هرجور باشی دوست دارم (پارت1)
ویو ات
صبح از خواب پاشدم و رفتم دستشویی و کارای لازممو انجام دادم.. رفتم پایین.. چون من لالم نمیتونم بهشون بگم صبح بخیر فقط لبخند میزنم
م. ات :صبح بخیر دخترم
+*لبخند*
م. ات:بیا صبحونتو بخور
+*سرشو تکون میده یعنی باشه*
صبحونمو خوردم و بعد رفتم بالا با گوشیم و رفتم که یهو امیلی پیام داد (نمیتونن با تماس حرف بزنن) گفته بود بریم بیرون منم قبول کردم.. رفتم لباسمو پوشیدم و یکم میکاپ کردم و بعد رفتم بیرون که دیدم امیلی اومده سوار ماشین شدم
&سلاممم
+*لبخند*
&اول بریم پاساژ؟
+*سرشو تکون میده یعنی آره*
&باشه پس بریم*ذوق*
با امیلی رفتیم سمت پاساژ و کلی خرید کردیم و بعد رفتیم سمت رستورانی که امیلی کار میکنه و غذامون رو خوردیم و بعد از رستوران اومدیم بیرون بعد امیلی گفت
&ات امشب بریم بار
+....
&لطفا ات.، لطفااااا*خودشو برای ات کیوت میکنه*
+*لبخند*
&این یعنی آره؟
+*صورتشو شبیه فکر کردن در میاره*
&خب؟
+*سرشو تکون میده یعنی آره*
&هورااااا*ذوق*
+*لبخند*
امیلی ات رو بغل میکنه
&مرسی تو بهترینی*ذوق*
+*لبخند, خوشحال*
ویو ات
برگشتیم خونه و منم وسایل هایی رو که خریده بودم
رو چیدم و بعد رفتم پایین تا شامم رو بخورم
م. ات:دخترم بیا شامتو بخور
سر میز نشسته بودیم و داشتیم شام میخوردیم که یهو...
شرایط
۶لایک
۶کامنت
••••••|••••••
صبح از خواب پاشدم و رفتم دستشویی و کارای لازممو انجام دادم.. رفتم پایین.. چون من لالم نمیتونم بهشون بگم صبح بخیر فقط لبخند میزنم
م. ات :صبح بخیر دخترم
+*لبخند*
م. ات:بیا صبحونتو بخور
+*سرشو تکون میده یعنی باشه*
صبحونمو خوردم و بعد رفتم بالا با گوشیم و رفتم که یهو امیلی پیام داد (نمیتونن با تماس حرف بزنن) گفته بود بریم بیرون منم قبول کردم.. رفتم لباسمو پوشیدم و یکم میکاپ کردم و بعد رفتم بیرون که دیدم امیلی اومده سوار ماشین شدم
&سلاممم
+*لبخند*
&اول بریم پاساژ؟
+*سرشو تکون میده یعنی آره*
&باشه پس بریم*ذوق*
با امیلی رفتیم سمت پاساژ و کلی خرید کردیم و بعد رفتیم سمت رستورانی که امیلی کار میکنه و غذامون رو خوردیم و بعد از رستوران اومدیم بیرون بعد امیلی گفت
&ات امشب بریم بار
+....
&لطفا ات.، لطفااااا*خودشو برای ات کیوت میکنه*
+*لبخند*
&این یعنی آره؟
+*صورتشو شبیه فکر کردن در میاره*
&خب؟
+*سرشو تکون میده یعنی آره*
&هورااااا*ذوق*
+*لبخند*
امیلی ات رو بغل میکنه
&مرسی تو بهترینی*ذوق*
+*لبخند, خوشحال*
ویو ات
برگشتیم خونه و منم وسایل هایی رو که خریده بودم
رو چیدم و بعد رفتم پایین تا شامم رو بخورم
م. ات:دخترم بیا شامتو بخور
سر میز نشسته بودیم و داشتیم شام میخوردیم که یهو...
شرایط
۶لایک
۶کامنت
••••••|••••••
۷.۷k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.