مافیای بزرگ
𝐛𝐢𝐠 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟔𝟓
۴ سال بعد...
صبح با حس خفگی از خواب بیدار دیدم کوک محکم بغلم کرده
_کوک دارم خفه میشم عزیزم
+اممممم(خواب آلود)
+همین جا جات تو بغلم خوبه(بم)
_(خنده)
کوک آروم چشم هاشو باز کرد و سرم و بوسید بعد آروم از رو تخت بلند شدیم رفتم حموم و اومدم روتین روزانه ام و انجام دادم و رفتم اتاق سول
(علامت سول ♡)
_دختر قشنگم بیدار شو صبح شده مامانی(نوازش کردن سر سول)
♡امممم مامانی بزا بخوابم
_صبح شده خوشگلم باید بیدار شی که بریم مهد کودک
♡اومممم (مثلا خمیازه)صبح بخرل (لحنش بچه گونس) مامانی (ات و بغل کرد)
_صبح بخیر عسلم(اتم سول و بغل کرد)
♡(خنده)
_من می رم پایین تو هم برو حموم بیا صبحونه بخوریم
♡باشه
بعد از اتاق سول اومدم بیرون رفتم آشپز خونه شروع کردم به صبحونه درست کردن برای سول پنکیک درست کردم روش نوتلا ریختم دوتا توت فرنگی گذاشتم براش شیر کاکائو گرم هم درست کردم و گذاشتم جایی که میشینه برای خودم و کوک هم نون رو تست کردم همراه مربا یه سری چیز های دیگه گذاشتم رو میز که کوک اومد از پشت بغلم کرد
+به به خانم گلم چه کرده
_(خنده)
+دلم می خواد ببوسمت البته اگه اون مزاحم کوچولو نیاد
اومدم جوابش رو بدم که سر کله سول پیدا شد
♡صبح بخرل باباییییی(پرید بغل کوک)
+صبح بخیر سولی کوچولوی من ( لبخند)
_خب بیاد صبحونه
+♡چشم
بعد شروع کردم به خوردن صبحونه بعد صبحونه کوک آماده شد بره شرکت برای همین با همون خدافظی کرد یکم بعدش هم سول رو آماده کردم کیفش دادم دستش که پایین منتظر شه که منم آماده شم بیام ببرمش مهد کوک
بعد رفتم تو اتاق موهامو شونه کردم یه آرایش لایت کردم و یه کت دامن آبی برداشتم پوشیدم
بعد سول گذاشتم مهد کودک خودمم رفتم شرکت طبق معمول به کارها رسیدم که ساعت ۳ ظهر شد که گوشیم زنگ خورد با اومدن اسم "جین هیونگ " گوشیم رو جواب دادم
ویو مکالمه شون
جین:سلام اتی چطوری!؟
_سلام هیونگ خوبم مرسی
جین :میگم سونجه دلش برای سول تنگ شده اگه می تونین امشب شام بیان خونه ما جیمین و تهیونگ هم دعوتن
_آره چرا که حتما میام سول هم دلش برای سونجه تنگ شده بود
جین:پس می بینمت فعل
_فعلا
پایان ویو مکالمه شون
بعد از شرکت اومدم بیرون رفتم دنبال سول با سول رفتیم مرکز خرید برای خودم و خودش و کوک لباس گرفتم وقتی بهش گفتم شب خونه جین دعوتیم کلیییی ذوق کرد بعد اومدیم خونه لباسمو عوض کردیم من رفتم تو گوشی سول هم با بم بازی کرد که زنگ خورد و کوک اومد.....
گیلیگیلی🦋🌚
اسلاید ۲ لباس ات برای شرکت
اسلاید ۳ لباس سول برای مهد کودک
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟔𝟓
۴ سال بعد...
صبح با حس خفگی از خواب بیدار دیدم کوک محکم بغلم کرده
_کوک دارم خفه میشم عزیزم
+اممممم(خواب آلود)
+همین جا جات تو بغلم خوبه(بم)
_(خنده)
کوک آروم چشم هاشو باز کرد و سرم و بوسید بعد آروم از رو تخت بلند شدیم رفتم حموم و اومدم روتین روزانه ام و انجام دادم و رفتم اتاق سول
(علامت سول ♡)
_دختر قشنگم بیدار شو صبح شده مامانی(نوازش کردن سر سول)
♡امممم مامانی بزا بخوابم
_صبح شده خوشگلم باید بیدار شی که بریم مهد کودک
♡اومممم (مثلا خمیازه)صبح بخرل (لحنش بچه گونس) مامانی (ات و بغل کرد)
_صبح بخیر عسلم(اتم سول و بغل کرد)
♡(خنده)
_من می رم پایین تو هم برو حموم بیا صبحونه بخوریم
♡باشه
بعد از اتاق سول اومدم بیرون رفتم آشپز خونه شروع کردم به صبحونه درست کردن برای سول پنکیک درست کردم روش نوتلا ریختم دوتا توت فرنگی گذاشتم براش شیر کاکائو گرم هم درست کردم و گذاشتم جایی که میشینه برای خودم و کوک هم نون رو تست کردم همراه مربا یه سری چیز های دیگه گذاشتم رو میز که کوک اومد از پشت بغلم کرد
+به به خانم گلم چه کرده
_(خنده)
+دلم می خواد ببوسمت البته اگه اون مزاحم کوچولو نیاد
اومدم جوابش رو بدم که سر کله سول پیدا شد
♡صبح بخرل باباییییی(پرید بغل کوک)
+صبح بخیر سولی کوچولوی من ( لبخند)
_خب بیاد صبحونه
+♡چشم
بعد شروع کردم به خوردن صبحونه بعد صبحونه کوک آماده شد بره شرکت برای همین با همون خدافظی کرد یکم بعدش هم سول رو آماده کردم کیفش دادم دستش که پایین منتظر شه که منم آماده شم بیام ببرمش مهد کوک
بعد رفتم تو اتاق موهامو شونه کردم یه آرایش لایت کردم و یه کت دامن آبی برداشتم پوشیدم
بعد سول گذاشتم مهد کودک خودمم رفتم شرکت طبق معمول به کارها رسیدم که ساعت ۳ ظهر شد که گوشیم زنگ خورد با اومدن اسم "جین هیونگ " گوشیم رو جواب دادم
ویو مکالمه شون
جین:سلام اتی چطوری!؟
_سلام هیونگ خوبم مرسی
جین :میگم سونجه دلش برای سول تنگ شده اگه می تونین امشب شام بیان خونه ما جیمین و تهیونگ هم دعوتن
_آره چرا که حتما میام سول هم دلش برای سونجه تنگ شده بود
جین:پس می بینمت فعل
_فعلا
پایان ویو مکالمه شون
بعد از شرکت اومدم بیرون رفتم دنبال سول با سول رفتیم مرکز خرید برای خودم و خودش و کوک لباس گرفتم وقتی بهش گفتم شب خونه جین دعوتیم کلیییی ذوق کرد بعد اومدیم خونه لباسمو عوض کردیم من رفتم تو گوشی سول هم با بم بازی کرد که زنگ خورد و کوک اومد.....
گیلیگیلی🦋🌚
اسلاید ۲ لباس ات برای شرکت
اسلاید ۳ لباس سول برای مهد کودک
۷.۷k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.