اونی چان/پارت 7
پارت 7
یک روز قبل از جنگ
از زبان ایمیکو
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
اتسو:اخیش!این هفته حسابی کار کردیم
رانپو:من میخوام با خوردن خوراکی اینو جشن بگیرم
اتسو:ولی رانپو سان شما کل هفته داشتید خوراکی میخوردید
%اتسوشی...
اتسو:اهان اوکی
اتسو:ایمیکو سان؟میشه یه لحظه بیاین پایین؟
+امممم باشه
با اتسوشی رفتیم پایین اژانس و نشستیم توی کافه.
+خب چیکار داری؟
اتسو:میگم چیزه...چیز
تو ذهنش:خدایا چی بگم الاننننننننن
اتسو:من..میخواستم...چیز...با من ازدواج میکنی؟
+هنننننننننننننننننننننننن؟
تو ذهن اتسو:ریدم بدم ریدم
اتسو:میگم...خب...من شمارو دوست دارم!
+برو گمشو پسره ی منحرف.شپلققققق(مثلا زد تو گوشش)
با عصبانیت پله هارو بالا رفتم. از اتسوشی انتظار نداشتم.درو باز کردم و وارد دفتر شدم
همه:تولد مبارککککککککککک
تولد؟امروز تولدم بود!
+پس ات..اتسوشی؟
اتسو:من باید شمارو معطل میکردم تا کارشونو انجام بدن
روی صورتش از جای سیلی من سرخ بود.
+وای ببخشید....ولی شما از کجا میدونستید؟
-من بهشون گفتم
+تو یادت بود؟
-معلومه
باقی روزو با جشن گرفتن گذروندیم.
رانپو:خوراکیییییییییییییییی
اتسو:کیوکا از اینا دوست داری
کونیکیدا:کلی کار داریم...این پرونده ها کوشششش؟
+دازای این چیه؟
-عقل کل این شرابه
+خب یه لیوان میخورم ببینم چطوریه
-نه این خیلی زیاد....
+همتونو میکشممممممممممممممممم....همههههههههههههه(خندیدن با صدای بلند)این یکرحمله ی مسلحانهسسسسسسسسس
اتسو:دازای سان این چشههههه؟؟؟
-شراب زیاد خورده..
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پایان پارت 7
گومن اگ بد شد
یک روز قبل از جنگ
از زبان ایمیکو
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
اتسو:اخیش!این هفته حسابی کار کردیم
رانپو:من میخوام با خوردن خوراکی اینو جشن بگیرم
اتسو:ولی رانپو سان شما کل هفته داشتید خوراکی میخوردید
%اتسوشی...
اتسو:اهان اوکی
اتسو:ایمیکو سان؟میشه یه لحظه بیاین پایین؟
+امممم باشه
با اتسوشی رفتیم پایین اژانس و نشستیم توی کافه.
+خب چیکار داری؟
اتسو:میگم چیزه...چیز
تو ذهنش:خدایا چی بگم الاننننننننن
اتسو:من..میخواستم...چیز...با من ازدواج میکنی؟
+هنننننننننننننننننننننننن؟
تو ذهن اتسو:ریدم بدم ریدم
اتسو:میگم...خب...من شمارو دوست دارم!
+برو گمشو پسره ی منحرف.شپلققققق(مثلا زد تو گوشش)
با عصبانیت پله هارو بالا رفتم. از اتسوشی انتظار نداشتم.درو باز کردم و وارد دفتر شدم
همه:تولد مبارککککککککککک
تولد؟امروز تولدم بود!
+پس ات..اتسوشی؟
اتسو:من باید شمارو معطل میکردم تا کارشونو انجام بدن
روی صورتش از جای سیلی من سرخ بود.
+وای ببخشید....ولی شما از کجا میدونستید؟
-من بهشون گفتم
+تو یادت بود؟
-معلومه
باقی روزو با جشن گرفتن گذروندیم.
رانپو:خوراکیییییییییییییییی
اتسو:کیوکا از اینا دوست داری
کونیکیدا:کلی کار داریم...این پرونده ها کوشششش؟
+دازای این چیه؟
-عقل کل این شرابه
+خب یه لیوان میخورم ببینم چطوریه
-نه این خیلی زیاد....
+همتونو میکشممممممممممممممممم....همههههههههههههه(خندیدن با صدای بلند)این یکرحمله ی مسلحانهسسسسسسسسس
اتسو:دازای سان این چشههههه؟؟؟
-شراب زیاد خورده..
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پایان پارت 7
گومن اگ بد شد
۳.۰k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.