my mafia part²¹
my mafia part²¹
یکم دور زدیم اونجا و همچی اوکی بود ساعت ۵ بود کم کم همه مهمونا اومدن
ا/ت: اینا کین چرا هیچکسو نمیشناسممم
مبینا: دوستامونن تو نمشیناسیشون
ا/ت: ایش
نمیدونم چرا اما همش منتظر بودم ته بیاد..
تو این فکرا بودم که یهو یکی از پشتم اومد
فیلیکس: سلامم
ا/ت: عه سلام چطوری
فیلیکس: خوبم تو چطوری
ا/ت: هیچی.. فک میکردم با هیون بیای
فیلیکس: اره قرار بود بکشونمش اینجا ولی خب زایه میشد .
ا/ت: اهان
مبینا: فیلیکسسسس
فیلیکس: بلههههه
مبینا: هیونو چیکار کردی
فیلیکس: هیچی گزاشتم تو جیبم.
مبینا: عه مسخره بازی در نیارر
فیلیکس: گفتم زایه میشه برم پیشش بگم بیا بریم یه جا .اونم اینجا راه دور خب شک میکنه همون نقشه قبلیتو اجرا کن
مبینا: یااااا چی بگم بهتت منن ..
ا/ت: بابا اروم باش چیزی نشد حالا که(خنده)
مبینا: درد بگیرید هردوتاتون
فیلیکس: بیا بریم یه چیزی بخوریم
ا/ت:اوکی
یه چیزی خوردم بعد فیلیکس رفت
رفتم پیش مبینا
ا/ت: چرا جلو دری
مبینا :مراقبم که اگه اومد همچی اوکی باشه
اومد بهت تک زنگ میزنم
ا/ت: دیوونه تو برو من اینجا وایمیستم زنگ میزنم تو برو بچه هار و اماده کن
مبینا: اوکی
رفت یکم وایسادم که دیدم یه ماشین اومد شیشه هاش دودی بود چیزی ندیدم اومد تو پیاده شدد.تهیونگگ بوددد .از اومدنش ذوق کردم و میخواستم برم سمتش که .من چم شد اصن خودش بیاد..
ته: سلام
ا/ت: سلاممم چرا دیر اومدی
ته: کار داشتم یکم .تو چرا اینجا وایستادی.
ا/ت: منتظرم هیون بیاد که اومد همچیو اوکی کنم
ته: اهان برای سوپرایزو اینا
ا/ت: اره
ته: پس منم وایمیسم پیشت
ا/ت: اوکی
عه اومد سریع به مببنا زنگ زدم خودش فهمید قطع کرد
ا/ت: بدو بیا بریم تو
ته: اوکی
رفتیم تو
مبینا: بیا اینجا وایسا
ا/ت:مهمونارو خوردی
ته:(خنده)
مبینا: خفه شو گفتم قایم شن همه پشتمونن
ا/ت: یا خدا.حالا چرا چراغارو خاموش کردییی.
مبینا: ببخشید که اون نمیدونه ما اینجاییم بخاطر همین خاموش کردم یهو بریم بیرون
ا/ت: اوکی
هیون: مبینااا کجایییی
یهو همه رفتیم بیرونننننن
همه داشتن تولدت مبارک میخوندن
مبینا: تولدت مبارککک دارلینگ
*کیسسس رفتنن
ا/ت: وای خیلی قشنگنن من تحمل ندارممم
ته: تحمل چیو ؟
ا/ت: هیچی
هیون کیک بردید دست زدیم
هیون:مرسیی از همه ممنونم
همه پراکنده شدن رفتن این ور اونور
منو ته و رفتیم نشستیم
ته: ولی سوپرایز چیز باحالیه ها
ا/ت: ام اره
ته: الان این چی بود
ا/ت: تایید کردم دیگه
ته:او برای اولین باررر بلاخره باهم کنار اومدیم
ا/ت: اره
یکم باهم حرف زدیم....
مبینا: هیون اونارووو نگاا چقد بهم میان
هیون: اره بهم میانن ولی حیف
مبینا: اره..
ا/ت: بیا بیشتر همو بشناسیم. مثلا بگو از چه رنگایی خوشت میاد
ته: من مشکیو خیلی دوس دارممم
ا/ت: عه منم.داشتیم حرف میزدیم که هیونو مبینا اومدن
یکم دور زدیم اونجا و همچی اوکی بود ساعت ۵ بود کم کم همه مهمونا اومدن
ا/ت: اینا کین چرا هیچکسو نمیشناسممم
مبینا: دوستامونن تو نمشیناسیشون
ا/ت: ایش
نمیدونم چرا اما همش منتظر بودم ته بیاد..
تو این فکرا بودم که یهو یکی از پشتم اومد
فیلیکس: سلامم
ا/ت: عه سلام چطوری
فیلیکس: خوبم تو چطوری
ا/ت: هیچی.. فک میکردم با هیون بیای
فیلیکس: اره قرار بود بکشونمش اینجا ولی خب زایه میشد .
ا/ت: اهان
مبینا: فیلیکسسسس
فیلیکس: بلههههه
مبینا: هیونو چیکار کردی
فیلیکس: هیچی گزاشتم تو جیبم.
مبینا: عه مسخره بازی در نیارر
فیلیکس: گفتم زایه میشه برم پیشش بگم بیا بریم یه جا .اونم اینجا راه دور خب شک میکنه همون نقشه قبلیتو اجرا کن
مبینا: یااااا چی بگم بهتت منن ..
ا/ت: بابا اروم باش چیزی نشد حالا که(خنده)
مبینا: درد بگیرید هردوتاتون
فیلیکس: بیا بریم یه چیزی بخوریم
ا/ت:اوکی
یه چیزی خوردم بعد فیلیکس رفت
رفتم پیش مبینا
ا/ت: چرا جلو دری
مبینا :مراقبم که اگه اومد همچی اوکی باشه
اومد بهت تک زنگ میزنم
ا/ت: دیوونه تو برو من اینجا وایمیستم زنگ میزنم تو برو بچه هار و اماده کن
مبینا: اوکی
رفت یکم وایسادم که دیدم یه ماشین اومد شیشه هاش دودی بود چیزی ندیدم اومد تو پیاده شدد.تهیونگگ بوددد .از اومدنش ذوق کردم و میخواستم برم سمتش که .من چم شد اصن خودش بیاد..
ته: سلام
ا/ت: سلاممم چرا دیر اومدی
ته: کار داشتم یکم .تو چرا اینجا وایستادی.
ا/ت: منتظرم هیون بیاد که اومد همچیو اوکی کنم
ته: اهان برای سوپرایزو اینا
ا/ت: اره
ته: پس منم وایمیسم پیشت
ا/ت: اوکی
عه اومد سریع به مببنا زنگ زدم خودش فهمید قطع کرد
ا/ت: بدو بیا بریم تو
ته: اوکی
رفتیم تو
مبینا: بیا اینجا وایسا
ا/ت:مهمونارو خوردی
ته:(خنده)
مبینا: خفه شو گفتم قایم شن همه پشتمونن
ا/ت: یا خدا.حالا چرا چراغارو خاموش کردییی.
مبینا: ببخشید که اون نمیدونه ما اینجاییم بخاطر همین خاموش کردم یهو بریم بیرون
ا/ت: اوکی
هیون: مبینااا کجایییی
یهو همه رفتیم بیرونننننن
همه داشتن تولدت مبارک میخوندن
مبینا: تولدت مبارککک دارلینگ
*کیسسس رفتنن
ا/ت: وای خیلی قشنگنن من تحمل ندارممم
ته: تحمل چیو ؟
ا/ت: هیچی
هیون کیک بردید دست زدیم
هیون:مرسیی از همه ممنونم
همه پراکنده شدن رفتن این ور اونور
منو ته و رفتیم نشستیم
ته: ولی سوپرایز چیز باحالیه ها
ا/ت: ام اره
ته: الان این چی بود
ا/ت: تایید کردم دیگه
ته:او برای اولین باررر بلاخره باهم کنار اومدیم
ا/ت: اره
یکم باهم حرف زدیم....
مبینا: هیون اونارووو نگاا چقد بهم میان
هیون: اره بهم میانن ولی حیف
مبینا: اره..
ا/ت: بیا بیشتر همو بشناسیم. مثلا بگو از چه رنگایی خوشت میاد
ته: من مشکیو خیلی دوس دارممم
ا/ت: عه منم.داشتیم حرف میزدیم که هیونو مبینا اومدن
۵.۱k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.