اشک حسرت پارت ۱۶۹
#اشک حسرت #پارت ۱۶۹
آسمان :
امیدم اومد خونه ویه ربع بعدش حمید ونامزادش پانیذ وخاله مهتاب نامزاد حمید دختر خوشگل وخوش رویی بود واز وقتی اومده بود منو گرفته بود به حرف حمید ریز ریز می خندید ونمی دونم چرا وقت شامم به منو هدیه کمک کرد واون یکی پانیذ با بچه ها سرگرم بود میز رو می چیدم زنگ زدن وامید رفت طرف آیفون بعد برگشت وگفت : آیدینه آسمان اومده دنبال آرمیس
- تو این هوا
امید : چرا از قبل خبر نداده ؟
رفتم لباسمو پوشیدم ورفتم پایین آیدین پشت در منتظر بود با دیدنم گفت : اومدم آرمیس رو ببرم
- داره بازی می کنه سرده کجا ببریش
آیدین : اومدم دخترمو ببینم این بده
- این موقع ای شب ؟
آیدین : اره دیگه برو بیارش .
از نگاهش عصبی شدم وگفتم : نمیارم فقط جمعه ها می تونی اونو ببری خیلی بهت لطف می کنم که اونو در هفته چند بار می بینی
آیدین : با دم شیر بازی نکن آسمان
- اونم تو شیر باشی
پوزخندی بهش زدم
هولم داد خوردم تو در از درد نتونستم جیغم بزنم وافتادم رو زمین با خشم نگاهم کرد وگفت : هنوزم زبون نفهمی
- چیکار می کنی تو عوضی ...
نفس کشیدن برام سخت بودبا درد سعید رو نگاه کردم
آیدین : به تو ربطی نداره
سعید اومد کنارم ودستمو گرفت
- بلند شو آسمان زمین خیسه
از درد وسرمامی لرزیدم سعید عصبی آیدین رو نگاه کرد ودستشو گذاشت رو زنگ
- کیه
سعید با خشم غرید : امید بیا پایین زود باش
آیدین رفت عقب وگفت : نمی خواستم آسیب ببینه نمی دونم چی شد
سعید : تو مریضی ..
آسمان ...می تونی بلند شی کجات ضربه خورده ...
دستشو محکم فشردم ناراحت نگاهم کرد
- چی شده سعید ..آسمان چت شده
امید اومد وبغلم کرد از درد چنگ زدم به پیرهنش
سعید : عوضی نامرد رفت
امید : کار آیدینه
سعید : اره ببرش دکتر امید : باشه لباسش خیس شده
امید بردتم تو خونه همه با دیدنم هجوم آوردن طرفم با گریه سرمو تو سینه ای امید قایم کردم منو برد تو اتاقم هدیه وخاله مهتابم اومدن هدیه لباسمو زد بالاوبا دیدن کمرم با خشم گفت : همین الان زنگ می زنی کلانتری امید زود ...
امید : چی شده بود خواهر
- می خواست بیاد تو هولم داد خوردم تو در
آسمان :
امیدم اومد خونه ویه ربع بعدش حمید ونامزادش پانیذ وخاله مهتاب نامزاد حمید دختر خوشگل وخوش رویی بود واز وقتی اومده بود منو گرفته بود به حرف حمید ریز ریز می خندید ونمی دونم چرا وقت شامم به منو هدیه کمک کرد واون یکی پانیذ با بچه ها سرگرم بود میز رو می چیدم زنگ زدن وامید رفت طرف آیفون بعد برگشت وگفت : آیدینه آسمان اومده دنبال آرمیس
- تو این هوا
امید : چرا از قبل خبر نداده ؟
رفتم لباسمو پوشیدم ورفتم پایین آیدین پشت در منتظر بود با دیدنم گفت : اومدم آرمیس رو ببرم
- داره بازی می کنه سرده کجا ببریش
آیدین : اومدم دخترمو ببینم این بده
- این موقع ای شب ؟
آیدین : اره دیگه برو بیارش .
از نگاهش عصبی شدم وگفتم : نمیارم فقط جمعه ها می تونی اونو ببری خیلی بهت لطف می کنم که اونو در هفته چند بار می بینی
آیدین : با دم شیر بازی نکن آسمان
- اونم تو شیر باشی
پوزخندی بهش زدم
هولم داد خوردم تو در از درد نتونستم جیغم بزنم وافتادم رو زمین با خشم نگاهم کرد وگفت : هنوزم زبون نفهمی
- چیکار می کنی تو عوضی ...
نفس کشیدن برام سخت بودبا درد سعید رو نگاه کردم
آیدین : به تو ربطی نداره
سعید اومد کنارم ودستمو گرفت
- بلند شو آسمان زمین خیسه
از درد وسرمامی لرزیدم سعید عصبی آیدین رو نگاه کرد ودستشو گذاشت رو زنگ
- کیه
سعید با خشم غرید : امید بیا پایین زود باش
آیدین رفت عقب وگفت : نمی خواستم آسیب ببینه نمی دونم چی شد
سعید : تو مریضی ..
آسمان ...می تونی بلند شی کجات ضربه خورده ...
دستشو محکم فشردم ناراحت نگاهم کرد
- چی شده سعید ..آسمان چت شده
امید اومد وبغلم کرد از درد چنگ زدم به پیرهنش
سعید : عوضی نامرد رفت
امید : کار آیدینه
سعید : اره ببرش دکتر امید : باشه لباسش خیس شده
امید بردتم تو خونه همه با دیدنم هجوم آوردن طرفم با گریه سرمو تو سینه ای امید قایم کردم منو برد تو اتاقم هدیه وخاله مهتابم اومدن هدیه لباسمو زد بالاوبا دیدن کمرم با خشم گفت : همین الان زنگ می زنی کلانتری امید زود ...
امید : چی شده بود خواهر
- می خواست بیاد تو هولم داد خوردم تو در
۱۸.۳k
۱۲ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.