پارت ۵۹ : Black Woolf...
اجوما : ۱ بعد از ظهر عزیزم
جونگ کوک: آهان بابت غذا ممنونم
اجوما : خواهش میکنم پسرم و رفت و درک قفل کرد
جونگ کوک اگه میتونست صد در صد پاچه ی اجوما رو میگرفت ولی اون پیرزن که تقصیری نداشت یه خدمتکار ساده بود
بلید فرار میکرد
رفت سمت پنجره
واییییی اخخخخ جون باز بود باید صبر میکرد تا شب بشه آروم رفت روی تخت
غذا
العان به تنها چیزی که فکر نمیکرد غذا بود
آروم سینی رو گداشت روی عسلی کنار تخت و دراز کشید
همه اتفاقات و فکر ها توی سرش میچرخیدن و آزارش می دادن
بلاخره فکرها رو ول کرد و آروم چرخید که با ساعت دیجیتالی روی عسلی تخت مواجه شد
ساعت ۵ عصر رو نشون میداد با کلافه گی بلند شد و به سمتی در در کنار اتاق رفت بازش که کرد دید یه حموم و دستشویی کاملا مجهزه
حموم از دستشویی جدا بود
آروم به سمت دستشویی رفت
بعد از شستن دست هاش به سمت تخت رفت
پاهاش رو بغل گرفت
کی اینقدر ضعیف شده بود
بلند شد و به سمت پنجره رفت
آفتاب در حال غروب بود و العان بهترین فرصت واسه ی فرار بود آروم از ور پنجره پرید پایین
پاش خيلی درد میکرد ولی با لنگ زدن فراون و از گوشه کنار های باغ آروم داشت میرفت که صدایی که شنید خون توی رگهاش رو منجمد کرد
تهیوتک : جایی تشریف میبری توله امگا( بم و جذاب ولی عصبی )
جونگ کوک آروم برگشت سمت تهیونگ
جونگ کوک: ت..هی ..ونگگگ ( ترس و نعجب )
تهیوتگ : سلام بیبی
جونگ کوک : کار تو بود عوضی ( با بغض و عصبانیت )
تهیوتگ : دیگه نمیتونستم صبر کنم و گفتم چه بهتر که حالا بیای پیش من ( جذاب )
جونگ کوک : چرا ولم نمیکنی بزار برم من میخوام برم پیش مامانم خواهش میکنم ولم کن من،ازت خوشم نمیاد
تهیونگ زانو هاش رو روی زمین گذاشت تا هم قد جونگ کوک بشه
تهیونگ : ولی من ازت خوشم میاد توله خرگوش وبهتره به این وضعیت عادت کنی چون تو دیگه مطعلق به کیم تهیونگی ( بم و جذاب )
جونگ کوک : اینطور نیست و مطمعن باش از دستت فرار میکنم ( عصبی و بغض)
تهیوتک : فعلا که پیش خودمی
و جونگ،کوک رو مثل آب خوردن بلندش کرد،و انداخت روی شونهاش و به تقلاهای جونگ کوک اصلا توجه نمیکرد
به سمت اتاق جونگ کوک رفت و آن رو روی تختش گذاشت
جونگ کوک : کیم تو به هیچ وجه حق نداری من رو زندانی خودت کنی من میخوام برم لطفآ بزار من برم پیش خانوادم
تهیوتک : چرا غذات رو نخوردی
جونگ کوک : خر تو راه در نبر کیم گفتم بزار من برم
تهیوتک: منم گفتم همینجا میمونی به اجوما میگم واست غذا بیاره غذات رو کامل میخوری و گرنه من میدونم و تو توله خرگوش
جونگ کوک: آهان بابت غذا ممنونم
اجوما : خواهش میکنم پسرم و رفت و درک قفل کرد
جونگ کوک اگه میتونست صد در صد پاچه ی اجوما رو میگرفت ولی اون پیرزن که تقصیری نداشت یه خدمتکار ساده بود
بلید فرار میکرد
رفت سمت پنجره
واییییی اخخخخ جون باز بود باید صبر میکرد تا شب بشه آروم رفت روی تخت
غذا
العان به تنها چیزی که فکر نمیکرد غذا بود
آروم سینی رو گداشت روی عسلی کنار تخت و دراز کشید
همه اتفاقات و فکر ها توی سرش میچرخیدن و آزارش می دادن
بلاخره فکرها رو ول کرد و آروم چرخید که با ساعت دیجیتالی روی عسلی تخت مواجه شد
ساعت ۵ عصر رو نشون میداد با کلافه گی بلند شد و به سمتی در در کنار اتاق رفت بازش که کرد دید یه حموم و دستشویی کاملا مجهزه
حموم از دستشویی جدا بود
آروم به سمت دستشویی رفت
بعد از شستن دست هاش به سمت تخت رفت
پاهاش رو بغل گرفت
کی اینقدر ضعیف شده بود
بلند شد و به سمت پنجره رفت
آفتاب در حال غروب بود و العان بهترین فرصت واسه ی فرار بود آروم از ور پنجره پرید پایین
پاش خيلی درد میکرد ولی با لنگ زدن فراون و از گوشه کنار های باغ آروم داشت میرفت که صدایی که شنید خون توی رگهاش رو منجمد کرد
تهیوتک : جایی تشریف میبری توله امگا( بم و جذاب ولی عصبی )
جونگ کوک آروم برگشت سمت تهیونگ
جونگ کوک: ت..هی ..ونگگگ ( ترس و نعجب )
تهیوتگ : سلام بیبی
جونگ کوک : کار تو بود عوضی ( با بغض و عصبانیت )
تهیوتگ : دیگه نمیتونستم صبر کنم و گفتم چه بهتر که حالا بیای پیش من ( جذاب )
جونگ کوک : چرا ولم نمیکنی بزار برم من میخوام برم پیش مامانم خواهش میکنم ولم کن من،ازت خوشم نمیاد
تهیونگ زانو هاش رو روی زمین گذاشت تا هم قد جونگ کوک بشه
تهیونگ : ولی من ازت خوشم میاد توله خرگوش وبهتره به این وضعیت عادت کنی چون تو دیگه مطعلق به کیم تهیونگی ( بم و جذاب )
جونگ کوک : اینطور نیست و مطمعن باش از دستت فرار میکنم ( عصبی و بغض)
تهیوتک : فعلا که پیش خودمی
و جونگ،کوک رو مثل آب خوردن بلندش کرد،و انداخت روی شونهاش و به تقلاهای جونگ کوک اصلا توجه نمیکرد
به سمت اتاق جونگ کوک رفت و آن رو روی تختش گذاشت
جونگ کوک : کیم تو به هیچ وجه حق نداری من رو زندانی خودت کنی من میخوام برم لطفآ بزار من برم پیش خانوادم
تهیوتک : چرا غذات رو نخوردی
جونگ کوک : خر تو راه در نبر کیم گفتم بزار من برم
تهیوتک: منم گفتم همینجا میمونی به اجوما میگم واست غذا بیاره غذات رو کامل میخوری و گرنه من میدونم و تو توله خرگوش
۷.۹k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.