Psychological cannibal🍷🧛🏻‍♀

Psychological cannibal🍷🧛🏻‍♀

کوکی:منم جئون جونگ کوک هستم بیست یک سالمه ننه بابا ندارم ی داداش جئون جی جی جیمیننن اون کجاس کجاستتت

اومد یقم رو گرفت دختره هرزه چیکارش کردی با ی ضربه پرتش کردم اون‌ور پسره احمق رفتم سمتش چونش رو گرفتم با من درست صحبت کن و گرنه کاری میکنم گریت دراد

جونگ کوک: واقعا ترسیدم اون دیوونه بود

نازنین: رفتم اتاق اا بیدار شدی سلااام من پارک نازنین هستم ی آبجی دارم پاک ت ننه بابا ندارم بابام انسان بود مثل تو و مادرم ومپایر اخ اخ ببخشید من بعد چند سال ی انسان دیدم

جیمین :اها منم جئون جیمینم بیست و یک سالمه ی داداش دارم جئون جونگ کوک دادشم خیلی.... کجاست داداشتم لطفااا خانم داداشم بگو زندسسس

از اتاق بغلی صدای داد اومد جفتمون سریع رفتیم جونگ کوک روی زمین افتاذه بود و ا/ت دستش رو گذاشته بود زیر چونش

نازنین:ا/ت ولش کن

ا/ت: پس تو بودی چغندری ک داداشت اینجوری کرد

جیمین: داداش

جونگ کوک: خوبم خوبم‌

ا/ت: اها بگم حق خارج شدن از اینجا رو ندارید چون از دروازه رد شدیذ و میمیریذ
اگه وارد شهر بشید بقیه میکشنتون پس همینجا باشید

جونگ کوک: هی کوچولو تو چند سالته؟

ا/ت:۱۲۰

جونگ‌کوک جیمین نازنین:😳😳😳

نازنین:نمیدونستم از‌من بزرگ تری

ا/ت؛خاک برسرت شوخیدم ۲۰سالمه😂

پارت شیش