Jazire Iasland ¹

Jazire Iasland ¹
part: 2
امیر:ینی چی
ارشد:ینی ترسیدم
ترسیدم بگم و پسم بزنه و‌برگی ک تو دسته رو بسوزونم
امیر:تو برای این کار اصن رفتی
ارشد:جفتمون باهم ب امستردام سفرکرده بودیم
نمیخاستم سفرش رو خراب کنم
امیر:ارشد خیلی احساسی برخورد میکنی
امیدوارم وقتی رسید تهران جواب داشته باشی
منم کمکت میکنم رفیق
ارشد:مرسی ک هستین
امیر:چشمک ریزی زدم و رفتیم سمت الاچیق
ارشد:معرفی نکردین سرکار خانم رو بجا نیاوردم
پانی:بامنی
ارشد:نه بابا با امیرم
پانی:از خجالت اب شدم من پانیم مادرتون اطلاع دارن
ارشد:مادر اطلاع دارن ولی من نه
اگر نمیگی میتونی بری از عمارت
پانی:مادر گفتن بیام تو این جشن
ارشد:متوجه شدم ازجام پاشدم رفتم سر میز شام تو عمارت این کارا چیه زیبا
زیبا:مادر باهم حرف میزنیم
ارشد:قلبم تیر کشید زیبارو نگا کردم نشستم همونجا
(00:56)
ارشد:اومدم تو اتاق در کشو باز کردم عه لواشکام
برداشتم نشستم تو تخت رفتم تو گوشی
(۳ مین بعد)
امیر:خوابی
ارشد:نه
امیر:دراز کشیدم کنارش
هرچن ندیدم اون دخترو ولی مطمعنم انقد گیری روش اونم تورو دوز داره
ارشد:عکسشو اوردم نشونش دادم بیخیال بابا این منو دوز داشته باشه
امیر:عووو چقد دافه
ارشد:فردا پرواز داره
امیر:این ورزشکار والیباله ها
ارشد:میدونم
تو والیبال ساحلی میتونم ببینمش
امیر:دردت چیه پسر
ارشد:هیچی خوابم میاد
امیر:مرض