Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
ایلین:اون بچه ک مرد مال من بود پسرت ارتا ک دست منه مال توعه ما بچه هارو جابه جا کردیم
بهدیس: واقعا؟
ایلین: اره مامان فرزین جابه جا کرد الانم کل ارث هارو بابا فرزین زده به نام ارتا اونم باز از ارتا امضا گرفته چون بچه ی دیگ نفهمه حالا کل پول ها کارخونه ها مال سمیه اون میخواد بچتو بکشه چون دلت برات سوخت بهت گفتم برو بچتو نجات بده
بهدیس: به فرزین گفتی؟
ایلین:اره
ادرس از ایلین گرفتم و یک تاکسی گرفتم به سمت خونه سمیه زنگ زدم تو راه به فرزین
بهدیس: فرزین کجایی؟(باگریه)
فرزین: فهمیدی توهم؟
بهدیس:اره بچم
فرزین:من رسیدم دارم از در میرم بالا دروا نمکنه
بهدیس: سرکوچه رسیدم دیدمت
پیاده شدم ک فرزین رفت تو حیاط درو برام باز کرد در خونه رو باز کردیم که دیدم سمیه نشسته رو مبل و بچه بغلش
فرزین: مامان چیکارش کردی؟
سمیه: کشمتمش
بهدیس: نهههههههههههه(باداد)
نفس نفس رفتم ارتا رو از دستش گرفتم یکم بیهوش بود هی زدم تو گوشش ک بیدار بشه
بهدیس: فرزینننننن صورتش کبود شدهه فرزین فرزین(باگریه)
فرزین رفت طرف سمیه و گلوشو گرفت و منم ک گریه میکردم و بعد ۳ دقیقه
(فرزین)
همنجور گردنشو گرفته بودم ک یکدفعه چشم هاش بسته شد هول شدم
فرزین: مامان مامان بیدار شو مامان
بهدیس: چیکارش کردی؟
فرزین: نمدونم گلوشو گرفته بودم چشم هاش رفت
بهدیس نبضشو دست زد
بهدیس: نبضش نمزنه
فرزین: یاابلفضل
بهدیس: مرد؟
فرزین:ارتا خوبه؟
بهدیس:بحث عوض نکن فرزین این مرده
فرزین: بدرک مرده
بهدیس:اگر الان کسی بیاد چی
(بهدیس)
فرزین مادرشو کشته بود نشسته بودیم و من ارتا تو بغلم گریه میکردم
ک فرزین بلند شد
فرزین: بیا این کلید خونمه با ارتا برو اونجا
بهدیس: با اینچیکار میکنی؟
ایلین:اون بچه ک مرد مال من بود پسرت ارتا ک دست منه مال توعه ما بچه هارو جابه جا کردیم
بهدیس: واقعا؟
ایلین: اره مامان فرزین جابه جا کرد الانم کل ارث هارو بابا فرزین زده به نام ارتا اونم باز از ارتا امضا گرفته چون بچه ی دیگ نفهمه حالا کل پول ها کارخونه ها مال سمیه اون میخواد بچتو بکشه چون دلت برات سوخت بهت گفتم برو بچتو نجات بده
بهدیس: به فرزین گفتی؟
ایلین:اره
ادرس از ایلین گرفتم و یک تاکسی گرفتم به سمت خونه سمیه زنگ زدم تو راه به فرزین
بهدیس: فرزین کجایی؟(باگریه)
فرزین: فهمیدی توهم؟
بهدیس:اره بچم
فرزین:من رسیدم دارم از در میرم بالا دروا نمکنه
بهدیس: سرکوچه رسیدم دیدمت
پیاده شدم ک فرزین رفت تو حیاط درو برام باز کرد در خونه رو باز کردیم که دیدم سمیه نشسته رو مبل و بچه بغلش
فرزین: مامان چیکارش کردی؟
سمیه: کشمتمش
بهدیس: نهههههههههههه(باداد)
نفس نفس رفتم ارتا رو از دستش گرفتم یکم بیهوش بود هی زدم تو گوشش ک بیدار بشه
بهدیس: فرزینننننن صورتش کبود شدهه فرزین فرزین(باگریه)
فرزین رفت طرف سمیه و گلوشو گرفت و منم ک گریه میکردم و بعد ۳ دقیقه
(فرزین)
همنجور گردنشو گرفته بودم ک یکدفعه چشم هاش بسته شد هول شدم
فرزین: مامان مامان بیدار شو مامان
بهدیس: چیکارش کردی؟
فرزین: نمدونم گلوشو گرفته بودم چشم هاش رفت
بهدیس نبضشو دست زد
بهدیس: نبضش نمزنه
فرزین: یاابلفضل
بهدیس: مرد؟
فرزین:ارتا خوبه؟
بهدیس:بحث عوض نکن فرزین این مرده
فرزین: بدرک مرده
بهدیس:اگر الان کسی بیاد چی
(بهدیس)
فرزین مادرشو کشته بود نشسته بودیم و من ارتا تو بغلم گریه میکردم
ک فرزین بلند شد
فرزین: بیا این کلید خونمه با ارتا برو اونجا
بهدیس: با اینچیکار میکنی؟
۶.۱k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.