وقتی که زندگیم عوض شد ۴۹
و بعد تهیونگ
دست ات رو گرفت
و بعد هر ۲ سمت
دریا دوییدن
و رفتن توی دریا
و به هم دیگه آب پاشیدن
و بازی کردن
بعد از مدت طولانی ای که بازی کردن
تصمیم گرفتن
که برن روی شن ها بشینن
و بعد روی شن ها نشستن
تهیونگ یه نگاه به
ات کرد دید که لباس هاش
به تنش چسبیده
و معلومه که سردشه
به خاطر همین یه جورایی
غیرتی شد و سوئی شرتی
که تنش بود رو در آورد
و تن ات کرد
و هر ۲ نشستن غروب خورشید رو نگاه کردن
این داستان ادامه دارد...💜
#تهیونگ
#فیک
دست ات رو گرفت
و بعد هر ۲ سمت
دریا دوییدن
و رفتن توی دریا
و به هم دیگه آب پاشیدن
و بازی کردن
بعد از مدت طولانی ای که بازی کردن
تصمیم گرفتن
که برن روی شن ها بشینن
و بعد روی شن ها نشستن
تهیونگ یه نگاه به
ات کرد دید که لباس هاش
به تنش چسبیده
و معلومه که سردشه
به خاطر همین یه جورایی
غیرتی شد و سوئی شرتی
که تنش بود رو در آورد
و تن ات کرد
و هر ۲ نشستن غروب خورشید رو نگاه کردن
این داستان ادامه دارد...💜
#تهیونگ
#فیک
۵.۵k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.