پارت19
گفتم بیرون از دستشویی دیدم! <br>
+بازم ریدم! <br>
دیدم جونگکوک رویه کاناپه با لبخنده شیرینو خرگوشیش نشسته<br>
تا دیدمش رفتم تو دستشویی<br>
پرش زمانی<br>
تویه دستشویی بودم<br>
+واییی صدایه در اومد اون ک رفته بوددد<br>
ینی تمام حرف هامو شنیددددددددددد؟ <br>
تهیونگ عزیزممممم بدجوری تِر زدی!!!! <br>
یهو دره دستشویی باز شد<br>
جونگکوک با همون لبخندش اومد داخل اروم دستمو گرفت کشوندم بیرون<br>
+ببین اصن نمیدونم چیشد که ناخوداگاه لبم رویه لبت عنچه شد اصلا دل بخواه نبود<br>
اصلانم خوشم نیومد<br>
عییی چقدرر چندش بود<br>
الانه ک بالا بیارم<br>
کوک چشاشو درشت کرده بودو ریز ریز میخندید<br>
+چیهههه؟ <br>
_معلوم بود از حرفات! <br>
+عیییی برو بابا<br>
منو تکیه داد به دیوار<br>
خودشو چسبوند بهم<br>
با تعجب نگاهش کردم<br>
دستشو رویه صورتم کشیدو گفت؛ حالا ک شروعش کردی بزار من تمومش کنم! <br>
+جونگکوک من.... <br>
تا اومدم حرف بزنم<br>
لبشو گذاشت رویه لبم<br>
دستشم گذاشت پشت گردنم<br>
چشم هاشو بستو محکم مک زد<br>
انقدر از تعجب چشم هام باز شده بود ک حس کردم چشمم الان میزنه بیرون<br>
منم چاره ای جز همراهی نداشتم<br>
البتههه بگما<br>
خیلی واسم عجیب بودددددد منم خوشم میومد<br>
بعد از چند دقیقه تمومش کرد<br>
با خجالت نگاهش کردم<br>
خندید<br>
+ا... این چ... چ کاری بود هاااا؟ <br>
خندید<br>
_فردت میبینمت کیوتچه<br>
داشت میرفت مچشو گرفتم<br>
برگشت سمتم<br>
یه بوسه رو لبش زدم<br>
+شبت خوش چاگیا! <br>
بعد سریع رفتم تو دستشویی<br>
کوک خندیدو گفت: شبه توهم خوش بیبی کیوتم<br>
بعد رفت<br>
یک ساعت بعد<br>
تهیونگگگگ عقلتوووو اززز دستتت دادیییییییییی<br>
اوننننن چچچچ کارییییییی بوددددد ضکبمینلتقتبتصنزبییحزحصنب<br>
خاکککک بر سرتتتتتتتتتتت<br>
*فردا*<br>
رفتم سمت خونه کوک<br>
قرار بود به یه مهمونی بریم تا من نقش کاپلش رو بازی کنم<br>
یه لباس شیک دادن بهم پوشیدم<br>اسلاید بعدی!(لباس ته)
اما... <br>
اماااا<br>
وقتی جونگکوک رو با استایل دیدم! <br>(اسلاید سوم)
دلم میخواستتتتت<br>
جونمو براش بدم<br>
خیلی جیگر شده بود <br>
دستمو گذاشتم رویه قلبم<br>
تند تند میزد ینی... <br>
ادامه دارد..
+بازم ریدم! <br>
دیدم جونگکوک رویه کاناپه با لبخنده شیرینو خرگوشیش نشسته<br>
تا دیدمش رفتم تو دستشویی<br>
پرش زمانی<br>
تویه دستشویی بودم<br>
+واییی صدایه در اومد اون ک رفته بوددد<br>
ینی تمام حرف هامو شنیددددددددددد؟ <br>
تهیونگ عزیزممممم بدجوری تِر زدی!!!! <br>
یهو دره دستشویی باز شد<br>
جونگکوک با همون لبخندش اومد داخل اروم دستمو گرفت کشوندم بیرون<br>
+ببین اصن نمیدونم چیشد که ناخوداگاه لبم رویه لبت عنچه شد اصلا دل بخواه نبود<br>
اصلانم خوشم نیومد<br>
عییی چقدرر چندش بود<br>
الانه ک بالا بیارم<br>
کوک چشاشو درشت کرده بودو ریز ریز میخندید<br>
+چیهههه؟ <br>
_معلوم بود از حرفات! <br>
+عیییی برو بابا<br>
منو تکیه داد به دیوار<br>
خودشو چسبوند بهم<br>
با تعجب نگاهش کردم<br>
دستشو رویه صورتم کشیدو گفت؛ حالا ک شروعش کردی بزار من تمومش کنم! <br>
+جونگکوک من.... <br>
تا اومدم حرف بزنم<br>
لبشو گذاشت رویه لبم<br>
دستشم گذاشت پشت گردنم<br>
چشم هاشو بستو محکم مک زد<br>
انقدر از تعجب چشم هام باز شده بود ک حس کردم چشمم الان میزنه بیرون<br>
منم چاره ای جز همراهی نداشتم<br>
البتههه بگما<br>
خیلی واسم عجیب بودددددد منم خوشم میومد<br>
بعد از چند دقیقه تمومش کرد<br>
با خجالت نگاهش کردم<br>
خندید<br>
+ا... این چ... چ کاری بود هاااا؟ <br>
خندید<br>
_فردت میبینمت کیوتچه<br>
داشت میرفت مچشو گرفتم<br>
برگشت سمتم<br>
یه بوسه رو لبش زدم<br>
+شبت خوش چاگیا! <br>
بعد سریع رفتم تو دستشویی<br>
کوک خندیدو گفت: شبه توهم خوش بیبی کیوتم<br>
بعد رفت<br>
یک ساعت بعد<br>
تهیونگگگگ عقلتوووو اززز دستتت دادیییییییییی<br>
اوننننن چچچچ کارییییییی بوددددد ضکبمینلتقتبتصنزبییحزحصنب<br>
خاکککک بر سرتتتتتتتتتتت<br>
*فردا*<br>
رفتم سمت خونه کوک<br>
قرار بود به یه مهمونی بریم تا من نقش کاپلش رو بازی کنم<br>
یه لباس شیک دادن بهم پوشیدم<br>اسلاید بعدی!(لباس ته)
اما... <br>
اماااا<br>
وقتی جونگکوک رو با استایل دیدم! <br>(اسلاید سوم)
دلم میخواستتتتت<br>
جونمو براش بدم<br>
خیلی جیگر شده بود <br>
دستمو گذاشتم رویه قلبم<br>
تند تند میزد ینی... <br>
ادامه دارد..
۸.۸k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.