فیک اشتباه جوانی پارت ۸
◈ᴬ ᵐᶦˢᵗᵃᵏᵉ ᵒᶠ ʸᵒᵘᵗʰ ◈
ᴾᵃʳᵗ ⁸
◆◇◇◇◇◇◇◇◇◇◆
"جولیا"
وقت نهار تموم شد و جئون هم اومد رفت داخل اتاقش من صدا کرد رفتم داخل اتاق تقه ای به در زدم و با اجازش وارد اتاقش شدم
کوک: خانوم کیم بیا اینجا
جولیا: بفرمایید آقای جئون
کوک: این پرونده رو ببر اتاق آقای یانگ و بگو راجبش تحقیق کنه
وای نه اون خیلی هیز و هوله چند باری هم خاست بهم نزدیک شه ولی من نداشتم الان باید چیکار کنم لگه اینو ببرم اتاق یانگ پیرکی قطعا کارم ساختس
جولیا: اقا میشه من نبرمش
کوک: پس کی ببره من ببرم تو منشی منی پس وظیفته
جولیا: چشم
پرونده رو ازش گرفتم و بردم اتاق یانگ پیرکی
جولیا: میتونم بیام داخل
یانگ: البته بیا داخل
جولیا: این پرونده رو اقای جئون دادند گفتن راجبش تحقیق کنید
یانگ: البته جولیا بیا اینجا
جولیا: اما من کار دارم
یانگ: جولیا لطفا من یه چیزی راجب این نفهمیدم
اوف پیرکی خرفت چیکار کنم من اخه بخدا میخواد بهم دست بزن هیچکس هم اینحا نیست نجاتم بده وقتی بهم میگه جولیا معذب میشم دلم میحواد زبونشو از حلقونش بکشم بیرو بندازم جلو سگا بخورن خرفت عوضی راجبم چی فکر کرده اینکه رامش میشم عمرا
جولیا: چشم
رفتم نزدیکش و درباره ی اون چیزی که میخواست بهش توضیح دادم ولی نگاهای سنگینشو رو خودم حس میکردم دستشو رو بازوم میکشید
جولیا: دارین چیکار میکنی
یانگ: یاا انقدر باهام رسمی حرف نزن عزیزم
دستمو گرفت و منو رو پاهاش نشوند و خودمو میکشیدم هر چی تقلا میکردم ولی نمشد از دست این عوضی هول فرار کنم خدایا اخه من چیکار کنم
جولیا: لطفا ولم کنید خواهش میکنم
یانگ: عزیزم نشد که
جولیا: کمک کسی نیست تر و خدا ولم کنی کمک
یانگ: گلوی عزیزتو پاره نکن کسی صداتو نمیشنوه
جولیا: لطفا کمکم کنید کمک *داد*
سرشو برد تو گردنم داشتم گریع میکردم ولی ول کن نبود
جولیا: نکنید کمک
اولاینپستوبلایبعدبروبعدیروبخون
#فیک #فیک_بی_تی_اس #سناریو #فیک_جونگکوک #اسمات #وانشات
ᴾᵃʳᵗ ⁸
◆◇◇◇◇◇◇◇◇◇◆
"جولیا"
وقت نهار تموم شد و جئون هم اومد رفت داخل اتاقش من صدا کرد رفتم داخل اتاق تقه ای به در زدم و با اجازش وارد اتاقش شدم
کوک: خانوم کیم بیا اینجا
جولیا: بفرمایید آقای جئون
کوک: این پرونده رو ببر اتاق آقای یانگ و بگو راجبش تحقیق کنه
وای نه اون خیلی هیز و هوله چند باری هم خاست بهم نزدیک شه ولی من نداشتم الان باید چیکار کنم لگه اینو ببرم اتاق یانگ پیرکی قطعا کارم ساختس
جولیا: اقا میشه من نبرمش
کوک: پس کی ببره من ببرم تو منشی منی پس وظیفته
جولیا: چشم
پرونده رو ازش گرفتم و بردم اتاق یانگ پیرکی
جولیا: میتونم بیام داخل
یانگ: البته بیا داخل
جولیا: این پرونده رو اقای جئون دادند گفتن راجبش تحقیق کنید
یانگ: البته جولیا بیا اینجا
جولیا: اما من کار دارم
یانگ: جولیا لطفا من یه چیزی راجب این نفهمیدم
اوف پیرکی خرفت چیکار کنم من اخه بخدا میخواد بهم دست بزن هیچکس هم اینحا نیست نجاتم بده وقتی بهم میگه جولیا معذب میشم دلم میحواد زبونشو از حلقونش بکشم بیرو بندازم جلو سگا بخورن خرفت عوضی راجبم چی فکر کرده اینکه رامش میشم عمرا
جولیا: چشم
رفتم نزدیکش و درباره ی اون چیزی که میخواست بهش توضیح دادم ولی نگاهای سنگینشو رو خودم حس میکردم دستشو رو بازوم میکشید
جولیا: دارین چیکار میکنی
یانگ: یاا انقدر باهام رسمی حرف نزن عزیزم
دستمو گرفت و منو رو پاهاش نشوند و خودمو میکشیدم هر چی تقلا میکردم ولی نمشد از دست این عوضی هول فرار کنم خدایا اخه من چیکار کنم
جولیا: لطفا ولم کنید خواهش میکنم
یانگ: عزیزم نشد که
جولیا: کمک کسی نیست تر و خدا ولم کنی کمک
یانگ: گلوی عزیزتو پاره نکن کسی صداتو نمیشنوه
جولیا: لطفا کمکم کنید کمک *داد*
سرشو برد تو گردنم داشتم گریع میکردم ولی ول کن نبود
جولیا: نکنید کمک
اولاینپستوبلایبعدبروبعدیروبخون
#فیک #فیک_بی_تی_اس #سناریو #فیک_جونگکوک #اسمات #وانشات
۹.۰k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.