پارت 6.تغییری که آینده را عوض کرد
ات و یونگی هر کدوم سوار ماشین های خودشون شدن و راه افتادن
تقریبا نصف مسیر تا خونه رو طی کرده بودند که ات یادش اومد اصلا شماره شوگا رو نداره... و به نظرش شوگا هم شماره اون رو نداشت
...
ات رسید به خونه
خسته بود.. به خاطر روز پر کاری که داشت بدنش درد میکرد... لباش هاشو عوض کرد و به حموم رفت... وان رو پر کرد و نشست... حداقل اینجوری میتونست کمی بهتر شه....
ویو شوگا
رسیدم خونه
خیلی خسته شده بودم
لباسامو عوض کردم و دوش گرفتم
روی تخت دراز کشیدم و گوشیمو روشن کردم
ات.... توی گوگل مطالب زیادی دربارش بود
اینطور که معلومه ایدل محبوبی بود و فندم خوبی هم داشت
... داشتم فیلم های رقص ات رو نگاه میکردم که یادم افتاد باید بهش زنگ میزدم... من که شمارشو ندارم.... بگزار به نامجون زنگ بزنم شاید اون داشته باشه
.....(زنگ میزنه به نامجون)
_سلام نامجون
#سلام شوگا
_میگم تو شماره ات رو داری؟
#نه بعدش هم برای چی این وقت شب شماره اون رو میخوای
_نداری.. پس خداحافظ
#شوگا صبر کن
_بله
#... ببینم چیکار میتونم برات انجام بدم
_ممنون.. 😊 شب به خیر
#شب خوش
....
اگه الان زنگ بزنم به ات یعنی خوابه؟.... زنگ نزنم هم میگه که بهمگفت زنگ میزوه ولی نزد..
خدایا ساعت سه صبح. چه غلطی کنم....!!!
تو فکر بودم که نامجون پیام داد
شماره ات رو فرستاده بود
پیام دادم و ازش تشکر کردم
..... شماره رو گرفتم و گوشی رو کنار گوشم گزاشتم ...
ویو ات
داشتم موهامو میشستم که دیدم صدای زنگ گوشیم میاد
یعنی کی زنگ زدی؟ اونم ساعت سه صبح؟
صدا قطع شد
موهامو شستم و بدنمو خشک کردم.. حوله رو دور بدنم پیچیدم و سمت تخت رفتم
گوشیمو برداشتم
منیجر بود... اخه ادم ساعت سه شب زنک میزنه به یه نفر...
دوباره باهاش تماس گرفتم
ـ..... تماس که تموم شد نفس عمیقی کشیدم... فردا باید برم عکاسی
خیلی خسته بودم.. لباس هامو پوشیدم و موهامو سشوار کشیدم... روی تخت دراز کشیدم گوشیمو بی صدا کردم و.....
ویو شوگا
با ات تماس گرفتم ولی جواب نداد
بار دوم زنک زدم.. انگار داشت با کسی صحبت میکرد.. اخه کی میتونه ساعت سه صبح به ات زنگ بزنه....
نگرانش بودم.... دوباره تماس گرفتم ولی جواب نداد
خیلی نگران بودم
رفتم طبقه پایین و از یخچال بطری اب رو برداشتم.... نگران در طول اشپزخونه قدم میزدم که......
تقریبا نصف مسیر تا خونه رو طی کرده بودند که ات یادش اومد اصلا شماره شوگا رو نداره... و به نظرش شوگا هم شماره اون رو نداشت
...
ات رسید به خونه
خسته بود.. به خاطر روز پر کاری که داشت بدنش درد میکرد... لباش هاشو عوض کرد و به حموم رفت... وان رو پر کرد و نشست... حداقل اینجوری میتونست کمی بهتر شه....
ویو شوگا
رسیدم خونه
خیلی خسته شده بودم
لباسامو عوض کردم و دوش گرفتم
روی تخت دراز کشیدم و گوشیمو روشن کردم
ات.... توی گوگل مطالب زیادی دربارش بود
اینطور که معلومه ایدل محبوبی بود و فندم خوبی هم داشت
... داشتم فیلم های رقص ات رو نگاه میکردم که یادم افتاد باید بهش زنگ میزدم... من که شمارشو ندارم.... بگزار به نامجون زنگ بزنم شاید اون داشته باشه
.....(زنگ میزنه به نامجون)
_سلام نامجون
#سلام شوگا
_میگم تو شماره ات رو داری؟
#نه بعدش هم برای چی این وقت شب شماره اون رو میخوای
_نداری.. پس خداحافظ
#شوگا صبر کن
_بله
#... ببینم چیکار میتونم برات انجام بدم
_ممنون.. 😊 شب به خیر
#شب خوش
....
اگه الان زنگ بزنم به ات یعنی خوابه؟.... زنگ نزنم هم میگه که بهمگفت زنگ میزوه ولی نزد..
خدایا ساعت سه صبح. چه غلطی کنم....!!!
تو فکر بودم که نامجون پیام داد
شماره ات رو فرستاده بود
پیام دادم و ازش تشکر کردم
..... شماره رو گرفتم و گوشی رو کنار گوشم گزاشتم ...
ویو ات
داشتم موهامو میشستم که دیدم صدای زنگ گوشیم میاد
یعنی کی زنگ زدی؟ اونم ساعت سه صبح؟
صدا قطع شد
موهامو شستم و بدنمو خشک کردم.. حوله رو دور بدنم پیچیدم و سمت تخت رفتم
گوشیمو برداشتم
منیجر بود... اخه ادم ساعت سه شب زنک میزنه به یه نفر...
دوباره باهاش تماس گرفتم
ـ..... تماس که تموم شد نفس عمیقی کشیدم... فردا باید برم عکاسی
خیلی خسته بودم.. لباس هامو پوشیدم و موهامو سشوار کشیدم... روی تخت دراز کشیدم گوشیمو بی صدا کردم و.....
ویو شوگا
با ات تماس گرفتم ولی جواب نداد
بار دوم زنک زدم.. انگار داشت با کسی صحبت میکرد.. اخه کی میتونه ساعت سه صبح به ات زنگ بزنه....
نگرانش بودم.... دوباره تماس گرفتم ولی جواب نداد
خیلی نگران بودم
رفتم طبقه پایین و از یخچال بطری اب رو برداشتم.... نگران در طول اشپزخونه قدم میزدم که......
۶.۷k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.