فصل ۲ پارت ۲۳ Stealing under the pretext of love
حرف تو گلوم ماسید یه دختر کنار اُپن آشپزخونه ایستاده بود و مارو نگاه میکرد یه دختر با یه آرایش خیلی غلیظ دماغ و لباش معلوم بود که عملیه چشاش سبز بود یه رژ سرخ به لباش زده بود و چشماش هم به حدی نقاشی شده بود که اصلا نمیشد تشخیص داد خود واقعیش چه شکلی هست یه نکاه به دختره و یه نگاه به جانگکوک انداحتم جانگکوک پوزخندی زد و رفت کنار دختره و دستشو دور شونه هاش حلقه کرد و گفت=دوست دخترم مینچا
مایا=آره بهش میاد... خصوصا به رنگ لباش
دختره نگاه سردی بهم کرد و روشو گردوند ایششش این دیگه کیه؟ دختره ی زرشکی آخه از سرتا پا قرمز پوش بود معلوم بود از دخترای اونجوریه و گرنه یه دختر سالم که ۱۲ شب نمیاد خونه ی یه پسر بی توجه به اونا مشغول خوردن ترشی شدم که جانگکوک جلو اومد و کاسه ترشی رو از دستم کشید و گفت=برو بگیر بخواب...آخر شبی یادت افتاده ترشی بخوری؟
مایا=به ترشی خوردن من چیکار داری؟ تو برو به کارت برس
بهش طعنه زدم اونم گرفت و گفت=خب معلومه که میرم به کارم میرسم ...کار من خیلی واجب تره
مایا=آره برو ...خب معلومه دیگه امثال تو لیاقتشون در همین حده
با این حرفم کفرشو دراوردم عصبی به سمتم حمله کرد که از جام پریدم صندلی آشپزخونه افتاد داشتم دور آشپزخونه میگشتم بلکه یه راه فرار پیدا کنم ولی نمیشد دختره با تعجب نگامون میکرد دور آشپزخونه میگشتیم که یهو به طرفم خیز برداشت خواستم از زیرش در برم ولی به محض اینکه ورودی آشپرخونه رسیدم موهامو از پشت کشید که با لگن خوردم زمین خیلی دردم اومد اه لعنت به این موها همیشه خدا باعث دردسره پشتم درد میکرد از دردش اشکم در اومد آشغال با موهام بلندم کرد و کنار گوشم گفت=که من لیاقتم همینه آره؟...باشه عزیزم چرا حسودی میکنی؟ اونو میزارم کنار امشبو با تو میگذرونم چطوره؟ تو هم ناکام از دنیا نمیری چون بعدش خودم میفرستمت اون دنیا
مایا=آخ ول کن موهامو کندی کثافت
چشامو از درد رو هم فشار میدادم د آخه اگه حرفی نمیزدی میگفتن لالی؟ میزاشتی هر غلطی دلش میخواست بکنه با زور دنبال خودش میکشیدم به طرف پله ها رفت و منم با خودش میکشید دختره با وحشت کنارم میومد و گفت=جانگکوک ولش کن موهاشو کندی
جانگکوک=میخوام امشب بکشمش بد جوری پا رو دُمم میذاره باید زبونشو کوتاه کنم امشب
مایا=خب هر جامیرم یه تیکه از دم تو هم اونجا هست...خب تو دمتو جمع کن.........................
مایا=آره بهش میاد... خصوصا به رنگ لباش
دختره نگاه سردی بهم کرد و روشو گردوند ایششش این دیگه کیه؟ دختره ی زرشکی آخه از سرتا پا قرمز پوش بود معلوم بود از دخترای اونجوریه و گرنه یه دختر سالم که ۱۲ شب نمیاد خونه ی یه پسر بی توجه به اونا مشغول خوردن ترشی شدم که جانگکوک جلو اومد و کاسه ترشی رو از دستم کشید و گفت=برو بگیر بخواب...آخر شبی یادت افتاده ترشی بخوری؟
مایا=به ترشی خوردن من چیکار داری؟ تو برو به کارت برس
بهش طعنه زدم اونم گرفت و گفت=خب معلومه که میرم به کارم میرسم ...کار من خیلی واجب تره
مایا=آره برو ...خب معلومه دیگه امثال تو لیاقتشون در همین حده
با این حرفم کفرشو دراوردم عصبی به سمتم حمله کرد که از جام پریدم صندلی آشپزخونه افتاد داشتم دور آشپزخونه میگشتم بلکه یه راه فرار پیدا کنم ولی نمیشد دختره با تعجب نگامون میکرد دور آشپزخونه میگشتیم که یهو به طرفم خیز برداشت خواستم از زیرش در برم ولی به محض اینکه ورودی آشپرخونه رسیدم موهامو از پشت کشید که با لگن خوردم زمین خیلی دردم اومد اه لعنت به این موها همیشه خدا باعث دردسره پشتم درد میکرد از دردش اشکم در اومد آشغال با موهام بلندم کرد و کنار گوشم گفت=که من لیاقتم همینه آره؟...باشه عزیزم چرا حسودی میکنی؟ اونو میزارم کنار امشبو با تو میگذرونم چطوره؟ تو هم ناکام از دنیا نمیری چون بعدش خودم میفرستمت اون دنیا
مایا=آخ ول کن موهامو کندی کثافت
چشامو از درد رو هم فشار میدادم د آخه اگه حرفی نمیزدی میگفتن لالی؟ میزاشتی هر غلطی دلش میخواست بکنه با زور دنبال خودش میکشیدم به طرف پله ها رفت و منم با خودش میکشید دختره با وحشت کنارم میومد و گفت=جانگکوک ولش کن موهاشو کندی
جانگکوک=میخوام امشب بکشمش بد جوری پا رو دُمم میذاره باید زبونشو کوتاه کنم امشب
مایا=خب هر جامیرم یه تیکه از دم تو هم اونجا هست...خب تو دمتو جمع کن.........................
۱۵.۴k
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.