زندگی بی تو
زندگی بی تو
پارت: ۲۹
(۲ساعت بعد )
پرستار : دیانا جان خانومرحیمی عزیزم بلند شو باید بری شوهرت رو ببینی
دیانا : یعنی چی
پرستار : ۲ ساعته ک موتقلشون کردن سرد خونه باید بری ببینی ک حتما آقای ارسلان کاشی باشن
دیانا : باش ......حالت تعوع خیلی شدیدی داشتم از رو تخت پاشدم با اون آقاعه رفتیم سرد خونه......چقدر سرده اینجاااا
اون آقاهه : خانوم اینجا سرد خونس دیگه ...بیاید ببینید
دیانا : نمیدونم چرا میترسیدم برم جلو .....ببخشید میشه تنها باشم
اون آقاهه: آخه
دیانا خواهش میکنم.....اون چارو رفت رفتم جو تر ...دیدی آخر رفتی رحت شدی تنهام گذاشتی راحت شدی میدونی چقدر دلم برات تنگ میشه ارسلان (گریه) ....نمیدونم چرا احساس کردم بدنش گرمه رفتم جلو تر نبض رو گرفتم نبضش میزنم با هر توانی ک داشتم دویدم سمت بیرون تا یکی رو خبر کنم بدو بدو رفتم اتاق دکتر ......آقای دکتر ارسلان کاشی نفص میکشه نبضش میزنه توروخدا (نفس نفس)
دکتر : مگه میشه خانوم
دیانا به خدا بدنش گرمه (نفس نفس )
دکتر : سریع رفتم سمت سر خونه
بهبه
فکر کردین ارسلان میمیره
ادامه دارد ....
پارت: ۲۹
(۲ساعت بعد )
پرستار : دیانا جان خانومرحیمی عزیزم بلند شو باید بری شوهرت رو ببینی
دیانا : یعنی چی
پرستار : ۲ ساعته ک موتقلشون کردن سرد خونه باید بری ببینی ک حتما آقای ارسلان کاشی باشن
دیانا : باش ......حالت تعوع خیلی شدیدی داشتم از رو تخت پاشدم با اون آقاعه رفتیم سرد خونه......چقدر سرده اینجاااا
اون آقاهه : خانوم اینجا سرد خونس دیگه ...بیاید ببینید
دیانا : نمیدونم چرا میترسیدم برم جلو .....ببخشید میشه تنها باشم
اون آقاهه: آخه
دیانا خواهش میکنم.....اون چارو رفت رفتم جو تر ...دیدی آخر رفتی رحت شدی تنهام گذاشتی راحت شدی میدونی چقدر دلم برات تنگ میشه ارسلان (گریه) ....نمیدونم چرا احساس کردم بدنش گرمه رفتم جلو تر نبض رو گرفتم نبضش میزنم با هر توانی ک داشتم دویدم سمت بیرون تا یکی رو خبر کنم بدو بدو رفتم اتاق دکتر ......آقای دکتر ارسلان کاشی نفص میکشه نبضش میزنه توروخدا (نفس نفس)
دکتر : مگه میشه خانوم
دیانا به خدا بدنش گرمه (نفس نفس )
دکتر : سریع رفتم سمت سر خونه
بهبه
فکر کردین ارسلان میمیره
ادامه دارد ....
۱۰.۷k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.