مافیای یونگی پارت 2
ا/ت:گریه رفتم سمت اتاقم همش کتک میزدی کافی نبود الان میخوای با کسی ازدواج کنم وقتی حتی ندیدمش با فکر اینا نفهمیدم کی خوابیدم
(فردا صبح)
ا/ت:با صدای اجوما بیدار شدم گیج بهش نگاه میکردم
اجوما:دخترم پاشو آقای مین پایین هستن
ا/ت:چی میخواد ازم
اجوما:نمیدونم دخترم ولی باباتون گف یه چیز درس حسابی بپوشی و خودت برسی و یکی هم گف خیلی یا ادب میشی میای پایین من با اجازه رف
ا/ت:بگو چشم عمرا دیگه ای نداری هوف کلافه پاشدم رفتم دستشوییکارای لازم رو کردم اومدم بیرون یه لباس معمولی گشاد پوشیدم رفتم پایین
جانگ:اوه دخترم خوش اومدی(همچنین به ا/ت:چشم غره رف)
ا/ت:الکی سرم به نکنی ممنون تکون دادم
جانگ: ایشون دخترم هس ا/ت
یونگی:بله سلام خوشبختم
جانگ:و دخترم اینم مین یونگی هس
ا/ت:ایشالا بمیری(زیر لب)بله خوشبختم منم(سرد
جانگ:خب پسر من میرم شمارو تنها میزارم باهم بحرفید آشنا بشید
یونگی:ممنون بلع میتونید برید
جانگ:ممنون رف
ا/ت:وقتی مطمئن شدم بابا رف چرخیدم سمتش بیبین نمیدونم کدوم خری هستی ولی برا من مهم نیستی ازت خوشم نمیاد بهتره به بابام بگی نمیخوای بام ازدواج کنی شیر فهم شد
یونگی:اوه یکم چرا تند پیس میری یواش برو ماهم برسیم بیبین فسقلی قراره بام ازدواج کنی و من از این راضی هستم ناراضی نیستم اگه خودت نمیخوای بره به بابات بگو(چشمک زد)
ا/ت:عصبی نگاش کردم بیبین خیار پلاستیکی من فسقلی نیستم ها دفعه آخرت باشه بم میگی فسقلی
یونگی:چرا عصبی میشی خب فسقلی هستی نگاه کردی هیچ آیینه
ا/ت:من فسقلی نیستم(داد)پاشدم رفتم اتاقم درو محکم بستم
خب اینم پارت دوم ایشالا خوشتون بیاد لایک فالو کامنت یادتون نره ممنون میشم🥺💜💫
(فردا صبح)
ا/ت:با صدای اجوما بیدار شدم گیج بهش نگاه میکردم
اجوما:دخترم پاشو آقای مین پایین هستن
ا/ت:چی میخواد ازم
اجوما:نمیدونم دخترم ولی باباتون گف یه چیز درس حسابی بپوشی و خودت برسی و یکی هم گف خیلی یا ادب میشی میای پایین من با اجازه رف
ا/ت:بگو چشم عمرا دیگه ای نداری هوف کلافه پاشدم رفتم دستشوییکارای لازم رو کردم اومدم بیرون یه لباس معمولی گشاد پوشیدم رفتم پایین
جانگ:اوه دخترم خوش اومدی(همچنین به ا/ت:چشم غره رف)
ا/ت:الکی سرم به نکنی ممنون تکون دادم
جانگ: ایشون دخترم هس ا/ت
یونگی:بله سلام خوشبختم
جانگ:و دخترم اینم مین یونگی هس
ا/ت:ایشالا بمیری(زیر لب)بله خوشبختم منم(سرد
جانگ:خب پسر من میرم شمارو تنها میزارم باهم بحرفید آشنا بشید
یونگی:ممنون بلع میتونید برید
جانگ:ممنون رف
ا/ت:وقتی مطمئن شدم بابا رف چرخیدم سمتش بیبین نمیدونم کدوم خری هستی ولی برا من مهم نیستی ازت خوشم نمیاد بهتره به بابام بگی نمیخوای بام ازدواج کنی شیر فهم شد
یونگی:اوه یکم چرا تند پیس میری یواش برو ماهم برسیم بیبین فسقلی قراره بام ازدواج کنی و من از این راضی هستم ناراضی نیستم اگه خودت نمیخوای بره به بابات بگو(چشمک زد)
ا/ت:عصبی نگاش کردم بیبین خیار پلاستیکی من فسقلی نیستم ها دفعه آخرت باشه بم میگی فسقلی
یونگی:چرا عصبی میشی خب فسقلی هستی نگاه کردی هیچ آیینه
ا/ت:من فسقلی نیستم(داد)پاشدم رفتم اتاقم درو محکم بستم
خب اینم پارت دوم ایشالا خوشتون بیاد لایک فالو کامنت یادتون نره ممنون میشم🥺💜💫
۲۶.۳k
۰۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.