به وقت عاشقی♡... P=1
ساعت01:43
☆بارون...بوی خاک... نم بارون...قدم زدن با عشقت تو کوچه های خلوت سئون اونم تو این هوا حس خاصی داره اما دیگه داره دیر میشه... باید برگردم عمارت...
فردا صبح :
☆اوه... لعنتی! از این عمارت متنفرم! یعنی واقعا میشه یه شب بخوابم دیگه صبح نشه!!! (پیامک) این دیگه کیه!.. اوه سونگه
سونگ=سلام عشقم صبحت بخیر♥️
ا. ت=سلام عزیزم ممنون❤️🌈❤️
سونگ=دلم خیلی برات تنگ شده بیبی وقت داری؟
ا. ت=منم همینطوره.. آره وقت دارم چطور؟
سونگ=بریم همونجای همیشگی؟
ا. ت=باشه عشقم میبینمت
سونگ=میبینمت❤️
(پایان پیام دادن)
☆سونگ... تنها کسیه که باعث میشه یادم بره زندگیم خیلی مزخرفه.. البته اینکه خیلی دوسش دارم هم بی تاثیر نیست 😂... یادمه وقتی پدرم مرد مادرم با اقای کیم ازدواج کرد و حالا بعد از فوت مادرم من موندم و عمارت و کلی پول و مال اموال و این مرد! (صدای در اتاق)
ا. ت=بله؟
(ادامه بدم؟)
☆بارون...بوی خاک... نم بارون...قدم زدن با عشقت تو کوچه های خلوت سئون اونم تو این هوا حس خاصی داره اما دیگه داره دیر میشه... باید برگردم عمارت...
فردا صبح :
☆اوه... لعنتی! از این عمارت متنفرم! یعنی واقعا میشه یه شب بخوابم دیگه صبح نشه!!! (پیامک) این دیگه کیه!.. اوه سونگه
سونگ=سلام عشقم صبحت بخیر♥️
ا. ت=سلام عزیزم ممنون❤️🌈❤️
سونگ=دلم خیلی برات تنگ شده بیبی وقت داری؟
ا. ت=منم همینطوره.. آره وقت دارم چطور؟
سونگ=بریم همونجای همیشگی؟
ا. ت=باشه عشقم میبینمت
سونگ=میبینمت❤️
(پایان پیام دادن)
☆سونگ... تنها کسیه که باعث میشه یادم بره زندگیم خیلی مزخرفه.. البته اینکه خیلی دوسش دارم هم بی تاثیر نیست 😂... یادمه وقتی پدرم مرد مادرم با اقای کیم ازدواج کرد و حالا بعد از فوت مادرم من موندم و عمارت و کلی پول و مال اموال و این مرد! (صدای در اتاق)
ا. ت=بله؟
(ادامه بدم؟)
۱۳.۶k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.