شیرین ترین دروغی که گفتم part ⁶
و باز هم منتظر جواب من نشد و رفت
+:این دختر چشه
پشت میز نشستم و به پرونده های روی میز نگاه میکردم که چونگ هوا و جوهی همرا یه دکتر وارد بخش شدن
حتما دکتر کیم هس چون چنان بهش چسبیده بودن که انگار احتنال داشت هر لحظه بهش حمله کنن
چون پشت میز نشسته بودم و از اونجا که پیشخوان بلند بود نمیتونستن منو ببینن داشتم دکتر کیم رو دید میزدم
قد بلندی داشت..صورتی گرد داشت و پوستش کمی برنز بود موهاش و چشماش مشکی بودن و لب نازکی داشت که به صورتش میاومد
قیافش خوب بود ولی نا اونقد که میگفتن
نگاهمو ازشون گرفتم و به روبه رو خیره شدم که سویون زنگ زد که ازم خواست اطلاعات پرونده بیماری رو که میخواد براش بخونم
چون قفسه ها پشتم بود بلند شدم و مشغول گشتن شدم بعد از اینکه اطلاعات و براش خوندم گف:
×:راستی دکتر کیم اومد
+:نمیدونم همین الان دیدمش
×:مطمئنی
+:اره ولی اونقدری هم خوشگل نبود که چونگ هوا بخواد بهش بچسبه اونطوری که شما درمورد این دکتر کیم حرف میزدین من فک میکردم با الههای چیزی طرفم
×:فک کنم چشات مشکلی چیزی داره
+:نخیرم سالمه..من نمیگم قیافش بد بود ولی خوشگل هم نبود
×:وایسا الان من میام بالا
تلفن رو قطع کردم و پرونده رو سرجاش گذاشتم همین که برگشتم متوجه دوتا چشم قهوهای تیره شدم که بهم زل زده بود
با تعجب به دکتری که با لبخند شیطونی براندازم میکردم نگاه کردم
بعد از چند ثانیه گف:
_:همیشه اینقد زود مردم رو قضاوف میکنی؟
متوجه حرفش نشدم و گفتم:
+:ببخشید؟
_:میگم همیشه اینقد زود مردم رو قضاوت میکنی؟
از لبخند و شیطنتی که توی چشماش بود خوشم نیومد با اخم گفتم:
+:کمکی از دستم برمیاد؟
معلوم بود از این بحث خوشش اومده
دستش رو گذاشت روی میز و سرش رو به دستش تکیه داد و گف:
_:چطور دلت میاد درمورد دکتر کیم اینطوری بگی؟..اخه انصافه که بگی خوشگل نیس؟
+:شما داشتین به حرفهای من گوش میدادین؟
خندیدو با بیرون اوردن برگهای از جیبش گف:
_:من فقط اومدا بودم اینو بدم که پشت به من بودی و متوجه حضور من نشدی..بهدم چون اینجا ساکت بود متوجه حرفاتون شدم
دوباره شیطونی نگاهم کرد و ادامه داد:
_:ولی اعتماد به نفسمو زیر پاهاتون له کردین تا اونجا که میدونم همه بهم میگن خوشگلم و
میون حرفش پریدم و گفتم:
+:شما میتونستین حضورتون رو اعلام کنین بعد اعتماد به نفستون
تازه متوجه حرفش شدم
+:این دختر چشه
پشت میز نشستم و به پرونده های روی میز نگاه میکردم که چونگ هوا و جوهی همرا یه دکتر وارد بخش شدن
حتما دکتر کیم هس چون چنان بهش چسبیده بودن که انگار احتنال داشت هر لحظه بهش حمله کنن
چون پشت میز نشسته بودم و از اونجا که پیشخوان بلند بود نمیتونستن منو ببینن داشتم دکتر کیم رو دید میزدم
قد بلندی داشت..صورتی گرد داشت و پوستش کمی برنز بود موهاش و چشماش مشکی بودن و لب نازکی داشت که به صورتش میاومد
قیافش خوب بود ولی نا اونقد که میگفتن
نگاهمو ازشون گرفتم و به روبه رو خیره شدم که سویون زنگ زد که ازم خواست اطلاعات پرونده بیماری رو که میخواد براش بخونم
چون قفسه ها پشتم بود بلند شدم و مشغول گشتن شدم بعد از اینکه اطلاعات و براش خوندم گف:
×:راستی دکتر کیم اومد
+:نمیدونم همین الان دیدمش
×:مطمئنی
+:اره ولی اونقدری هم خوشگل نبود که چونگ هوا بخواد بهش بچسبه اونطوری که شما درمورد این دکتر کیم حرف میزدین من فک میکردم با الههای چیزی طرفم
×:فک کنم چشات مشکلی چیزی داره
+:نخیرم سالمه..من نمیگم قیافش بد بود ولی خوشگل هم نبود
×:وایسا الان من میام بالا
تلفن رو قطع کردم و پرونده رو سرجاش گذاشتم همین که برگشتم متوجه دوتا چشم قهوهای تیره شدم که بهم زل زده بود
با تعجب به دکتری که با لبخند شیطونی براندازم میکردم نگاه کردم
بعد از چند ثانیه گف:
_:همیشه اینقد زود مردم رو قضاوف میکنی؟
متوجه حرفش نشدم و گفتم:
+:ببخشید؟
_:میگم همیشه اینقد زود مردم رو قضاوت میکنی؟
از لبخند و شیطنتی که توی چشماش بود خوشم نیومد با اخم گفتم:
+:کمکی از دستم برمیاد؟
معلوم بود از این بحث خوشش اومده
دستش رو گذاشت روی میز و سرش رو به دستش تکیه داد و گف:
_:چطور دلت میاد درمورد دکتر کیم اینطوری بگی؟..اخه انصافه که بگی خوشگل نیس؟
+:شما داشتین به حرفهای من گوش میدادین؟
خندیدو با بیرون اوردن برگهای از جیبش گف:
_:من فقط اومدا بودم اینو بدم که پشت به من بودی و متوجه حضور من نشدی..بهدم چون اینجا ساکت بود متوجه حرفاتون شدم
دوباره شیطونی نگاهم کرد و ادامه داد:
_:ولی اعتماد به نفسمو زیر پاهاتون له کردین تا اونجا که میدونم همه بهم میگن خوشگلم و
میون حرفش پریدم و گفتم:
+:شما میتونستین حضورتون رو اعلام کنین بعد اعتماد به نفستون
تازه متوجه حرفش شدم
۱.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.