اخجونننننننننننننننن . اپااااااا امادم کُنننننننن ( بابا امادم کن ) ( ویت ذوقق )
ته ته : بیا بریم فسقلک ( بردش رفتن لباس پوشیدن رفتن شهربازی ) ( چرا مال بچم ته ته اینقد کم بود 🥺😭 )
ا/ت : بانیاااا ( با گریه )
بانیی : چي شده ، کی حمله کرده ، کی مرده ، مافیا حمله کرده ، کی قمار کرده ؟ ( پسرم دیگه به قمار چه ربطی داشت ؟ 🤨😐😑 )
ا/ت : خدایاااااااا همه شوهر دارن منم شوهر دارم ( با گریه اشک روبه خدا ) ( جوری میگم روبه خدا انگار ا/ت مرده و الان دقیقااااااا تکرار میکنم دقیقاااااااا روبه روی خداس 😐 )
کوک : یاااا چاگیا فک کردم اتفاقی افتاده ... ولش من میرم بخوابم ... اوا بم ( اسم سگش ) پسرم اونجا چیکار میکنی چرا قایم شدی ؟
بم میاد بیرون بچتون میبینتش گریه اش میگیره بم هم ... بم ... پدرتون جلوتون وایساده ها 🤦♀️ ... بم هم قایم میشه ... چون دوتاشون از هم میترسیدن ... ا/ت بچه میده کوک و میگه
ا/ت : منو به امون خدا بزارین برمم ... بیا اینارو باهم جور کن ( خسته و با چشم های خیس )
کوک : ( بچه هنوز گیجه ) کی با کی رو باهم جور کنم ؟ ... اها لیتل بانی با بم .... خخخخخخخ ( خنده ) اینا باهم دعوا ندارن که خخخخخخ 🤣😂😅😆😐😶🙁😦😧😟😬😱 .... خیلی خب من دوتا تونو دوست دارم بچه ها من و مامان دوتاتونو دوست داریم عزیزای من ( میپرسین چی شد ؟ .... باشه میگم یه فلش بک بریم )
فلش بک سه سال قبل :
ا/ت : کوکککککککک شیشه شیرش کوووووووووووووووو
کوک : ا/تتتتتتتتتتا پوشکا کووووووووووووووو
بم : ( می خواد با کوک بازی کنه )
کوک : بم الان وقتش نیست
ا/ت : کککککککووووووووکککککککککککک
کوک : اومدممممم ، ببخشید بماااا
بم : ( این بچه ناراحت میشه و چون بچه هم میبینتش گریه اش میگیره بم رو میفرستن به پناهگاه حیوانات خانگی ) ( اخییی ... بم بیچاره دلم سوخت براش 🥺 ... هرچند کوک هیچوقت اینکار رو با پسرش نمیکنه تکرار میکنم هیچوقت 🥲🤲 از بچگی خودش بزرگش کرده ... تازه بیمار هم بوده ( گوشاش ( بم ) ) همه بهش میگفتن گوشاش روعمل کن ولی کوک میگفت من بم روبخاطر خودش دوست دارم ودلم نمی خواد خود واقعیش رو ازش بگیرم 🥲 )
فلش بک به امسال :
بم رو اوردن خونه ولی اون دوتا بازم مشکل داشتن باهم
پایان فلش بک :
کوک سعی میکنه اون دوتا رو باهم اشتی بده ... ولی نشد که نشد تا اینکه یک روز بچه کوک و ا/ت نزدیک بود تصادف کنه ولی خداروشکر بم زود رسید و بچه رو از جلوی ماشین برداشت ... و از اون روز به بعد به خانواده ی شادی ها معروف شدن
پایان ... مال کوک خیلی شد ولی میدونم زیاد ربطی به پ*یو*ی نداشت ولی امیدوارم که خوشتون اومده باشه ... از لایک و کامنت غافل نشیددد 🥰❤❤💜💜
۷.۴k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.