p21
بچه ها دقت کردین اسم فیک به فیک اصن زیاد مربوط نیست؟😐 کلا موضوع عوض شد😂
کیمی غذاشو خورد و با هیجان زیاد گفت
^ خب میاین بریم شهربازی؟؟
+ نه حالت بد میشه
^ جونگوکی(بابغض)
+ باشه...
^ اخ جون .. ا.ت بریم حاضر شیم ...
- (خنده) باشه ...
^ خب جناب جئون بیرون تشریف داشته باشید تا حاضر شیم ...
+ رسما داری بم میگی برو گمشو دیگه؟ ...
^ عع داداشییی
+ باشه(خنده)
جونگکوک رفت بیرون با کیمی رفتیم حاضر شیم
^ خب ببین این لباسات برای شهربازی شاید برات سخت باشه بیا یکی از لباسای منو بپوش ...
- چی...عاا...باشه....
کیمی یک لباس بم دادفک کنم از دستی همچین لباس نسبتا بازی و داد بهم منم روم نشد چیزی بگم..
(اسلاید ۲ استایل ا.ت / اسلاید ۳ استایل کیمی /اسلاید ۵،۴ قیافه کیمی / اسلاید ۵ استایل کوک)
رفتیم ک ماشین و بیرون برده بود کیمی بهم اشاره کرد جلو بشینم ..
نشستیم دیدم جونگکوک دستم و گرفت و با دست دیگش رانندگی میکرد
چرا اینکارو کرد؟... از تو آینه کیمی و دیدم ک به دست من و جونگکوک نگاه می کرد و لبخندی رو لبش نشست ...
رسیدیم به شهربازی جونگکوک شارژ گرفت و سوار اولین وسیله شدیم ،، انقد تند میرفت منو کیمی جیغمون هوا رفته بود اما جونگکوک ساکتو بیخیال ، بازی تموم شد رفتیم برای وسیله بعدی کیمی خیلی هیجان داشت و جلو تر از ما میرفت، با دستم زدم بهش ، بیخیال و سرد نگاهم کرد
- یکم هیجان زده باش نیومدی شکنجه گاه که ...
سرشو به علامت تایید تکون داد ...
کیمی دستم و گرفت و برد طرف فان فان(همون چرخو فلکه) ^خب این یکی و تو داداشی برین مک ازتون عکس بگیرم
- چیزه... کیمی .... باهم سوار ...
^ نه دیگه بدویین سوار شین .. جونگکوک گوشیمو خونه جا گذاشتم گوشیتو میدی؟
+ بیا (دادگوشیرو)
جونگکوک اومد کنارم دستمو گرفت و سوار شدیم روبه روی هم نشستیم ... رسیدیم تقریبا بالا کیمی هی بهمون نشون میداد همو کیس کنیم ک عکس بگیره ..
+ دیوانم کرد
جونگکوک اومد جلو دستمو کشید و منم کشوند جلوتر و لباش و رو لبام گذاشت
شوکه شده بودم وای این دومین دفعسس! بعد از چند مین ازم دور شد هنوز تو شوک بودم که کیمی و دیدم که داره از خوشحالی پایین و بالا میپره ... اومدیم پایین کیمی عکس و نشون داد به کوک
^ ببین ببین چه عکس قشنگی گرفتمممم))
+ اهوم بریم وسیله بعدی ...
کیمی دستمو گرفت
^ ا.ت دونم میشه داداش کوکی وراضی کنی بریم اتاق وحشت؟- برای چی راضی کنم؟ مگه اجازه نمیده ؟.؟
^ نه آخه تو بچگی رفتم و حالم بد شد...
- اوکی ببینم چکارمیتونم بکنم
رفتم و به شونه کوک زدم
- چیزه میشه بریم اتاق وحشت؟
+هع داره بت خوش میگذره
-....
گایز خیلی دوستون دارمااا::))
پس لایک یادتون نره ))
کیمی غذاشو خورد و با هیجان زیاد گفت
^ خب میاین بریم شهربازی؟؟
+ نه حالت بد میشه
^ جونگوکی(بابغض)
+ باشه...
^ اخ جون .. ا.ت بریم حاضر شیم ...
- (خنده) باشه ...
^ خب جناب جئون بیرون تشریف داشته باشید تا حاضر شیم ...
+ رسما داری بم میگی برو گمشو دیگه؟ ...
^ عع داداشییی
+ باشه(خنده)
جونگکوک رفت بیرون با کیمی رفتیم حاضر شیم
^ خب ببین این لباسات برای شهربازی شاید برات سخت باشه بیا یکی از لباسای منو بپوش ...
- چی...عاا...باشه....
کیمی یک لباس بم دادفک کنم از دستی همچین لباس نسبتا بازی و داد بهم منم روم نشد چیزی بگم..
(اسلاید ۲ استایل ا.ت / اسلاید ۳ استایل کیمی /اسلاید ۵،۴ قیافه کیمی / اسلاید ۵ استایل کوک)
رفتیم ک ماشین و بیرون برده بود کیمی بهم اشاره کرد جلو بشینم ..
نشستیم دیدم جونگکوک دستم و گرفت و با دست دیگش رانندگی میکرد
چرا اینکارو کرد؟... از تو آینه کیمی و دیدم ک به دست من و جونگکوک نگاه می کرد و لبخندی رو لبش نشست ...
رسیدیم به شهربازی جونگکوک شارژ گرفت و سوار اولین وسیله شدیم ،، انقد تند میرفت منو کیمی جیغمون هوا رفته بود اما جونگکوک ساکتو بیخیال ، بازی تموم شد رفتیم برای وسیله بعدی کیمی خیلی هیجان داشت و جلو تر از ما میرفت، با دستم زدم بهش ، بیخیال و سرد نگاهم کرد
- یکم هیجان زده باش نیومدی شکنجه گاه که ...
سرشو به علامت تایید تکون داد ...
کیمی دستم و گرفت و برد طرف فان فان(همون چرخو فلکه) ^خب این یکی و تو داداشی برین مک ازتون عکس بگیرم
- چیزه... کیمی .... باهم سوار ...
^ نه دیگه بدویین سوار شین .. جونگکوک گوشیمو خونه جا گذاشتم گوشیتو میدی؟
+ بیا (دادگوشیرو)
جونگکوک اومد کنارم دستمو گرفت و سوار شدیم روبه روی هم نشستیم ... رسیدیم تقریبا بالا کیمی هی بهمون نشون میداد همو کیس کنیم ک عکس بگیره ..
+ دیوانم کرد
جونگکوک اومد جلو دستمو کشید و منم کشوند جلوتر و لباش و رو لبام گذاشت
شوکه شده بودم وای این دومین دفعسس! بعد از چند مین ازم دور شد هنوز تو شوک بودم که کیمی و دیدم که داره از خوشحالی پایین و بالا میپره ... اومدیم پایین کیمی عکس و نشون داد به کوک
^ ببین ببین چه عکس قشنگی گرفتمممم))
+ اهوم بریم وسیله بعدی ...
کیمی دستمو گرفت
^ ا.ت دونم میشه داداش کوکی وراضی کنی بریم اتاق وحشت؟- برای چی راضی کنم؟ مگه اجازه نمیده ؟.؟
^ نه آخه تو بچگی رفتم و حالم بد شد...
- اوکی ببینم چکارمیتونم بکنم
رفتم و به شونه کوک زدم
- چیزه میشه بریم اتاق وحشت؟
+هع داره بت خوش میگذره
-....
گایز خیلی دوستون دارمااا::))
پس لایک یادتون نره ))
۱۱.۶k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.