part¹🐊🧋🫐
دلتنگی از آدم ها انسانی جدید میسازد..
انسانی که حس شکست را تجربه کرده و حال به هنرمندی تبدیل شده.
هنری از جنس رنگ،قلم و احساس
به تصویر کشیدمت تا دلتنگیم آرام بگیرد..
اما هیچکدامشان برای رفع دلتنگی ام کافی نبودند
چرا که آنها عطر تو را نداشتند..!
سئول /12 فبریه 2021....//
+یه نگاهی بهش بنداز
جیمین « این چیه؟
+پروژه جدید! یه اثر باستانی که باید اصل بودنش مشخص بشه
جیمین « این چه ربطی به من داره؟
+ظاهرا این نقاشی به بخشی از تاریخ که تا حالا کشف نشده اشاره میکنه! کل دانشگاه های کره رو برای بررسی این اثر موظف کردن... علاوه بر اون ژاپن و چین هم درگیرن! یه میراث هنری که محبوبیت جهانی داره!
جیمین « اینجا نوشته باید یه تیم این پروژه رو بررسی کنه! یه استاد و شاگرد رشته هنر
+برای همین اینو به تو نشون دادم پرفسور پارک! تنها کسی که میتونه آبروی این دانشگاه رو حفظ کنه تویی.... به انتخاب کل اساتید بهترین دانشجو رو امروز توی سالن کنفرانس انتخاب میکنیم و میشه هم تیمی تو... این برای دانشگاه یه پروژه مهمه
_نگاهش رو از رئیس دانشگاه دکتر جکسون گرفت و به نقاشی مقابلش خیره شد! تصویر بانویی زیبا متعلق به هزاران سال پیش.... کلی مقاله به زبان لاتین اطراف تصویر پخش شده بود و این درحالی بود که سه روز پیش این نقاشی پیدا شده بود و نیومده سرتیتر خبر رسانه ها شده بود
جکسون « نظرت چیه پرفسور پارک؟ میپذیری؟
+باید بپذیره
جیمین « پدر *احترام
جکسون « اوه جناب پارک
پدر جیمین « این بهترین فرصت برای اثبات خودت به کل دنیاست جیمین! از دستش نده
جیمین « اما اخه
پدر جیمین « مگه رویای اینو نداشتی که یه استاد شناخته شده توی کل دنیا بشی؟
جیمین « اما این پروژه در ظاهر هم پیچیده اس پدر
پدر جیمین « میدونی چه فرقی بین ادمای موفق و انسان های عادی وجود داره؟
جیمین « خیر پدر!
پدر جیمین « اونا آرزوهاشون رو توی رویا ها تصور میکنن و انسان های موفق اونا رو بدست میارن....
تو جزو کدوم دسته ای جیمین؟ انسان های عادی؟
شین هه « تیک تیک ساعت روی اعصابم بود و اجازه نمیداد راحت بخوابم! تا صبح برای ارائه پایان نامه بیدار مونده بودم و انگار کائنات تصمیم گرفته بود امروز خواب رو به چشمام نبینم.... طی یه تصمیم انتهاری بالشتم رو پرت کردم و بعد ساعت با صدای بدی روی زمین اوفتاد
می رانگ « یاععع شین هه تنها زندگی نمیکنی! آروم باش وحشی
شین هه « هم اتاقی بی اعصاب داشتن جزو عذاب الهی توی این دنیا بود! آهی کشیدم و بعد از معذرتخواهی از می رانگ غرغرو خیلی زود خوابم برد
_با داد و بیداد رئیس خوابگاه چشماشو بزور باز کرد و به محض دیدن ساعت با هول از روی تخت بلند شد و نتیجه اش سقوط از طبقه دوم به پایین بود...
انسانی که حس شکست را تجربه کرده و حال به هنرمندی تبدیل شده.
هنری از جنس رنگ،قلم و احساس
به تصویر کشیدمت تا دلتنگیم آرام بگیرد..
اما هیچکدامشان برای رفع دلتنگی ام کافی نبودند
چرا که آنها عطر تو را نداشتند..!
سئول /12 فبریه 2021....//
+یه نگاهی بهش بنداز
جیمین « این چیه؟
+پروژه جدید! یه اثر باستانی که باید اصل بودنش مشخص بشه
جیمین « این چه ربطی به من داره؟
+ظاهرا این نقاشی به بخشی از تاریخ که تا حالا کشف نشده اشاره میکنه! کل دانشگاه های کره رو برای بررسی این اثر موظف کردن... علاوه بر اون ژاپن و چین هم درگیرن! یه میراث هنری که محبوبیت جهانی داره!
جیمین « اینجا نوشته باید یه تیم این پروژه رو بررسی کنه! یه استاد و شاگرد رشته هنر
+برای همین اینو به تو نشون دادم پرفسور پارک! تنها کسی که میتونه آبروی این دانشگاه رو حفظ کنه تویی.... به انتخاب کل اساتید بهترین دانشجو رو امروز توی سالن کنفرانس انتخاب میکنیم و میشه هم تیمی تو... این برای دانشگاه یه پروژه مهمه
_نگاهش رو از رئیس دانشگاه دکتر جکسون گرفت و به نقاشی مقابلش خیره شد! تصویر بانویی زیبا متعلق به هزاران سال پیش.... کلی مقاله به زبان لاتین اطراف تصویر پخش شده بود و این درحالی بود که سه روز پیش این نقاشی پیدا شده بود و نیومده سرتیتر خبر رسانه ها شده بود
جکسون « نظرت چیه پرفسور پارک؟ میپذیری؟
+باید بپذیره
جیمین « پدر *احترام
جکسون « اوه جناب پارک
پدر جیمین « این بهترین فرصت برای اثبات خودت به کل دنیاست جیمین! از دستش نده
جیمین « اما اخه
پدر جیمین « مگه رویای اینو نداشتی که یه استاد شناخته شده توی کل دنیا بشی؟
جیمین « اما این پروژه در ظاهر هم پیچیده اس پدر
پدر جیمین « میدونی چه فرقی بین ادمای موفق و انسان های عادی وجود داره؟
جیمین « خیر پدر!
پدر جیمین « اونا آرزوهاشون رو توی رویا ها تصور میکنن و انسان های موفق اونا رو بدست میارن....
تو جزو کدوم دسته ای جیمین؟ انسان های عادی؟
شین هه « تیک تیک ساعت روی اعصابم بود و اجازه نمیداد راحت بخوابم! تا صبح برای ارائه پایان نامه بیدار مونده بودم و انگار کائنات تصمیم گرفته بود امروز خواب رو به چشمام نبینم.... طی یه تصمیم انتهاری بالشتم رو پرت کردم و بعد ساعت با صدای بدی روی زمین اوفتاد
می رانگ « یاععع شین هه تنها زندگی نمیکنی! آروم باش وحشی
شین هه « هم اتاقی بی اعصاب داشتن جزو عذاب الهی توی این دنیا بود! آهی کشیدم و بعد از معذرتخواهی از می رانگ غرغرو خیلی زود خوابم برد
_با داد و بیداد رئیس خوابگاه چشماشو بزور باز کرد و به محض دیدن ساعت با هول از روی تخت بلند شد و نتیجه اش سقوط از طبقه دوم به پایین بود...
۳۲.۳k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.