vampire🩸🥀
vampire🩸🥀
part:⁷
(گایز قبل از اینکه پارت رو شروع کنم اینم بگم که این فیک شاید تعداد پارت هاش کمتر باشه یا اصلا ادامش ندم چون حس میکنم ازش خشتون نیومده)
ازش بپرسیدم که جیهوپ کجاس که به میز یونگی اشاره کرد که سفارشم رو آوردن ازش گرفتم خواستم که به قلپ ازش بخورم که سانا گفت
^:عام ا/ت جیهوپ گفت بریم پیش اونا بشینیم
+:عاهان
^:بیا دیه.اوم یعنی برم؟یه نگاه به یونگی کردم لعنتی چقدم خشگله
+:من نمیام
^:تو غلط خوردی پاشو ببینم
+:اوف باشه
^:پاشو بریممم
+:از جام بلند شدم و رفتیم سره میز یونگی یه صندلی کنار یونگی بود و یکی هم کنار جیهوپ
^:ا/ت توقع نداری که من پیش یونگی بشینم؟
+: ها چی نه
^:خوبه
+:صندلی کنار یونگی رو کمی عقب کشیدم و نشستم
که سانا یه سفارش داد که من دومین حرفم رو زدم
+:شما ها چیزی نمیخورید؟
_:نه
(اینم بدونید که سانا میدونه)
یک دقیقه بعد از اینکه سانا تموم کرد من از جام بلند شدم
+:خب من میرم
^:نظرت چیه خفه شی و بشینی سره جات؟
+:عا نه خوابم میاد
^:ساعت چند بیدار شدی؟
+: ساعت ۱۲
^:تو همینجوری که زود بیدار میشی دیر میخوابی یه برسه ساعت دوازده بشین سره جات
+:من برای تو بعدا دارم بزار برگردی.بعداز زدن این حرف نشستم سره جام حوصلم سر رفته بود سرمو گذاشتم رو میز که حس کردم از چند جهت دارن نگام میکنن سرمو آوردم بالا که دیدم یونگی جیهوپ و سانا دارن نگاه میکنن بیخیال دوباره سرمو گذاشتم رو میز
یونگی ویو🩸
امروز جیهوپ بهم زنگ زد که برم به کافه.......که اونجا همدیگه رو ببینیم مثل اینکه وقتی اومدن قراره به ا/ت بگن بیاد رفتم کارام کردم و رفتم به اون کافه که جیهوپ گفته بود رفتم رو یه میز نشستم و منتظر موندم که نگاه بنفر رو خودم حس کردم سرم از گوشبم در آوردم دیدم ا/ت بود که تا من سرومو برگردوندم سمتش نگاهش رو سمت گوشیش برد که بعد از چند دقیقه جیهوپ با همون دوست دخترش اومدن که جیهوپ به دختره سانا پی داد که بیان سره میزه ما بشینن اونا هم اومدن یکم حرف زدیم که ا/ بلند شد(همون مکالمه ا/ت و سانا)دقت کردم سانا خیلی ا/ت رو کنترل میکنه دیدم بعد از چند دقیقه ا/ت سرشو گذاش روی میز که هممون بش نگاه کردیم سرشو آورد بالا یه نگاه کرد و دوباره سرش گذاشت رو میز یکم باهم حرف زدیم که سانا گف
^:اوم بیان بریم یجا دیه
~:کجا؟
^:اوم......پارک؟
~:از نظره من خوبه ا/ت؟یونگی؟ نظره شما چیه؟
_:هم خوبه
_:ا/ت؟ا/ت؟ سره ا/ت رو بردم بالا دیدم عین این فرشته ها خوابیده که سانا خر زد تو حسم روی ا/ت آب ریخت که باعث شد ا/ت از خواب بپره.......
پایان پارت۷_
part:⁷
(گایز قبل از اینکه پارت رو شروع کنم اینم بگم که این فیک شاید تعداد پارت هاش کمتر باشه یا اصلا ادامش ندم چون حس میکنم ازش خشتون نیومده)
ازش بپرسیدم که جیهوپ کجاس که به میز یونگی اشاره کرد که سفارشم رو آوردن ازش گرفتم خواستم که به قلپ ازش بخورم که سانا گفت
^:عام ا/ت جیهوپ گفت بریم پیش اونا بشینیم
+:عاهان
^:بیا دیه.اوم یعنی برم؟یه نگاه به یونگی کردم لعنتی چقدم خشگله
+:من نمیام
^:تو غلط خوردی پاشو ببینم
+:اوف باشه
^:پاشو بریممم
+:از جام بلند شدم و رفتیم سره میز یونگی یه صندلی کنار یونگی بود و یکی هم کنار جیهوپ
^:ا/ت توقع نداری که من پیش یونگی بشینم؟
+: ها چی نه
^:خوبه
+:صندلی کنار یونگی رو کمی عقب کشیدم و نشستم
که سانا یه سفارش داد که من دومین حرفم رو زدم
+:شما ها چیزی نمیخورید؟
_:نه
(اینم بدونید که سانا میدونه)
یک دقیقه بعد از اینکه سانا تموم کرد من از جام بلند شدم
+:خب من میرم
^:نظرت چیه خفه شی و بشینی سره جات؟
+:عا نه خوابم میاد
^:ساعت چند بیدار شدی؟
+: ساعت ۱۲
^:تو همینجوری که زود بیدار میشی دیر میخوابی یه برسه ساعت دوازده بشین سره جات
+:من برای تو بعدا دارم بزار برگردی.بعداز زدن این حرف نشستم سره جام حوصلم سر رفته بود سرمو گذاشتم رو میز که حس کردم از چند جهت دارن نگام میکنن سرمو آوردم بالا که دیدم یونگی جیهوپ و سانا دارن نگاه میکنن بیخیال دوباره سرمو گذاشتم رو میز
یونگی ویو🩸
امروز جیهوپ بهم زنگ زد که برم به کافه.......که اونجا همدیگه رو ببینیم مثل اینکه وقتی اومدن قراره به ا/ت بگن بیاد رفتم کارام کردم و رفتم به اون کافه که جیهوپ گفته بود رفتم رو یه میز نشستم و منتظر موندم که نگاه بنفر رو خودم حس کردم سرم از گوشبم در آوردم دیدم ا/ت بود که تا من سرومو برگردوندم سمتش نگاهش رو سمت گوشیش برد که بعد از چند دقیقه جیهوپ با همون دوست دخترش اومدن که جیهوپ به دختره سانا پی داد که بیان سره میزه ما بشینن اونا هم اومدن یکم حرف زدیم که ا/ بلند شد(همون مکالمه ا/ت و سانا)دقت کردم سانا خیلی ا/ت رو کنترل میکنه دیدم بعد از چند دقیقه ا/ت سرشو گذاش روی میز که هممون بش نگاه کردیم سرشو آورد بالا یه نگاه کرد و دوباره سرش گذاشت رو میز یکم باهم حرف زدیم که سانا گف
^:اوم بیان بریم یجا دیه
~:کجا؟
^:اوم......پارک؟
~:از نظره من خوبه ا/ت؟یونگی؟ نظره شما چیه؟
_:هم خوبه
_:ا/ت؟ا/ت؟ سره ا/ت رو بردم بالا دیدم عین این فرشته ها خوابیده که سانا خر زد تو حسم روی ا/ت آب ریخت که باعث شد ا/ت از خواب بپره.......
پایان پارت۷_
۱۱.۳k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.