p(⁶)
دوباره برگشت و نگام کرد که پاهام دیگه از سس.تی در اومدن شروع کردن به فرار کردن و داخل آسانسور پریدم و اتاق رییس و زدم زود باششش زوددد باشششش
بلند شد به طرفم حمله کرد که در آسانسور بسته شد
روی زمین آسانسور فرود اومدم
اینجا چه خبره چرا اینا اینجوری بودن من.....من ......
آسانسور شروع کرد به تکون خوردن و یکدفعه از حرکت ایستاد این چش شده بوددد
عالییی شد حالا توی یه آسانسور خ.ونی گیر افتادم
موبایلم خودشه باید به یکی زنگ بزنم تا بیاد اینجا
دستمو تو. جیبم فرو بردم اوهههههه لعن.ت بهت ا.تتتتتت لعن.ت بهتتت گوشیتو یادت رفته بیاری
گریم گرفته بود زانو هامو بغل گرفتم خدایاااا لطفا کمکم کننن هیقققق
این چه بلایی بود سرم باید بیاد آخه هیققق....
سرمو روی زانوهام گزاشتم
که آسانسور باز شروع به حرکت کرد
چشمام رو با ذوق باز کردم که چشمام روی دکمه های آسانسور ثابت موند
داشت به طبقه سوم میرفت؟؟؟!!!!! طبقه ممنوعه!!!!!!!
زود از سرجام بلند شدم و دکمه های دیگه رو میزدم که به اونجا نرم .....لطفا لطفاااا نروووو
ایستاد .....در باز شد ..... رفتم عقب و به ته آسانسور چسبیدم
من مگه کنجکاو نبودم اینجا رو ببینم؟ پس چرا نمیتونم جلوتر برم؟!!
ا.ت تو میتونی شاید فقط باید جلوتر بری که این ماجرا ها تموم بشه
قدم هامو س.ست برداشتم از آسانسور رفتم بیرون چند قدم رفتم جلو که به راهروی تاریکی رسیدم که انتهایی نداشت
داشتم میرفتم جلو
صدایی از پشتم میشنیدم که صدای پا بود
می خواستم برگردم ولی یه حسی از اعماق و درونم میگفت که
(( برنگرد اون پشت سرته))
شروع کردم به دویدن و پشت سرم صدای پا میشنیدم که واضح بود که دنبالمه
اشکام پشت سر هم میریخت
ا.ت: ولممممم کنننننن از جونننن من چی میخوایییی ولممممم کنننن لطفا
جیغ میکشیدم و پشت سر هم التماسش میکردم که ولم کنه
پشت سرم صدای خندش بیشتر و بیشتر شد
(( دویدن بی فایدس من میگیرمت)) خندیدن))
دیگه توان نداشتم یکی از در های اون راهرو رو باز کردم و داخل شدم و در محکم بستم و قفل کردم
ا.ت: هققق چرااا مننن ( گریه)
کسی که پشت در بود هی به در میزد
دهنمو جلوی دهنم گرفت
که صداش یکم بعد قطع شد
به دوروبرم نگاه کردم
همه جا ملافه سفید بود که از در و دیوار آویزون بود
رفتم جلو و ملافه ها رو کنار میزدم که یه تخت که روش یه نفر بود
همه جاشو با زنجیر محکمی به تخت بسته بودن
این کی بود ... زیادی جذاب بود
اون مُر.ده بود؟!!!!
می خواستم برم کنارش که سرم گیج رفت و به وسایل پزشکی خوردم و همه اونا افتادن زمین که صدای ناهنجار و بلندی همه جا پخش شد
روی زمین افتادم و چشمام داشتم روی هم می افتادن که کسی که روی تخت بود سرشو به من برگردوند و با چشمای بازش بهم خیره شد
شرط:۱۵لایک ۱۰کامنت
درباره فیک نظر بدید بعدی نگید🦖
بلند شد به طرفم حمله کرد که در آسانسور بسته شد
روی زمین آسانسور فرود اومدم
اینجا چه خبره چرا اینا اینجوری بودن من.....من ......
آسانسور شروع کرد به تکون خوردن و یکدفعه از حرکت ایستاد این چش شده بوددد
عالییی شد حالا توی یه آسانسور خ.ونی گیر افتادم
موبایلم خودشه باید به یکی زنگ بزنم تا بیاد اینجا
دستمو تو. جیبم فرو بردم اوهههههه لعن.ت بهت ا.تتتتتت لعن.ت بهتتت گوشیتو یادت رفته بیاری
گریم گرفته بود زانو هامو بغل گرفتم خدایاااا لطفا کمکم کننن هیقققق
این چه بلایی بود سرم باید بیاد آخه هیققق....
سرمو روی زانوهام گزاشتم
که آسانسور باز شروع به حرکت کرد
چشمام رو با ذوق باز کردم که چشمام روی دکمه های آسانسور ثابت موند
داشت به طبقه سوم میرفت؟؟؟!!!!! طبقه ممنوعه!!!!!!!
زود از سرجام بلند شدم و دکمه های دیگه رو میزدم که به اونجا نرم .....لطفا لطفاااا نروووو
ایستاد .....در باز شد ..... رفتم عقب و به ته آسانسور چسبیدم
من مگه کنجکاو نبودم اینجا رو ببینم؟ پس چرا نمیتونم جلوتر برم؟!!
ا.ت تو میتونی شاید فقط باید جلوتر بری که این ماجرا ها تموم بشه
قدم هامو س.ست برداشتم از آسانسور رفتم بیرون چند قدم رفتم جلو که به راهروی تاریکی رسیدم که انتهایی نداشت
داشتم میرفتم جلو
صدایی از پشتم میشنیدم که صدای پا بود
می خواستم برگردم ولی یه حسی از اعماق و درونم میگفت که
(( برنگرد اون پشت سرته))
شروع کردم به دویدن و پشت سرم صدای پا میشنیدم که واضح بود که دنبالمه
اشکام پشت سر هم میریخت
ا.ت: ولممممم کنننننن از جونننن من چی میخوایییی ولممممم کنننن لطفا
جیغ میکشیدم و پشت سر هم التماسش میکردم که ولم کنه
پشت سرم صدای خندش بیشتر و بیشتر شد
(( دویدن بی فایدس من میگیرمت)) خندیدن))
دیگه توان نداشتم یکی از در های اون راهرو رو باز کردم و داخل شدم و در محکم بستم و قفل کردم
ا.ت: هققق چرااا مننن ( گریه)
کسی که پشت در بود هی به در میزد
دهنمو جلوی دهنم گرفت
که صداش یکم بعد قطع شد
به دوروبرم نگاه کردم
همه جا ملافه سفید بود که از در و دیوار آویزون بود
رفتم جلو و ملافه ها رو کنار میزدم که یه تخت که روش یه نفر بود
همه جاشو با زنجیر محکمی به تخت بسته بودن
این کی بود ... زیادی جذاب بود
اون مُر.ده بود؟!!!!
می خواستم برم کنارش که سرم گیج رفت و به وسایل پزشکی خوردم و همه اونا افتادن زمین که صدای ناهنجار و بلندی همه جا پخش شد
روی زمین افتادم و چشمام داشتم روی هم می افتادن که کسی که روی تخت بود سرشو به من برگردوند و با چشمای بازش بهم خیره شد
شرط:۱۵لایک ۱۰کامنت
درباره فیک نظر بدید بعدی نگید🦖
۷.۴k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.