پارت یک : Black Woolf
پارت یک
اولیویا: کوک پسر خوشگلم کوکی ....خرگوش کوچولو
کوک : مامان یه ذره دیگه بخوابم .... لطفا
و با اون دوتا تیله ی مشکی زل زد به چشمای اولیویا
اولیویا : خرگوشک کیوت معلم ریاضیات اومده تا ازت امتحان بگیره
کوک : اههههههههههه کی این امتحانای لعنتی تموم میشه
اولیویا : هانا صبحانه رو برای کوک بیار توی اتاقش
هانا : بله خانوم و رفت تا صبحانه بیاره
اولیویا : کوک تا هانا صبحانه تو میاره پاشو برو دستشویی و یه آبی صورتت بزن
کوک خودشو توی بغل مادرش جا داد اما مامانی من هنوز خوابم میاد دیشب تا صبح درس میخوندم ( کیوت )
اولیویا : میدونم عزیز دلم میدونم ولی عزیزم باید پاشی پاشو و این امتحانتو بدی این آخریه ی
کوک : اما مامان کی ساعت ۸ صبح امتحان ریاضی میده ( کیوت )
اولیویا : قربونت بشم یکم دیگه استراحت کن میگم ساعت ۱۰ بیان ازت امتحان بگیره
بله همونطور که دیدید جونگ کوک توی خونه درس میخونه و معلما میان ازش امتحان میگیرن اون از بچگی مدرسه دبیرستان اینا نرفته و توی خونه مونده
ساعت نه
کوک : اهههه خوابم نمیبره و بیحال از تختش اومد پایین و رفت دستشویی کاراشو کرد و لباساشو عوض کرد ماسکشو زد و رفت جلوی پنجره پرده رو زد کنار و دمی عمیق از هوای تازه ی بیرون گرفت
بله جونگ کوک نمیتونست وقتی میره نزدیک پنجره بدون ماسک بره یا غیر از حیاط خلوت جونگ کوک باید وقتی از خونه میره بیرون یا میره روی حیاط کامل ماسک داشته باشه چهره ی اونو به غیر از پدرومادر ش و عموش ندیده به خاطر اینکه یه امگاس
و چهره ی بی حد و اندازه نازی داره ممکنه خودشو توی خطر بندازه
جونگ کوک رفت پایین صاف رفت توی آشپزخونه و شیرموز برداشت و رفت به حیاط مخفیش که خیلی جای سرسبز و خوشگلی بود
جون میداد واسه ی استراحت رفت روی تاب نشست و خوشو تاب میداد و شیرموز میخورد همونطوری داشت با گوشیش که جدید ترین مدل ایفون بود خودشو سرگرم میکرد
همونطور که داشت شیرموز میخورد به مردی رسید که قیافه ی خشنی داشت
کوک : وایی این اسمش چیه
تهیونگ : کیم تهیونگ
جونگ کوک تا این صدا رو شنید گوشی و شیر موز از دستش افتاد و مثل جت بلند شد و وقتی بلند شد محکم خورد به دیوار و تهیونگ با دوتا دستاش حصاری برای جونگ کوک درست کرد و صورتشو اورد نزدیک جونگ کوک به حدی که نفساشون بهم میخورد جونگ کوک از ترس بغض کرده بود
نه نباید مارک میشد وگرنه همچی تغیر میکرد
با تمام زوری که داشت محکم تهیونگ و هل داد و فرار کرد به سمت در عمارت حرکت کرد
و وقتی وارد شد به سمت پله ها رفت تا بره طبقه ی بالا اما پاش لیز میخوره و با سر میخوره زمین و به سرش ضربه ی بدی وارد میشه و وقتی میاد بلند بشه سر گیجه میگیره و وقتی دستشو میزاره روی سرش و میگیره جلوی چشماش خون و میبینه
اولیویا: کوک پسر خوشگلم کوکی ....خرگوش کوچولو
کوک : مامان یه ذره دیگه بخوابم .... لطفا
و با اون دوتا تیله ی مشکی زل زد به چشمای اولیویا
اولیویا : خرگوشک کیوت معلم ریاضیات اومده تا ازت امتحان بگیره
کوک : اههههههههههه کی این امتحانای لعنتی تموم میشه
اولیویا : هانا صبحانه رو برای کوک بیار توی اتاقش
هانا : بله خانوم و رفت تا صبحانه بیاره
اولیویا : کوک تا هانا صبحانه تو میاره پاشو برو دستشویی و یه آبی صورتت بزن
کوک خودشو توی بغل مادرش جا داد اما مامانی من هنوز خوابم میاد دیشب تا صبح درس میخوندم ( کیوت )
اولیویا : میدونم عزیز دلم میدونم ولی عزیزم باید پاشی پاشو و این امتحانتو بدی این آخریه ی
کوک : اما مامان کی ساعت ۸ صبح امتحان ریاضی میده ( کیوت )
اولیویا : قربونت بشم یکم دیگه استراحت کن میگم ساعت ۱۰ بیان ازت امتحان بگیره
بله همونطور که دیدید جونگ کوک توی خونه درس میخونه و معلما میان ازش امتحان میگیرن اون از بچگی مدرسه دبیرستان اینا نرفته و توی خونه مونده
ساعت نه
کوک : اهههه خوابم نمیبره و بیحال از تختش اومد پایین و رفت دستشویی کاراشو کرد و لباساشو عوض کرد ماسکشو زد و رفت جلوی پنجره پرده رو زد کنار و دمی عمیق از هوای تازه ی بیرون گرفت
بله جونگ کوک نمیتونست وقتی میره نزدیک پنجره بدون ماسک بره یا غیر از حیاط خلوت جونگ کوک باید وقتی از خونه میره بیرون یا میره روی حیاط کامل ماسک داشته باشه چهره ی اونو به غیر از پدرومادر ش و عموش ندیده به خاطر اینکه یه امگاس
و چهره ی بی حد و اندازه نازی داره ممکنه خودشو توی خطر بندازه
جونگ کوک رفت پایین صاف رفت توی آشپزخونه و شیرموز برداشت و رفت به حیاط مخفیش که خیلی جای سرسبز و خوشگلی بود
جون میداد واسه ی استراحت رفت روی تاب نشست و خوشو تاب میداد و شیرموز میخورد همونطوری داشت با گوشیش که جدید ترین مدل ایفون بود خودشو سرگرم میکرد
همونطور که داشت شیرموز میخورد به مردی رسید که قیافه ی خشنی داشت
کوک : وایی این اسمش چیه
تهیونگ : کیم تهیونگ
جونگ کوک تا این صدا رو شنید گوشی و شیر موز از دستش افتاد و مثل جت بلند شد و وقتی بلند شد محکم خورد به دیوار و تهیونگ با دوتا دستاش حصاری برای جونگ کوک درست کرد و صورتشو اورد نزدیک جونگ کوک به حدی که نفساشون بهم میخورد جونگ کوک از ترس بغض کرده بود
نه نباید مارک میشد وگرنه همچی تغیر میکرد
با تمام زوری که داشت محکم تهیونگ و هل داد و فرار کرد به سمت در عمارت حرکت کرد
و وقتی وارد شد به سمت پله ها رفت تا بره طبقه ی بالا اما پاش لیز میخوره و با سر میخوره زمین و به سرش ضربه ی بدی وارد میشه و وقتی میاد بلند بشه سر گیجه میگیره و وقتی دستشو میزاره روی سرش و میگیره جلوی چشماش خون و میبینه
۹.۷k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.