ببر وحشی part 6
تهیونگ ویو
بعد از چند مین رسیدیم و پیاده شدیم و اومدیم داخل .. مثل همیشه بوی سیگار و الکل میومد و رفتیم داخل و با افرادم یه چیزی سفارش دادیم و خوردیم که یهو موقع بازی شد .. خب خب .. ببینیم رقیب این هفتمون کیه ..
.... : کیم تهیونگ با ... پارک ا.ت
ا.ت : ( توی دلش ) نههه .. افتادم با این پسره .. ( و نشست سر میز و تهیونگ هم اومد و نشست روبه روش )
تهیونگ ویو
افتادم با یه دختر که خیلی خوشگل بود و یکم هم لباسش باز بود اما چقدر برام اشناست .. فهمیدم .. همون دختر اون شبیست .. پس اسمش ا.ته .. هه خیال کرده میتونه من را شکست بده ..
.... : خب شرط ببندین
ا.ت : باشه ( روبه تهیونگ ) اگه من بردم باید نصف داراییت را بدی به من
تهیونگ : ( نیشخند ) .. باشه اما اگه من بردم باید بری و ببرم را از خونهی اون یارو بیاری
ا.ت : .. ببرت
تهیونگ : اره .. ببرم همونی که اون شب به لطف تو دادمش به اون یارو
ا.ت : ..با..شه
.... : خب.. بازی شروع شد
ا.ت ویو
انگاری من را شناخته بود .. بازی شروع شد و راند اول را من بردم اما راند بعدی را اون برد ... این راند .. راند اخر بود و برنده مشخص میشد .. استرس کل بدنم را گرفته بود این کارت آخر بود و برنده فقط با این کارت مشخص میشد .. قرار بود که همزمان باهم کارت ها را اون طرفی کنیم .. بعد از چند دقیقه کارت ها را اون طرفی کردیم و ...
تهیونگ ویو
با اون دختره ا.ت کارت ها را اون طرفی کردیم و .. میدونستم .. من بردم ..
تهیونگ : .. ( نیشخند ) دیدی خانم کوچولو .. تو برای این کارا زیادی کوچیکی ..
ا.ت : ... امکان .. نداره تو تقلب کردی
تهیونگ : .. ( نیشخند ) .. حالا که باختی این را میگی .. حالا که دیدی من بردم .. باید بری و برام ببرم را بیاری .. اوک ( و از سر جاش بلند شد و ویسکی که ته لیوانش بود را با یه نفس خورد و با الکس راه افتادند و پیش ا.ت که نشسته بود وایساد و روی شونش زد و گفت )
تهیونگ : تا پنج روز وقت داری .. اما اگه بیشتر از پنج روز شد .. خیلی بد میشه ( و با الکس رفتند )
ا.ت ویو
هه .. این تازه اولشه کیم تهیونگ .. از سرجام بلند شدم و عصبی بودم و از بار زدم بیرون و سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت خونه .. لعنتی .. بعد از چند مین رسیدم و وارد خونه شدم و لیا سریع اومد سمتم ..
لیا : ..ا.ت چیشد .. کی برد ( نگران )
ا.ت : باختم
لیا : چییی ( تعجب )
لیا : چطوری
ا.ت : نمیدونم
لیا: با کی افتادی
ا.ت : همون که اون موقع مشخصاتش را بهم دادی
لیا : تهیونگ
ا.ت : اره
لیا : خب .. حالا ازت چی میخواد
ا.ت : باید براش همون ببرش که دست اون یاروعه را ببرم
لیا : خب ..چطور میخوای این کار را بکنی
ا.ت : .. فعلا نمیدونم اما .. تا پنج روز وقت دارم
لیا : اوک ..
ا.ت : بیا بریم بخوابیم
لیا : باشه ..
(صبح)
لیا ویو
این چند هفته با ا.ت صمیمی تر شدم و من توی خونش میمونم .. صبح بلند شدیم و صبحانه را خوردیم و نشستیم تا فکر کنیم که چطوری ببر تهیونگ را از اون یارو بگیریم ..
ا.ت : چیکار کنیم
لیا : نمیدونم .. وایسا فکر کنیم
ا.ت : اوک .. میگم نمیشه همینطوری برم و بگم ببر را بده
لیا : .. ا.ت حالت خوبه .. درسته که اون به تو برای بردن قمار مدیونه اما نه تا این حد
ا.ت : درسته ..
لیا : پس چیکار کنیم ..
ا.ت : عااام .. یه لحظه وایسا .. فهمیدم
لیا : چی
ا.ت : ...
پارت ۶ تموم شد ✨🤍✨
لطفاً حمایییییتتتت کنید ❤️✨
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🫠🪐
شرط
لایک : ۹۰
کامنت : ۷۰
اسلاید دو لباس ا.ت
اسلاید سه لباس تهیونگ
بعد از چند مین رسیدیم و پیاده شدیم و اومدیم داخل .. مثل همیشه بوی سیگار و الکل میومد و رفتیم داخل و با افرادم یه چیزی سفارش دادیم و خوردیم که یهو موقع بازی شد .. خب خب .. ببینیم رقیب این هفتمون کیه ..
.... : کیم تهیونگ با ... پارک ا.ت
ا.ت : ( توی دلش ) نههه .. افتادم با این پسره .. ( و نشست سر میز و تهیونگ هم اومد و نشست روبه روش )
تهیونگ ویو
افتادم با یه دختر که خیلی خوشگل بود و یکم هم لباسش باز بود اما چقدر برام اشناست .. فهمیدم .. همون دختر اون شبیست .. پس اسمش ا.ته .. هه خیال کرده میتونه من را شکست بده ..
.... : خب شرط ببندین
ا.ت : باشه ( روبه تهیونگ ) اگه من بردم باید نصف داراییت را بدی به من
تهیونگ : ( نیشخند ) .. باشه اما اگه من بردم باید بری و ببرم را از خونهی اون یارو بیاری
ا.ت : .. ببرت
تهیونگ : اره .. ببرم همونی که اون شب به لطف تو دادمش به اون یارو
ا.ت : ..با..شه
.... : خب.. بازی شروع شد
ا.ت ویو
انگاری من را شناخته بود .. بازی شروع شد و راند اول را من بردم اما راند بعدی را اون برد ... این راند .. راند اخر بود و برنده مشخص میشد .. استرس کل بدنم را گرفته بود این کارت آخر بود و برنده فقط با این کارت مشخص میشد .. قرار بود که همزمان باهم کارت ها را اون طرفی کنیم .. بعد از چند دقیقه کارت ها را اون طرفی کردیم و ...
تهیونگ ویو
با اون دختره ا.ت کارت ها را اون طرفی کردیم و .. میدونستم .. من بردم ..
تهیونگ : .. ( نیشخند ) دیدی خانم کوچولو .. تو برای این کارا زیادی کوچیکی ..
ا.ت : ... امکان .. نداره تو تقلب کردی
تهیونگ : .. ( نیشخند ) .. حالا که باختی این را میگی .. حالا که دیدی من بردم .. باید بری و برام ببرم را بیاری .. اوک ( و از سر جاش بلند شد و ویسکی که ته لیوانش بود را با یه نفس خورد و با الکس راه افتادند و پیش ا.ت که نشسته بود وایساد و روی شونش زد و گفت )
تهیونگ : تا پنج روز وقت داری .. اما اگه بیشتر از پنج روز شد .. خیلی بد میشه ( و با الکس رفتند )
ا.ت ویو
هه .. این تازه اولشه کیم تهیونگ .. از سرجام بلند شدم و عصبی بودم و از بار زدم بیرون و سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت خونه .. لعنتی .. بعد از چند مین رسیدم و وارد خونه شدم و لیا سریع اومد سمتم ..
لیا : ..ا.ت چیشد .. کی برد ( نگران )
ا.ت : باختم
لیا : چییی ( تعجب )
لیا : چطوری
ا.ت : نمیدونم
لیا: با کی افتادی
ا.ت : همون که اون موقع مشخصاتش را بهم دادی
لیا : تهیونگ
ا.ت : اره
لیا : خب .. حالا ازت چی میخواد
ا.ت : باید براش همون ببرش که دست اون یاروعه را ببرم
لیا : خب ..چطور میخوای این کار را بکنی
ا.ت : .. فعلا نمیدونم اما .. تا پنج روز وقت دارم
لیا : اوک ..
ا.ت : بیا بریم بخوابیم
لیا : باشه ..
(صبح)
لیا ویو
این چند هفته با ا.ت صمیمی تر شدم و من توی خونش میمونم .. صبح بلند شدیم و صبحانه را خوردیم و نشستیم تا فکر کنیم که چطوری ببر تهیونگ را از اون یارو بگیریم ..
ا.ت : چیکار کنیم
لیا : نمیدونم .. وایسا فکر کنیم
ا.ت : اوک .. میگم نمیشه همینطوری برم و بگم ببر را بده
لیا : .. ا.ت حالت خوبه .. درسته که اون به تو برای بردن قمار مدیونه اما نه تا این حد
ا.ت : درسته ..
لیا : پس چیکار کنیم ..
ا.ت : عااام .. یه لحظه وایسا .. فهمیدم
لیا : چی
ا.ت : ...
پارت ۶ تموم شد ✨🤍✨
لطفاً حمایییییتتتت کنید ❤️✨
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🫠🪐
شرط
لایک : ۹۰
کامنت : ۷۰
اسلاید دو لباس ا.ت
اسلاید سه لباس تهیونگ
۳۸.۵k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.