Days by Days²⁰
خیلی اروم گفت:من فقط می خواستم یک بار دیگه بوی عطرت رو حس کنم.
احساس کردم قرمز شدم ولی من نمیتونستم قبولش کنم.
خودمو کشیدم عقب و خودم رو زدم به اون راه که هیچ اتفاقی نیوفتاده.
همینجوری که به غروب خورشید نگاه می کردم و قهموم رو با لذت می نوشیدم سونا گفت:
امروز روز اول کاریت نیست.؟
اره ولی اون از کجا می دونست...! گفتم چرا..چطور مگه؟
گفت:دیرت نشده؟!...چیییییی ساعت ۵ بود من باید ۶ و ۳۰ اونجا باشم..
پاشدم که برم گفت می خوای با موتور برسونمت؟
بهترین چیز رو برای الان بهم پیشنهاد کرد..سریع قبول کردم و راه افتادیم،کمی سخت بود که کمرشو بگیرم برای همین خیلی شلکی دست رو کمرش بود.
کمی خندید و پاشو رو گاز گذاشت.جوری رانندگی کرد که ۱ سال رابطم جلوی چشمام دیده شد..
داشتم از این بو از غروب خورشید و از طعم قهوه ای که هنوز طعمش رو حس می کردم لذت می بردم.
به خودم که اومدم دیدم دم خونم ازش تشکر کردم و پیاده شدم.اونم گفت...۱ ساعت دیگه میبینمت عزیزم...
چی...
چه گلواژه ای گفتتتتت....چیزی نگفتم و رفتم بالا..
پس قراره بیاد استخر،،،معلومه از هر فرستی استفاده می کنه..
احساس کردم قرمز شدم ولی من نمیتونستم قبولش کنم.
خودمو کشیدم عقب و خودم رو زدم به اون راه که هیچ اتفاقی نیوفتاده.
همینجوری که به غروب خورشید نگاه می کردم و قهموم رو با لذت می نوشیدم سونا گفت:
امروز روز اول کاریت نیست.؟
اره ولی اون از کجا می دونست...! گفتم چرا..چطور مگه؟
گفت:دیرت نشده؟!...چیییییی ساعت ۵ بود من باید ۶ و ۳۰ اونجا باشم..
پاشدم که برم گفت می خوای با موتور برسونمت؟
بهترین چیز رو برای الان بهم پیشنهاد کرد..سریع قبول کردم و راه افتادیم،کمی سخت بود که کمرشو بگیرم برای همین خیلی شلکی دست رو کمرش بود.
کمی خندید و پاشو رو گاز گذاشت.جوری رانندگی کرد که ۱ سال رابطم جلوی چشمام دیده شد..
داشتم از این بو از غروب خورشید و از طعم قهوه ای که هنوز طعمش رو حس می کردم لذت می بردم.
به خودم که اومدم دیدم دم خونم ازش تشکر کردم و پیاده شدم.اونم گفت...۱ ساعت دیگه میبینمت عزیزم...
چی...
چه گلواژه ای گفتتتتت....چیزی نگفتم و رفتم بالا..
پس قراره بیاد استخر،،،معلومه از هر فرستی استفاده می کنه..
۲.۷k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.