عاشقم باش پارت ¹⁵
جین رفت بیرون که تهیونگ اومدم سمتم روم خیمه زد اروم اومد در گوشم
ته:ات خیلی دوست داری با قلبم بازی کنی نه؟
ات: ته مثل اینکه یادت رفته خودت این حرف رو زدی؟
ته:چون مجبور بودم ولی الان دیگه این حرف و نمیزنم
ات:من و تو هیچ رابطه ای نداریم!
ته:چرا نمی خوای بفهمی دوستت دارم (همه ی اینارو با صدای بمش تو گوشت میگفت)
بعد اروم تو هون حالت لباشو گذاشت رو لبمو مک میزد
تو شوک بودم ولی یلحظه همراهی کردم تا اینکا لبامو ول کرد و از روم بلند شد و رفت سمت در
ته:استراحت کن
رفت بیرون پشماممممم یعنی اون دوستم داره؟ ولی هنوزم اندازه خر مغروره پوففف
یکم تو گوشیم گشتم دیدم ساعت دوازده شبه یکم منتظر موندم ته بیا که بلاخره اومد
خودمو زدم به اون راه و خوابیدم یکم بعد احساس کردم دستی دوره کمرم حلقه شد
ته در گوشم گفت
ته:منتظره من بودی
ات:نخیرم
ته:باشه
دستشو گذاشته بود رو بخیه ی شکمم
ات:اخ
ته:ببخشید
دستشو دوره کمرم بردات
ته:ات فردا دوستام می خوان بیان اینحا یه مهمونیه ساده هستش
اولین بار بود داره چیزی رو با من در میون میزاره یکم خوشحال شدم
ات:اوم باش
یهو اومد لبامو بوسید
ته:لبات خوشمزست(زیره لبش)
واقعیتش هم تعجب کرده بودم هم خوشحال بودم
پرش زمانی فردا صبح
صبح پاشدم دیدم تهیونگ نیست یه هودی بنفش داشتم اونو پوشیدم و با یه شلوار جین
رفتم پایین دیدم یه دختره نشسته رو مبل روشو برگردوند دیدم ملیساعه پاشد اومد بزنه تو گوشم که دستش تو هوا موند
ته:داشتی چه غلطی میکردی
ملیسا:ددی اون
رفتم یقشو گرفتم
ات:ددی و زهره مار یبار دیگه بگی ددی زبونتو میبرم بع پلیس هم بخاطره تمومه کارات شکایت میکنم عوضی
یقشو ولم کردم
ات:گمشو بیرون
سریع رفت بیرون
ات:دختره ی.....
دیدم تهیونگ داره میخنده
ات:من خیلی خستمه عا نه اصن میرم بالا برا شب اماده شم
پوففف چه گندی زدمم رفتم بالا تمام لوازم ارایشی هامو در اوردم دید خیلی کمن رفتم پیشه تهیونک
ات:تهیونگا
ته:بله
اتمیشه برم لوازم ارایشی فروشی واسه امشب هیچی ندارم
ته:بریم
ات:واقعا؟
ته:اره
ات:یس
رفتیم پایین سواره ماشین شدیم
رسیدیم و من پیاده شدم و ته هم اومد رفتم تو لوازم ارایشی فروشی و کلی چیز میز گرفتم ولی بین رنگ رژ گیر افتاده بودم
ته:ات اینو بگیر این خوشگله
ات:واقعا باشه همینو میگیرم
رفتیم خریدارو حساب کنیم
حسابدار:چه دوست پسره خوبی داری باهات میاد لوازم ارایشی بگیری
ات:ایشون همسرمه!😄
دیگه خفه شد وسایلارو برداشتیم و رفتیم عمارت
ته:ات خیلی دوست داری با قلبم بازی کنی نه؟
ات: ته مثل اینکه یادت رفته خودت این حرف رو زدی؟
ته:چون مجبور بودم ولی الان دیگه این حرف و نمیزنم
ات:من و تو هیچ رابطه ای نداریم!
ته:چرا نمی خوای بفهمی دوستت دارم (همه ی اینارو با صدای بمش تو گوشت میگفت)
بعد اروم تو هون حالت لباشو گذاشت رو لبمو مک میزد
تو شوک بودم ولی یلحظه همراهی کردم تا اینکا لبامو ول کرد و از روم بلند شد و رفت سمت در
ته:استراحت کن
رفت بیرون پشماممممم یعنی اون دوستم داره؟ ولی هنوزم اندازه خر مغروره پوففف
یکم تو گوشیم گشتم دیدم ساعت دوازده شبه یکم منتظر موندم ته بیا که بلاخره اومد
خودمو زدم به اون راه و خوابیدم یکم بعد احساس کردم دستی دوره کمرم حلقه شد
ته در گوشم گفت
ته:منتظره من بودی
ات:نخیرم
ته:باشه
دستشو گذاشته بود رو بخیه ی شکمم
ات:اخ
ته:ببخشید
دستشو دوره کمرم بردات
ته:ات فردا دوستام می خوان بیان اینحا یه مهمونیه ساده هستش
اولین بار بود داره چیزی رو با من در میون میزاره یکم خوشحال شدم
ات:اوم باش
یهو اومد لبامو بوسید
ته:لبات خوشمزست(زیره لبش)
واقعیتش هم تعجب کرده بودم هم خوشحال بودم
پرش زمانی فردا صبح
صبح پاشدم دیدم تهیونگ نیست یه هودی بنفش داشتم اونو پوشیدم و با یه شلوار جین
رفتم پایین دیدم یه دختره نشسته رو مبل روشو برگردوند دیدم ملیساعه پاشد اومد بزنه تو گوشم که دستش تو هوا موند
ته:داشتی چه غلطی میکردی
ملیسا:ددی اون
رفتم یقشو گرفتم
ات:ددی و زهره مار یبار دیگه بگی ددی زبونتو میبرم بع پلیس هم بخاطره تمومه کارات شکایت میکنم عوضی
یقشو ولم کردم
ات:گمشو بیرون
سریع رفت بیرون
ات:دختره ی.....
دیدم تهیونگ داره میخنده
ات:من خیلی خستمه عا نه اصن میرم بالا برا شب اماده شم
پوففف چه گندی زدمم رفتم بالا تمام لوازم ارایشی هامو در اوردم دید خیلی کمن رفتم پیشه تهیونک
ات:تهیونگا
ته:بله
اتمیشه برم لوازم ارایشی فروشی واسه امشب هیچی ندارم
ته:بریم
ات:واقعا؟
ته:اره
ات:یس
رفتیم پایین سواره ماشین شدیم
رسیدیم و من پیاده شدم و ته هم اومد رفتم تو لوازم ارایشی فروشی و کلی چیز میز گرفتم ولی بین رنگ رژ گیر افتاده بودم
ته:ات اینو بگیر این خوشگله
ات:واقعا باشه همینو میگیرم
رفتیم خریدارو حساب کنیم
حسابدار:چه دوست پسره خوبی داری باهات میاد لوازم ارایشی بگیری
ات:ایشون همسرمه!😄
دیگه خفه شد وسایلارو برداشتیم و رفتیم عمارت
۲۹.۵k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.