رمان جیغ آخر 🖤 پارت پنجم
دیانا: چشم هامو باز کردم دیدم بغل ارسلانم
خودمو تکون دادم و پاشدم روی تخت نشستم
نمیدونم چرا ارسلان پا نشد
+ارسلان؟
حرفی نزد
+ارسلان؟؟؟؟چرا هیچی نمیگیییی
بازم چیزی نگفت
+وای خدا مرگم بده ارسلانمممممممم!!!
چرا؟ چت شدههههه؟؟؟؟؟؟
ارسلان ؟؟ ارسلان دورت بگردممممم
ای وای با گریه گفتم
وای خدا مرگم بده ارسلانمم
پا شدم پریدم روش دیدم هیچ واکنشی نشون نمیده
الهی بمیرممممممم
پا شدم زنگ زدم به نیکا
نیکا: صبحانه رو خوردیم و با متین میخواستم برم پیش مامانم
دیدم گوشیم داره زنگ میزنه
دیانا بود
+الو سلام نیکا
_سلام فدات شم بهتری
+اااااممم آره ببین (حرفم رو قطع کرد)
_راستی چی شده بود تو مهمونی؟ الان بهترید؟؟ارسلان خوبع؟؟
+نیکا بزار بگم دیگه
با گریه گفتم
نیکا ارسلان نفس نمیکششههههه توروخودااا با متین بیا اینجاا تو دکتری خوندی بلدیبیییی
_چی؟ یا خدااا کجایییددد الاننن؟؟؟الهی بمیرم برات
+خونه......
_وایسا الان میایممم
متین : دیدم نیکا با نگرونی داره دور خودش میچرخه
+نیکا چی شده
_پاشو بدو باید بریمم
+کجاا؟؟
_با گریه گفتم
متین پاشو بپوش دیانا میگه ارسلان نفس نمیکشههههههه
+چی؟؟؟یا خدااا بدو بریییممممممم
دیانا: نیکا اومد رفتم در رو باز کردم
+دیانا الهی دورت بگردم ارسلان کجاسشششش
_ نیکا چیزهه توی اتاق
+دیانا چی شده ارسلان چشه؟؟
_آی متین حالم بده نمیدونم بقرآن دیشب ..............
+دیدم مکس کرد
دیشب چی شده؟؟
_گفتم حالت خوبه گفت نه
+ترسیدم نکنه اتفاقی توی مهمونی افتاده باشه
باشه فدات شم آروم باش الان ارسلان توی اتاقه؟
_آره
+ داشتم میرفتم که دیانا دستم رو گرفت
_متین
+جونم
_با گریه گفتم
متین من میترسم
من بدون ارسلان کسی رو ندارم
بدون اون چیکار کنم
+با بغض گفتم
دیانا جونم دورت بگردم ما نمیزاریم چیزیش بشه
نیکا: رفتم ارسلانو دیدم نفس خیلی کمی میکشید معاینه کردمش ولی باید زنگ میزدیم به آمبولانس
+ نیکا: تلفن کجاس؟
_نیکا چی شده؟
+متین باید زنگ بزنیم به آمبولانس
+نیکا چی شده؟ تلفن ........امممم بیا
نیکا: زنگ زدم به آمبولانس و اومدن
دیانا توی ماشین چیکار میکرد
دیانا: حالم خوب نبود نمیدونستم چیکار کنم
دلم میخواست خودمو بکشم
________________________خوب بدبختی تازه شروع شد
نظرتون رو بهم بگید چطور بود؟
#اصکی_نرو_لیز_میخوری_اوک
خودمو تکون دادم و پاشدم روی تخت نشستم
نمیدونم چرا ارسلان پا نشد
+ارسلان؟
حرفی نزد
+ارسلان؟؟؟؟چرا هیچی نمیگیییی
بازم چیزی نگفت
+وای خدا مرگم بده ارسلانمممممممم!!!
چرا؟ چت شدههههه؟؟؟؟؟؟
ارسلان ؟؟ ارسلان دورت بگردممممم
ای وای با گریه گفتم
وای خدا مرگم بده ارسلانمم
پا شدم پریدم روش دیدم هیچ واکنشی نشون نمیده
الهی بمیرممممممم
پا شدم زنگ زدم به نیکا
نیکا: صبحانه رو خوردیم و با متین میخواستم برم پیش مامانم
دیدم گوشیم داره زنگ میزنه
دیانا بود
+الو سلام نیکا
_سلام فدات شم بهتری
+اااااممم آره ببین (حرفم رو قطع کرد)
_راستی چی شده بود تو مهمونی؟ الان بهترید؟؟ارسلان خوبع؟؟
+نیکا بزار بگم دیگه
با گریه گفتم
نیکا ارسلان نفس نمیکششههههه توروخودااا با متین بیا اینجاا تو دکتری خوندی بلدیبیییی
_چی؟ یا خدااا کجایییددد الاننن؟؟؟الهی بمیرم برات
+خونه......
_وایسا الان میایممم
متین : دیدم نیکا با نگرونی داره دور خودش میچرخه
+نیکا چی شده
_پاشو بدو باید بریمم
+کجاا؟؟
_با گریه گفتم
متین پاشو بپوش دیانا میگه ارسلان نفس نمیکشههههههه
+چی؟؟؟یا خدااا بدو بریییممممممم
دیانا: نیکا اومد رفتم در رو باز کردم
+دیانا الهی دورت بگردم ارسلان کجاسشششش
_ نیکا چیزهه توی اتاق
+دیانا چی شده ارسلان چشه؟؟
_آی متین حالم بده نمیدونم بقرآن دیشب ..............
+دیدم مکس کرد
دیشب چی شده؟؟
_گفتم حالت خوبه گفت نه
+ترسیدم نکنه اتفاقی توی مهمونی افتاده باشه
باشه فدات شم آروم باش الان ارسلان توی اتاقه؟
_آره
+ داشتم میرفتم که دیانا دستم رو گرفت
_متین
+جونم
_با گریه گفتم
متین من میترسم
من بدون ارسلان کسی رو ندارم
بدون اون چیکار کنم
+با بغض گفتم
دیانا جونم دورت بگردم ما نمیزاریم چیزیش بشه
نیکا: رفتم ارسلانو دیدم نفس خیلی کمی میکشید معاینه کردمش ولی باید زنگ میزدیم به آمبولانس
+ نیکا: تلفن کجاس؟
_نیکا چی شده؟
+متین باید زنگ بزنیم به آمبولانس
+نیکا چی شده؟ تلفن ........امممم بیا
نیکا: زنگ زدم به آمبولانس و اومدن
دیانا توی ماشین چیکار میکرد
دیانا: حالم خوب نبود نمیدونستم چیکار کنم
دلم میخواست خودمو بکشم
________________________خوب بدبختی تازه شروع شد
نظرتون رو بهم بگید چطور بود؟
#اصکی_نرو_لیز_میخوری_اوک
۴۷.۷k
۲۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.