پارت 23 فیک شرط بندی مافیا 🫀🥀🌓
یونجی داشت هودی شو در میاورد داشت بدنش پیدا میشد که یکی کتش رو تن یونجی کرد بغلش کرد آوردش پایین
یونجی با حالت مست نگا کرد دید تهیونگه
یونجی: ولم کن عوضی
تهیونگ: نمیتونم ولت کنم اخه چقدر سنگ دلی
تهیونگ: داری چیکار میکنی به خودت بیا درسته ازت متنفرم ولی نمیتونم بزارم جلوی مردم آبروی خودتو ببری
یونجی: کی تا حالا من برات مهم شدم
یهو فلیکس اومد
فلیکس: داری چیکار میکنی دست دوست دخترمو ول کن
یونجی: راست میگه اون دوست پسرمه
تهیونگ: چی من شوهرتم
یونجی: دیگه نیستی بری خونت میفهمی
فلیکس: عشقم بیا بریم
یونجی از مستی افتاد تو بغل تهیونگ
تهیونگ : هنوز عادتشو ول نکرده دختره احمق
فلیکس: ولش کن اون مال منه یه دفعه از دستش دادم ولی الان کوتاه نمیام
فلیکس یونجی رو بغل کرد برد ولی دست بند یونجی افتاد زمین
تهیونگ: دستبندشو انداختی.....
تهیونگ نگا دستبند کرد دید عکس خودش داخل دستبند یونجی عه
تهیونگ: چرا داره با احساساتم بازی میکنه چی تو سرته یونجی
فلیکس: یونجی بیداری رسیدیم
ولی یونجی خواب بود
فلیکس یونجی رو برد گذاشت رو تخت
فلیکس: چرا انقد داغون شدی یعنی انقد عاشقشی
عشق منو نسبت به خودش نمیبینه
یونجی فک کرد فلیکس تهیونگه
یونجی: تهیونگ چرا باهام اینکارو کردی یونجی میخواست فلیکس رو ببوسه
فلیکس: فکر میکنی من تهیونگم
یونجی: تهیونگ من
فلیکس ناراحت نذاشت یونجی ببوستش
فلیکس: نمیخوام منو بجای تهیونگ ببینی میخوام خود واقعی مو دوست داشته باشی تا اون روز صبر میکنم عشق من!
یونجی: تهیونگ عوضی......
فلیکس پتو رو کشید رو یونجی خودش سرشو گذاشت رو تخت نگاه یونجی میکرد
فلیکس: کاش میشد قلب فقط برای من بود ....
تهیونگ رسید خونش دید برگه طلاق رو میزشه
تهیونگ: واقعا عشق ما تا اینجا بود
عصبی شد هرچی رو میز بودو ریخت و دستش زخم شد
مث چی الکل میخورد
صبح شد
یونجی رفت بابابزرگ تهیونگ رو ببینه ولی حرفای اونو قایمکی فهمید و......
کامنت در جهت ادامه فیک چرا حمایت کم شده قلبم میشکنه
یونجی با حالت مست نگا کرد دید تهیونگه
یونجی: ولم کن عوضی
تهیونگ: نمیتونم ولت کنم اخه چقدر سنگ دلی
تهیونگ: داری چیکار میکنی به خودت بیا درسته ازت متنفرم ولی نمیتونم بزارم جلوی مردم آبروی خودتو ببری
یونجی: کی تا حالا من برات مهم شدم
یهو فلیکس اومد
فلیکس: داری چیکار میکنی دست دوست دخترمو ول کن
یونجی: راست میگه اون دوست پسرمه
تهیونگ: چی من شوهرتم
یونجی: دیگه نیستی بری خونت میفهمی
فلیکس: عشقم بیا بریم
یونجی از مستی افتاد تو بغل تهیونگ
تهیونگ : هنوز عادتشو ول نکرده دختره احمق
فلیکس: ولش کن اون مال منه یه دفعه از دستش دادم ولی الان کوتاه نمیام
فلیکس یونجی رو بغل کرد برد ولی دست بند یونجی افتاد زمین
تهیونگ: دستبندشو انداختی.....
تهیونگ نگا دستبند کرد دید عکس خودش داخل دستبند یونجی عه
تهیونگ: چرا داره با احساساتم بازی میکنه چی تو سرته یونجی
فلیکس: یونجی بیداری رسیدیم
ولی یونجی خواب بود
فلیکس یونجی رو برد گذاشت رو تخت
فلیکس: چرا انقد داغون شدی یعنی انقد عاشقشی
عشق منو نسبت به خودش نمیبینه
یونجی فک کرد فلیکس تهیونگه
یونجی: تهیونگ چرا باهام اینکارو کردی یونجی میخواست فلیکس رو ببوسه
فلیکس: فکر میکنی من تهیونگم
یونجی: تهیونگ من
فلیکس ناراحت نذاشت یونجی ببوستش
فلیکس: نمیخوام منو بجای تهیونگ ببینی میخوام خود واقعی مو دوست داشته باشی تا اون روز صبر میکنم عشق من!
یونجی: تهیونگ عوضی......
فلیکس پتو رو کشید رو یونجی خودش سرشو گذاشت رو تخت نگاه یونجی میکرد
فلیکس: کاش میشد قلب فقط برای من بود ....
تهیونگ رسید خونش دید برگه طلاق رو میزشه
تهیونگ: واقعا عشق ما تا اینجا بود
عصبی شد هرچی رو میز بودو ریخت و دستش زخم شد
مث چی الکل میخورد
صبح شد
یونجی رفت بابابزرگ تهیونگ رو ببینه ولی حرفای اونو قایمکی فهمید و......
کامنت در جهت ادامه فیک چرا حمایت کم شده قلبم میشکنه
۱۷.۰k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.