رمان عشق مثلث پارت ۵۷
چمدون هارو برداشتیم و رفتیم آب و هوای آمریکا خیلی قشنگ بود
+خیلی قشنگه
_اوهوم بیا بریم هتل
+چرا هتل مگه نگفتی خونه خریدی
_خریدم ولی باید تمیزش کنیم فردا باهم میریم تمیز کنیم اوکی؟
+اوکی
رفتیم هتل وسایلامونو گذاشتیم و اومدیم بیرون تا بگردیم ساعت ۹ شب بود رفتیم کافی شاپ
+ولی خداییش نیویورکم جای قشنگیه ها
_ارع چی میخوری
+قهوه لاته
_منم قهوه لاته میخورم
قهوه هارو آوردن بعد خوردن قهوه بارن میومد بخاطر همون تاکسی گرفتیم و به هتل برگشتیم
رو تخت دراز کشیدم و با گوشی ور میرفتم که جیمین پرید و سرشو گذاشت رو شکمم
+هی چیکار میکنی آروم
_شکمت چقدر گرمه سرما نخوردی؟
+نه اینجا گرمه
دستشو از زیر لباسم برد رو شکمم
_وایی خیلی داغی مطمئنی سرما نخوردی
+آره مطمئنم چون اینجا خیلی گرمه
دستشو دورم محکم حلقه کرد
_آخی خیلی داغی
+من داغ نیستم تو سردی
دستاشو و صورتش یخ کرده بودن
+جیمین تو حالت خوبه؟
_اوهوم
دستاشو از زیر لباسم روی کمرم گذاشت (منحرف نباشین فقط کمر😑)
+جیمین دستات یخه
_....
+جیمین؟جیمین
نفساش نامنظم بودن پس یعنی خوابیده بود منم نمیتونستم تکون بخورم پس همونطوری خوابیدی
(صبح)
#جیمین
جام خیلی قشنگ بود نمیخواستم پاشم ولی فهمیدم اذیت میشه پاشدم
_اومم نخوابیده بودی؟
+چرا ولی جام قشنگ نبود
_ولی جای من قشنگ بود
+کی میریم خونه
_آماده شو بریم وسایل بخریم خونه رو آماده کنیم مطمئنم از جاش خوشت میاد
+امیدوارم
آماده شدیم و رفتیم بیرون صبحونه رو خوردیم تو ماشین منتظر جیمین موندم رفته بود رنگ بخره که خونمونو رنگ کنیم
_اومدم
کامل هر وسایلی که لازم بودو خریدیم و راه افتادیم
یک ساعت بعد
+جمینیا کجا خونه خریدی که انقدر طول میکشه برسیم
_چاگیا کم مونده صب کن
چشمامو بستم تا کمی استراحت کنم بع یه ربع جیمین صدا کرد چشمامو باز کردم....تاحالا اینطور جا ندیده بودم....
_نمیخوای پیاده شی؟
وقتی پیاده شدم هواش مثل بهشت بود
+وایی اینجا خیلی قشنگه
_دیدی گفتم خوشت میاد
نفس عمیق کشیدم و داخل خونه رفتیم
تویش از بیرونشم قشنگتر
_خبو از کجا شروع کنیم؟
+..
_سوجین
+عام بله
_از کجا شروع کینم
+خوب رنگ کنیم
_اوک لباساتو باید عوض کنی
+اوهوم
منم لباس عوض کردم جیمینم لباس عوض کرد
_خوب بیا با یان رنگ میکنی منم با این
بهم رنگ میکردیم من اونور دیوارو جیمین اونور دیوار داشتم عقب عقب میرفتم که خورد به جیمین برگشتم سمتش یه نگاه به خودشو یه نگاه به لباسش کردم که رنگی شده بود میخندیدم
+هه جیمین این چه سرو وضعیه
_دلت میخواد؟
+چی؟
_دلت میخواد توهم اینطوری بشی
+نه ببخشید اصلا غلط کردم نمیخوام
_ دیگه دیر شده
بدو میکردیم
+گفتم که غلط کردم نیا
انقدر زود میومد سمتم که دیگه دیر شد و با رنگ به لباسم مالید
+یاااا خیلی بدی چرا کردی
_خوب میخواستی نمیخندیدی
دستشو برد سمت رنگ و به بینیم مالید
+هی دیگه پرو شدیا
منم رنگ روی نوک انگشتم ریختم و روی گونش مالیدم
خندید
_بیا دیگه رنگ کنیم
فرچه رو برداشت و دستامو رو دستاش که روی فرچه بود گذاشت
باهم رنگ میکردیم
_یادش بخیر وقتی اولین بار همدیگه رو دیدیم
+ تو دبیرستان بود
_و الان که دیگه مال من شدی
بعد اینکه رنگ کردیم گرد و خاک خونه رو تمیز کردیم دیگه تموم شده بود فقط وسایلاش مونده بود که اونم قبلا سفارش داده بودیم
+خوب جیمین کی میارن؟
_الان میان
زنگ خورد درد باز کردیم وسایل خونه رو چیدیم تقریبا عصر بود ساعت ۶
رفتم حموم بعد من جیمین رفت
چون لبه دریا بود هوا سرد میشد لباسای گرم پوشیدم و رفتم پایین قهوه درست کنم که جیمینم اومد
+جیمین سرما میخوری بلوز بپوش
_آخه موهام خیسن چندشم میشه
+بیا من برات خشکشون کنم
رفتم سمتش موهاشو با سشوار خشک میکردم اونم همینطوری بهم زل زده بود
با خنده گفتم+چیه؟
_چی چیه؟نمیتونم بهت نگا کنم
+من اونطوری نگفتم خوب یجور نگا میکنی گفتم شاید چیزی روی صورتمع
_نه چیزی رو صورتت نیست فقط به قیافه زیبات نگاه میکنم
سشورا و خاموش کردم
لپشو بوسیدم
+بیا بریم قهوه بخور گرمت شه
_بریم
دستشو گرفتم سمت آشپزخونه رفتیم
روی میز نشستم و قهوه رو به سمتش گرفتم باهم قهوه میخوردیم
احساس کردم چشماش بزور باز مونده
+خوابت میاد؟
_هوم
+امروز خیلی خسته شدیم بریم بخوابیم فردا کار پیدا میکینم
_اوهوم
رفتیم اتاق رو تخت خوابیدیم
(صبح)
+خیلی قشنگه
_اوهوم بیا بریم هتل
+چرا هتل مگه نگفتی خونه خریدی
_خریدم ولی باید تمیزش کنیم فردا باهم میریم تمیز کنیم اوکی؟
+اوکی
رفتیم هتل وسایلامونو گذاشتیم و اومدیم بیرون تا بگردیم ساعت ۹ شب بود رفتیم کافی شاپ
+ولی خداییش نیویورکم جای قشنگیه ها
_ارع چی میخوری
+قهوه لاته
_منم قهوه لاته میخورم
قهوه هارو آوردن بعد خوردن قهوه بارن میومد بخاطر همون تاکسی گرفتیم و به هتل برگشتیم
رو تخت دراز کشیدم و با گوشی ور میرفتم که جیمین پرید و سرشو گذاشت رو شکمم
+هی چیکار میکنی آروم
_شکمت چقدر گرمه سرما نخوردی؟
+نه اینجا گرمه
دستشو از زیر لباسم برد رو شکمم
_وایی خیلی داغی مطمئنی سرما نخوردی
+آره مطمئنم چون اینجا خیلی گرمه
دستشو دورم محکم حلقه کرد
_آخی خیلی داغی
+من داغ نیستم تو سردی
دستاشو و صورتش یخ کرده بودن
+جیمین تو حالت خوبه؟
_اوهوم
دستاشو از زیر لباسم روی کمرم گذاشت (منحرف نباشین فقط کمر😑)
+جیمین دستات یخه
_....
+جیمین؟جیمین
نفساش نامنظم بودن پس یعنی خوابیده بود منم نمیتونستم تکون بخورم پس همونطوری خوابیدی
(صبح)
#جیمین
جام خیلی قشنگ بود نمیخواستم پاشم ولی فهمیدم اذیت میشه پاشدم
_اومم نخوابیده بودی؟
+چرا ولی جام قشنگ نبود
_ولی جای من قشنگ بود
+کی میریم خونه
_آماده شو بریم وسایل بخریم خونه رو آماده کنیم مطمئنم از جاش خوشت میاد
+امیدوارم
آماده شدیم و رفتیم بیرون صبحونه رو خوردیم تو ماشین منتظر جیمین موندم رفته بود رنگ بخره که خونمونو رنگ کنیم
_اومدم
کامل هر وسایلی که لازم بودو خریدیم و راه افتادیم
یک ساعت بعد
+جمینیا کجا خونه خریدی که انقدر طول میکشه برسیم
_چاگیا کم مونده صب کن
چشمامو بستم تا کمی استراحت کنم بع یه ربع جیمین صدا کرد چشمامو باز کردم....تاحالا اینطور جا ندیده بودم....
_نمیخوای پیاده شی؟
وقتی پیاده شدم هواش مثل بهشت بود
+وایی اینجا خیلی قشنگه
_دیدی گفتم خوشت میاد
نفس عمیق کشیدم و داخل خونه رفتیم
تویش از بیرونشم قشنگتر
_خبو از کجا شروع کنیم؟
+..
_سوجین
+عام بله
_از کجا شروع کینم
+خوب رنگ کنیم
_اوک لباساتو باید عوض کنی
+اوهوم
منم لباس عوض کردم جیمینم لباس عوض کرد
_خوب بیا با یان رنگ میکنی منم با این
بهم رنگ میکردیم من اونور دیوارو جیمین اونور دیوار داشتم عقب عقب میرفتم که خورد به جیمین برگشتم سمتش یه نگاه به خودشو یه نگاه به لباسش کردم که رنگی شده بود میخندیدم
+هه جیمین این چه سرو وضعیه
_دلت میخواد؟
+چی؟
_دلت میخواد توهم اینطوری بشی
+نه ببخشید اصلا غلط کردم نمیخوام
_ دیگه دیر شده
بدو میکردیم
+گفتم که غلط کردم نیا
انقدر زود میومد سمتم که دیگه دیر شد و با رنگ به لباسم مالید
+یاااا خیلی بدی چرا کردی
_خوب میخواستی نمیخندیدی
دستشو برد سمت رنگ و به بینیم مالید
+هی دیگه پرو شدیا
منم رنگ روی نوک انگشتم ریختم و روی گونش مالیدم
خندید
_بیا دیگه رنگ کنیم
فرچه رو برداشت و دستامو رو دستاش که روی فرچه بود گذاشت
باهم رنگ میکردیم
_یادش بخیر وقتی اولین بار همدیگه رو دیدیم
+ تو دبیرستان بود
_و الان که دیگه مال من شدی
بعد اینکه رنگ کردیم گرد و خاک خونه رو تمیز کردیم دیگه تموم شده بود فقط وسایلاش مونده بود که اونم قبلا سفارش داده بودیم
+خوب جیمین کی میارن؟
_الان میان
زنگ خورد درد باز کردیم وسایل خونه رو چیدیم تقریبا عصر بود ساعت ۶
رفتم حموم بعد من جیمین رفت
چون لبه دریا بود هوا سرد میشد لباسای گرم پوشیدم و رفتم پایین قهوه درست کنم که جیمینم اومد
+جیمین سرما میخوری بلوز بپوش
_آخه موهام خیسن چندشم میشه
+بیا من برات خشکشون کنم
رفتم سمتش موهاشو با سشوار خشک میکردم اونم همینطوری بهم زل زده بود
با خنده گفتم+چیه؟
_چی چیه؟نمیتونم بهت نگا کنم
+من اونطوری نگفتم خوب یجور نگا میکنی گفتم شاید چیزی روی صورتمع
_نه چیزی رو صورتت نیست فقط به قیافه زیبات نگاه میکنم
سشورا و خاموش کردم
لپشو بوسیدم
+بیا بریم قهوه بخور گرمت شه
_بریم
دستشو گرفتم سمت آشپزخونه رفتیم
روی میز نشستم و قهوه رو به سمتش گرفتم باهم قهوه میخوردیم
احساس کردم چشماش بزور باز مونده
+خوابت میاد؟
_هوم
+امروز خیلی خسته شدیم بریم بخوابیم فردا کار پیدا میکینم
_اوهوم
رفتیم اتاق رو تخت خوابیدیم
(صبح)
۵.۵k
۲۴ دی ۱۴۰۰