به اسرار شماها دوباره داستان کریپی😀
به اسرار شماها دوباره داستان کریپی😀
من با خواهر برادر و مادرم و پدرم زندگی میکنم😊
چند روزی بود که توی اینترنت یه نفر با پیجای مختلف مزاحمم میشد... اهمیتی نمیدادم و همه پیجارو بلاک میکردم...
و اصلا فکرشو نمیکردم کارم به اینجاها برسه... با هر شماره ای که پیام میداد بلاک میشد ولی دیگه اعصابمو خورد کرد و ازش پرسیدم چی میخوای؟ گفت چیزی نمیخوام😶
گفتم پس چرا پیام میدی؟ گفت هیششش
گفتم هاع؟ گفت گرمته؟ گفتم چ... چی؟ چون من واقعا گرمم بود...
بعد شروع کرد به آدرس خونمو گفتن اسممو گفتن و اینکه چه لباسی پوشیدمو... دیگه واقعا ترسیده بودم
رفتم پیش پلیس و همچیرو گفتم
بعدش معلوم شد اون دزد بوده که وقتی ما نبودیم تو اتاقم دوربین گزاشته...
یا حضرت بیبی گوریل😶
من با خواهر برادر و مادرم و پدرم زندگی میکنم😊
چند روزی بود که توی اینترنت یه نفر با پیجای مختلف مزاحمم میشد... اهمیتی نمیدادم و همه پیجارو بلاک میکردم...
و اصلا فکرشو نمیکردم کارم به اینجاها برسه... با هر شماره ای که پیام میداد بلاک میشد ولی دیگه اعصابمو خورد کرد و ازش پرسیدم چی میخوای؟ گفت چیزی نمیخوام😶
گفتم پس چرا پیام میدی؟ گفت هیششش
گفتم هاع؟ گفت گرمته؟ گفتم چ... چی؟ چون من واقعا گرمم بود...
بعد شروع کرد به آدرس خونمو گفتن اسممو گفتن و اینکه چه لباسی پوشیدمو... دیگه واقعا ترسیده بودم
رفتم پیش پلیس و همچیرو گفتم
بعدش معلوم شد اون دزد بوده که وقتی ما نبودیم تو اتاقم دوربین گزاشته...
یا حضرت بیبی گوریل😶
۶۷۴
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.