𝑷𝒂𝒓𝒕 16 ادامه
/اوپا!؟(خانم مزاحم🗿)
جه هوا بود...از فرصت استفاده کردم و پا گذاشتم به فرار...توی راه آخ آخ میکردم به میز شوگا رسیدم با تعجب بهم نگاه میکرد نفس نفس میزدم کیفمو برداشتم و خواستم برم سمت در خروجی دست کسی رو تو دستم حس کردم...
£کجا داری میری؟
+(تند تند حذف میزدم)بعدا برات توضیح میدم ممنون بابت قهوه و کتاب خدافظ من رفتم...
£خ...خدافظ...
جیمین ویو
(آه باز این جه هوا عین جن ضاهر شد...(اینم بگم جه هوا قیافش عین گوجه است به جن بر نخوره🗿👌🏻)چرخیدم به سمت ا/ت...نیست!...کجارفت!؟
/اوپا بیا بریم(محکم و عصبانی گف)
_(با اخم بهش نگاه کردم نزدیکش شدم)
_تو رییس من نیستی که بهم دستور بدی بعدشم بخاطر اون قردادی که خانواده هامون برای ما انجام دادن کنارتم...من ازت متنفرم!...فهمیدی؟
سریع از جه هوا دور شدم تو کافه شوگا رو دیدم منو دیدو اومد نزدیکم
£سلام جیمین خوبی
_سلام شوگا خوبم ممنون تو چطوری
£خوبم میای با هم صحبت کنیم و...
_نه ببخشید من کار دارم باید برم اگه جه هوا میخواست بدونه کجا رفتم بگو نمیدونم باشه؟
£چرا؟
_بعدا برات توضیح میدم
£ ا/ت هم همینو گف...باش...
_ا/ت با تو بود؟
£اره
_میدونی کجا رفته
£فک کنم گف میره خونش...خیلی خوب...توی مدرسه میبینمت...خدافظ
_ممنون خدافظ
/اوپا...سلام شوگا...کجا رفت؟
£سلام...جیمین؟
/اره
£نمیدونم
/ای خداااا
£چیزی شده؟
/نه...چیزی نشده...خدافظ...
£خدافظ...چرا اینجوری میکنن؟...به سرم زیاد فشار اومد برم خونه بخوابم...🗿👌🏻
برای فهمیدن این قردادی که جیمین میگه به گذشته برمیگردیم
فلش بک به دیروز
جیمین ویو
(از مدرسه برگشتم خونه در خونه رو که باز کردم چندتا آدم غریبه با جه هوا رو دیدم سلام ارومی کردم که نگاه همه روی من اومد آروم آروم رفتم سمت داداشم خیلی آروم که واضح نباشه گفتم...
_اینجا چه خبره؟...
$برای قراردادی که برای ۱۵ سال پیش بود اومدن (آروم گف)
_یعنی پدرم با پدر جه هوا قرارداد رو بسته!؟ (آروم)
$اره (آروم)
_لعنتی... (و اروم 🗿👌🏻)
=سلام پسرم امروز میخوام یک چیزی رو بهت بگم
_(دستشو به علامت نشستن برای من دراز کرد) میشنوم
=پدر جه هوا و من با هم قراردادی داشتیم که تو با دخترشون بعد تموم شدن دانشگاهت و پیدا کردن شغلت ازدواج کنی...
_اما...
=اما نداره...(محکم و عصبی گف)
_من مخالفت میکنم(محکم و با عصبانیت فراوان گف)
=هر چی که من میگمو باید انجام بدی
_من نمیخوام ازدواج کنم(دیگه به حرفام جواب نمیداد)
=خب دختر عزیزم ایشالله...
_(عصابم بهم ریخت...بلند گفتم)
من رفتم
$جیمین...
_میخوام تنها باشم...(درو پشتم محکم بستم و کیفمو پرت کردم یه طرف اتاقم و خودمو تو تخت پرت کردم با تموم وجود گریه کردم...)
پایان فلش بک
ادامه دارد
شرط نداریم
جه هوا بود...از فرصت استفاده کردم و پا گذاشتم به فرار...توی راه آخ آخ میکردم به میز شوگا رسیدم با تعجب بهم نگاه میکرد نفس نفس میزدم کیفمو برداشتم و خواستم برم سمت در خروجی دست کسی رو تو دستم حس کردم...
£کجا داری میری؟
+(تند تند حذف میزدم)بعدا برات توضیح میدم ممنون بابت قهوه و کتاب خدافظ من رفتم...
£خ...خدافظ...
جیمین ویو
(آه باز این جه هوا عین جن ضاهر شد...(اینم بگم جه هوا قیافش عین گوجه است به جن بر نخوره🗿👌🏻)چرخیدم به سمت ا/ت...نیست!...کجارفت!؟
/اوپا بیا بریم(محکم و عصبانی گف)
_(با اخم بهش نگاه کردم نزدیکش شدم)
_تو رییس من نیستی که بهم دستور بدی بعدشم بخاطر اون قردادی که خانواده هامون برای ما انجام دادن کنارتم...من ازت متنفرم!...فهمیدی؟
سریع از جه هوا دور شدم تو کافه شوگا رو دیدم منو دیدو اومد نزدیکم
£سلام جیمین خوبی
_سلام شوگا خوبم ممنون تو چطوری
£خوبم میای با هم صحبت کنیم و...
_نه ببخشید من کار دارم باید برم اگه جه هوا میخواست بدونه کجا رفتم بگو نمیدونم باشه؟
£چرا؟
_بعدا برات توضیح میدم
£ ا/ت هم همینو گف...باش...
_ا/ت با تو بود؟
£اره
_میدونی کجا رفته
£فک کنم گف میره خونش...خیلی خوب...توی مدرسه میبینمت...خدافظ
_ممنون خدافظ
/اوپا...سلام شوگا...کجا رفت؟
£سلام...جیمین؟
/اره
£نمیدونم
/ای خداااا
£چیزی شده؟
/نه...چیزی نشده...خدافظ...
£خدافظ...چرا اینجوری میکنن؟...به سرم زیاد فشار اومد برم خونه بخوابم...🗿👌🏻
برای فهمیدن این قردادی که جیمین میگه به گذشته برمیگردیم
فلش بک به دیروز
جیمین ویو
(از مدرسه برگشتم خونه در خونه رو که باز کردم چندتا آدم غریبه با جه هوا رو دیدم سلام ارومی کردم که نگاه همه روی من اومد آروم آروم رفتم سمت داداشم خیلی آروم که واضح نباشه گفتم...
_اینجا چه خبره؟...
$برای قراردادی که برای ۱۵ سال پیش بود اومدن (آروم گف)
_یعنی پدرم با پدر جه هوا قرارداد رو بسته!؟ (آروم)
$اره (آروم)
_لعنتی... (و اروم 🗿👌🏻)
=سلام پسرم امروز میخوام یک چیزی رو بهت بگم
_(دستشو به علامت نشستن برای من دراز کرد) میشنوم
=پدر جه هوا و من با هم قراردادی داشتیم که تو با دخترشون بعد تموم شدن دانشگاهت و پیدا کردن شغلت ازدواج کنی...
_اما...
=اما نداره...(محکم و عصبی گف)
_من مخالفت میکنم(محکم و با عصبانیت فراوان گف)
=هر چی که من میگمو باید انجام بدی
_من نمیخوام ازدواج کنم(دیگه به حرفام جواب نمیداد)
=خب دختر عزیزم ایشالله...
_(عصابم بهم ریخت...بلند گفتم)
من رفتم
$جیمین...
_میخوام تنها باشم...(درو پشتم محکم بستم و کیفمو پرت کردم یه طرف اتاقم و خودمو تو تخت پرت کردم با تموم وجود گریه کردم...)
پایان فلش بک
ادامه دارد
شرط نداریم
۸.۵k
۰۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.