Love warning
part:27
چند ساعت بعد
ویولیا: چشمامو بازکردم که دیدم داخل حمام خوابم برده بود دوباره یاد وضعیتی که داشتم افتادم و اصابم گو.ه شد یه دوش چند دقیقه ای گرفتم و رفتم بیرون لباس پوشیدم ساعت ۵ عصر بود موهام رو خیس بافتم حوصله خشک کردنشون رو نداشتم داشتم از پنجره بیرون رو نگاه میکردم که دیدم جونگ کوک بیرون بود سوار ماشین شد ورفت....نمیدونم چرا یهویی دلم گرفت و اشکام جاری شدن
ساعت۲ شب
ویو لیا: بیخوابی زده بود به سرم گشنم شده بود رفتم پایین همه ی چراغا خاموش بود این عمارت به این بزرگی بدون خدمت کارا و جونگ کوک از ترسناک هم ترسناک تر بود اروم رفتم سمت اشپزخانه و لامپاشو روشن کردم در یکی از کشو هارو باز کردم چند تا بسته نودل بود دوتاشو برداشتم و درست کردم نشستم روی صندلی هنوز شروع به خوردن نکرده بودم که صدای در اومد حتما تهیونگ بود گفت
ته: هنوز بیداری
لیا: هوم....داری میبینی که
ته چرا نمیخوابی
لیا: خوابم نمیبرع
ته: راستی چکار کردی بهش گفتی که ح.ا.م.ل.ه شدی؟
لیا: دیوونه شدم(با دهن پر)
ته: با دهن پر حرف نزن بچه
لیا: ولم کننننن(با دهن پر)
ته: منم گشنمه
لیا:مگه خودت خونه و زن و بچه نداری که هنوز میخوای اینجا غذا بخوری
ته: خونه رو دارم ولی زن ندارم
لیا: خو به من چهههه
ته: به منم بده
لیا: بیا همش مال خودت(ظرف رو میکشه سمت تهیونگ)
ویو لیا:رفتم داخل اتاقم مرتیکه ی ......کوفتم کرد رفتم خوابیدم
پرش زمانی به دو روز بعد
ویو لیا:این دو روزی که گذشت هیچ کاری به جز گریه کردن و توی اتاق بودن نداشتم یه وقتایی هم به سرم میزد دوباره برم رگمو بزنم رفتم پایین تا شاید با تلوزیون سرگرم بشم که یهو صدای در از بالا اومد اولش ترسیدم ولی بعدش متوجه شدم تهیونگ بوده
لیا:......
ادامه دارد.....
چند ساعت بعد
ویولیا: چشمامو بازکردم که دیدم داخل حمام خوابم برده بود دوباره یاد وضعیتی که داشتم افتادم و اصابم گو.ه شد یه دوش چند دقیقه ای گرفتم و رفتم بیرون لباس پوشیدم ساعت ۵ عصر بود موهام رو خیس بافتم حوصله خشک کردنشون رو نداشتم داشتم از پنجره بیرون رو نگاه میکردم که دیدم جونگ کوک بیرون بود سوار ماشین شد ورفت....نمیدونم چرا یهویی دلم گرفت و اشکام جاری شدن
ساعت۲ شب
ویو لیا: بیخوابی زده بود به سرم گشنم شده بود رفتم پایین همه ی چراغا خاموش بود این عمارت به این بزرگی بدون خدمت کارا و جونگ کوک از ترسناک هم ترسناک تر بود اروم رفتم سمت اشپزخانه و لامپاشو روشن کردم در یکی از کشو هارو باز کردم چند تا بسته نودل بود دوتاشو برداشتم و درست کردم نشستم روی صندلی هنوز شروع به خوردن نکرده بودم که صدای در اومد حتما تهیونگ بود گفت
ته: هنوز بیداری
لیا: هوم....داری میبینی که
ته چرا نمیخوابی
لیا: خوابم نمیبرع
ته: راستی چکار کردی بهش گفتی که ح.ا.م.ل.ه شدی؟
لیا: دیوونه شدم(با دهن پر)
ته: با دهن پر حرف نزن بچه
لیا: ولم کننننن(با دهن پر)
ته: منم گشنمه
لیا:مگه خودت خونه و زن و بچه نداری که هنوز میخوای اینجا غذا بخوری
ته: خونه رو دارم ولی زن ندارم
لیا: خو به من چهههه
ته: به منم بده
لیا: بیا همش مال خودت(ظرف رو میکشه سمت تهیونگ)
ویو لیا:رفتم داخل اتاقم مرتیکه ی ......کوفتم کرد رفتم خوابیدم
پرش زمانی به دو روز بعد
ویو لیا:این دو روزی که گذشت هیچ کاری به جز گریه کردن و توی اتاق بودن نداشتم یه وقتایی هم به سرم میزد دوباره برم رگمو بزنم رفتم پایین تا شاید با تلوزیون سرگرم بشم که یهو صدای در از بالا اومد اولش ترسیدم ولی بعدش متوجه شدم تهیونگ بوده
لیا:......
ادامه دارد.....
۱۰.۴k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.