پارت ۱۰
انقدب خسته بودم همونجا کنارش خوابیدم رو تخت
از زبون جونگ کوک
چشمامو باز کردم قفسه سینم تیر میکشید برگشتم اونوری با درد که صورتم با صورت هه سو برخورد کرد موهاش جلو صورتش بود دست گذاشتم موهاشو زدم کنار مثل ماه میدرخشید یعنی دیشب اون زخم منو درمان کرد با اون همه بلایی که سرش آوردم بازم مراقبمه(حاجی من قلبم داره ریش ریش میشع🙂😍😢خاداااا) نزدیک صورتش شدم لبمو رو لبش گذاشتم همینجوری نگه داشتم بدون اینکه خودش بفهمه آروم آروم مک زدم لباشو نرم بود و طعم شکلات میداد(پیام بازرگانی:چگونه کاری کنیم لب هامون طعم شکلات بدهد خیلی راحت شکلات بمال به لبات هر روز😐🤣🤣🤣😔)
از زبون خودم
حس کردم یه چیز داغ نرم رو لبام داره تکون میخوره چشمامو باز کردم دیدم جونگ کوک داره بوسم میکنه چشماشو وا کرد چشم و تو چشم شدیم لباش از حرکت وایساد به چشمایه جذابش خیره شدم که فاصله گرفتم ازش بلند شدم نشستم من:چرا بوسم کردی ها کوک:تو هم بدت نیومده بود (پدسگگگگ صداشو در نیار دیگ😐😂) بلند شد من:هی بلند نشو کوک:نگرانمی من:از حالت سوء استفاده نکن کوک:نگرانمی میتونستی بزاری بمیرم و فرار کنی ولی نرفتی چرا گذاشتی زنده بمونم بعد از اون همه کارایی که باهات کردم من:چون جونمو نجات دادی بلند شد لباسشو پوشید من:کجا میری کوک:نگران نباش خوبم من:زخمت تازس نباید راه بری کوک:دختر من مَرد روزایه سختم کلی پیرن پاره کردم(تو فقط ۲۵ سالته همین😐😂) نیازی به نگرانی نیست داشت میرفت که گفتم من:چرا جونمو نجات دادی چرا نزاشتی بمیرم میدونستی مردن رو دوست دارمو جونتو بخاطرم فدا کردی با عصبانیت اومد سمتم صداشو برد بالا کوک:دیگه راجب مرگ هیچ حرفی نمیزنی نمیزارم بمیری نمیزارم آسیب ببینی نمیزارم تنهاترم بزاری میدونی اگه چیزیت میشد من من حرفشو قطع کرد من:جونگ کوک تعجب کردم از رفتارش صدایه تپش قلبم رو حس میکردم نفس عمیقی کشید نزدیکم شد موهامو نوازش کرد کوک:فهمیدی چی گفتم سرمو تکون دادم من:آره اومد لبمو ببوسه سرمو گرفتم پایین گرفت محکم بوس بعد ول کرد و رفت بیرون سریع(اخیییی خجالت کشید بچم🙂😂)
از زبون جونگ کوک
چشمامو باز کردم قفسه سینم تیر میکشید برگشتم اونوری با درد که صورتم با صورت هه سو برخورد کرد موهاش جلو صورتش بود دست گذاشتم موهاشو زدم کنار مثل ماه میدرخشید یعنی دیشب اون زخم منو درمان کرد با اون همه بلایی که سرش آوردم بازم مراقبمه(حاجی من قلبم داره ریش ریش میشع🙂😍😢خاداااا) نزدیک صورتش شدم لبمو رو لبش گذاشتم همینجوری نگه داشتم بدون اینکه خودش بفهمه آروم آروم مک زدم لباشو نرم بود و طعم شکلات میداد(پیام بازرگانی:چگونه کاری کنیم لب هامون طعم شکلات بدهد خیلی راحت شکلات بمال به لبات هر روز😐🤣🤣🤣😔)
از زبون خودم
حس کردم یه چیز داغ نرم رو لبام داره تکون میخوره چشمامو باز کردم دیدم جونگ کوک داره بوسم میکنه چشماشو وا کرد چشم و تو چشم شدیم لباش از حرکت وایساد به چشمایه جذابش خیره شدم که فاصله گرفتم ازش بلند شدم نشستم من:چرا بوسم کردی ها کوک:تو هم بدت نیومده بود (پدسگگگگ صداشو در نیار دیگ😐😂) بلند شد من:هی بلند نشو کوک:نگرانمی من:از حالت سوء استفاده نکن کوک:نگرانمی میتونستی بزاری بمیرم و فرار کنی ولی نرفتی چرا گذاشتی زنده بمونم بعد از اون همه کارایی که باهات کردم من:چون جونمو نجات دادی بلند شد لباسشو پوشید من:کجا میری کوک:نگران نباش خوبم من:زخمت تازس نباید راه بری کوک:دختر من مَرد روزایه سختم کلی پیرن پاره کردم(تو فقط ۲۵ سالته همین😐😂) نیازی به نگرانی نیست داشت میرفت که گفتم من:چرا جونمو نجات دادی چرا نزاشتی بمیرم میدونستی مردن رو دوست دارمو جونتو بخاطرم فدا کردی با عصبانیت اومد سمتم صداشو برد بالا کوک:دیگه راجب مرگ هیچ حرفی نمیزنی نمیزارم بمیری نمیزارم آسیب ببینی نمیزارم تنهاترم بزاری میدونی اگه چیزیت میشد من من حرفشو قطع کرد من:جونگ کوک تعجب کردم از رفتارش صدایه تپش قلبم رو حس میکردم نفس عمیقی کشید نزدیکم شد موهامو نوازش کرد کوک:فهمیدی چی گفتم سرمو تکون دادم من:آره اومد لبمو ببوسه سرمو گرفتم پایین گرفت محکم بوس بعد ول کرد و رفت بیرون سریع(اخیییی خجالت کشید بچم🙂😂)
۳۰.۰k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.