فیک ۸
جیمین
داشتم رانندگی میکردم که گوشیم زنگ خورد روی صفحه گوشیم نوشته بود (my heart ♥️ )جواب دادم
خودتون میدونید
رفتم به آدرسی که داده بود بعد از چند دقیقه رسیدم دیدم سولی نشسته داره گریه میکنه ترسیدم یعنی چه شد
رفتم پیشش نشستم
-چی شد عشقم ؟
+جیمین مادربزرگم میخواد منو بزور شوهر بده …گریه
-من میدونم اونا …پاشد که بره سمت خونه مادربزرگ سولی
+جیمینا نرو اونجا کلی آدم هست .میشه برام یه کاری کنی
_چیکار کنم عزیزم
+برام یه بلیط برای امریکا بگیری
-نه نمیشه برای چی میخوای بری هااا(داده عصبی )
+جیمینا داد نزن من نمیخوام مادربزرگم منو شوهر بده (گریه
-من نمیزارم با خودم از این کشور میریم ..باشم بریم خونه وسایلتو جمع کن
+کجا بریم ؟،،
-خونه من تا بلیط بگیرم باشه
+باش(آروم
-چی گفتی
+باش (داد آروم
-باشه حالا گریه هاتو پاک کن بریم
+چشم
سولی
جیمین گفت که بریم خونش یه زره ترسیدم نکنه میخواد کاری باهام کنه بعد که گفت میخواد برای فردا بلیط بگیره خیالم راحت شد با جیمین سواره ماشین شدم با خودم گفتم دیگه ترسی وجود نداره نترس سولی
وقتی رسیدم با جیمین رفتم خونم تا وسالیم جمع کنم
جیمین
وقتی رسیدم رفتیم خونش برخلاف تصورم خونش خیلی خوشگل بود سولی رفت وسایلتو جمع کنه منم داشتم خونشو نگاه مبکردم که عکس کوک دیدم عصبی شدم یه صدای از پشتم اومد
+بهترین دوستم بود
-از کی تا حالا پسرا شدن بهترین دوستت
+اوپا دلت میاد به کوک اینو بگی
-خودش بود کوک (ذهنش
_با این پسرکجا آشنا شدی
+کناره پارک داشت چندتا پیرو میزدم منم خوشم اومد رفتم باهاش دوست شدم اون موقع کوک ۱۵سالش بود منم ۱۳سالم بود وقتی کوک ۱۸سالش شد ناپدید شد پدرش انقدر دنبالش گشت ولی پیداش نکرد
فلش بک به ۱۵سالگی
کوک
داشتم چندتا از پسرو کتک میزنم چون پولمو برداشته بود
داشتم کاملشون میزدم یک دختری دیدم که میخورد ۱۳سالش باشه داشتم با ذوق نگاه میکرد انگار خوشش اومد بود بعد از کتک زدن پسرا ولگرد رفتم پیشه دختره …
بچه ها استیکر برای شرط قبول نمیکنم
شرط
✉️۱۵۰
❤️🔥۵۰
داشتم رانندگی میکردم که گوشیم زنگ خورد روی صفحه گوشیم نوشته بود (my heart ♥️ )جواب دادم
خودتون میدونید
رفتم به آدرسی که داده بود بعد از چند دقیقه رسیدم دیدم سولی نشسته داره گریه میکنه ترسیدم یعنی چه شد
رفتم پیشش نشستم
-چی شد عشقم ؟
+جیمین مادربزرگم میخواد منو بزور شوهر بده …گریه
-من میدونم اونا …پاشد که بره سمت خونه مادربزرگ سولی
+جیمینا نرو اونجا کلی آدم هست .میشه برام یه کاری کنی
_چیکار کنم عزیزم
+برام یه بلیط برای امریکا بگیری
-نه نمیشه برای چی میخوای بری هااا(داده عصبی )
+جیمینا داد نزن من نمیخوام مادربزرگم منو شوهر بده (گریه
-من نمیزارم با خودم از این کشور میریم ..باشم بریم خونه وسایلتو جمع کن
+کجا بریم ؟،،
-خونه من تا بلیط بگیرم باشه
+باش(آروم
-چی گفتی
+باش (داد آروم
-باشه حالا گریه هاتو پاک کن بریم
+چشم
سولی
جیمین گفت که بریم خونش یه زره ترسیدم نکنه میخواد کاری باهام کنه بعد که گفت میخواد برای فردا بلیط بگیره خیالم راحت شد با جیمین سواره ماشین شدم با خودم گفتم دیگه ترسی وجود نداره نترس سولی
وقتی رسیدم با جیمین رفتم خونم تا وسالیم جمع کنم
جیمین
وقتی رسیدم رفتیم خونش برخلاف تصورم خونش خیلی خوشگل بود سولی رفت وسایلتو جمع کنه منم داشتم خونشو نگاه مبکردم که عکس کوک دیدم عصبی شدم یه صدای از پشتم اومد
+بهترین دوستم بود
-از کی تا حالا پسرا شدن بهترین دوستت
+اوپا دلت میاد به کوک اینو بگی
-خودش بود کوک (ذهنش
_با این پسرکجا آشنا شدی
+کناره پارک داشت چندتا پیرو میزدم منم خوشم اومد رفتم باهاش دوست شدم اون موقع کوک ۱۵سالش بود منم ۱۳سالم بود وقتی کوک ۱۸سالش شد ناپدید شد پدرش انقدر دنبالش گشت ولی پیداش نکرد
فلش بک به ۱۵سالگی
کوک
داشتم چندتا از پسرو کتک میزنم چون پولمو برداشته بود
داشتم کاملشون میزدم یک دختری دیدم که میخورد ۱۳سالش باشه داشتم با ذوق نگاه میکرد انگار خوشش اومد بود بعد از کتک زدن پسرا ولگرد رفتم پیشه دختره …
بچه ها استیکر برای شرط قبول نمیکنم
شرط
✉️۱۵۰
❤️🔥۵۰
۱۹.۹k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.